برخط ماجراجویی؛ از قالی‌بافی در اراک تا معینیت وزارت جنگ افغانستان

بر خط ماجراجویی؛ از قالی‌بافی در اراک تا معینیت وزارت جنگ افغانستان

عکس‌ها: ارسال‌شده به اطلاعات روز

در اواسط سومین ماه بهار 1398، گروهی از افسران و جنگاوران قطعات خاص ارتش افغانستان، شبانه از پایتخت به ولسوالی بالامرغاب ولایت بادغیس در شمال غرب افغانستان اعزام شدند تا جلو سقوط کامل مرکز این ولسوالی به دست جنگ‌جویان طالبان را بگیرند. در دل تاریکی شب، نخستین گروه سربازان قطعات خاص از ریسمان‌های متصل به چند چرخبال آویزان شدند تا در محله‌ای نزدیک به مرکز ولسوالی فرود آیند. یاسین، یکی از افسران قطعات خاص، اولین جنگاوری بود که به زمین نشست. هنگامی که او و تعدادی از همرزمانش داشتند از محل فرود پراکنده می‌شدند، یک گلوله‌ی آر‌پی‌جی توسط جنگ‌جویان طالبی که به کمین نشسته بودند، به سمت آن‌ها شلیک شد. یاسین به سختی جراحت برداشت و بخشی از پایش تکه-تکه شد. او در بحبوبه‌ی غوطه‌ورشدن در خون، موبایلش را روی ثبت گذاشت و در ویدیویی کوتاه که احتمالا به‌عنوان خاطره‌ای از یک صحنه‌ی خونین یا شاید به‌عنوان وصیت ثبت می‌کرد، خطاب به دوربین تلفن همراهش گفت که احتمالا آن‌ها دیگر زنده نمی‌مانند و آن تصویر،‌ آخرین لحظات زندگی‌شان را ثبت کرده است.

صدها کیلومتر دورتر در پایتخت، خواهر یاسین شب‌هنگام اطلاع یافت که برادرش در بالامرغاب به سختی مجروح شده و جراحت‌اش وخیم است. رییس انسجام برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی رییس‌جمهور افغانستان، فوری دست به کار شد تا هرچه سریع‌تر برادرش را از صحنه‌ی جنگ به شفاخانه‌ی اختصاصی ارتش در کابل منتقل کند. منیره، با تماس‌های تلفنی طولانی موفق شد پروسه‌ی طولانی انتقال برادر مجروح‌اش را از صحنه‌ی جنگ به پایتخت به سختی ترتیب کند. یاسین از بالامرغاب به قلعه‌ی نو، مرکز ولایت و از آن‌جا به کابل منتقل شد. منیره، بدون آن‌که خانواده‌اش را از این خبر ناگوار مطلع کند، تا رسیدن پیکر خونین و نیمه‌جان برادرش به کابل، نتوانست چیزی بخورد، بیاشامد یا بخوابد. خواهرش با سرطان می‌جنگید، مادرش از بیماری شدید فشار خون رنج می‌برد و همسر برادرش به سختی بیمار بود، اکنون که زندگی برادرش نیز روی هوا بود، منیره دشوارترین لحظات زندگی‌اش را سپری می‌کرد.

ساعت 2 بامداد، یک چرخبال ارتش، محمدیاسین و چند سرباز مجروج دیگر را در صحن شفاخانه‌ی اختصاصی ارتش در جنب ارگ ریاست‌جمهوری افغانستان به داکتران تحویل داد. منیره ساعتی قبل در صحن شفاخانه بی‌صبرانه منتظر فرود چرخبال حامل برادر مجروح‌‌اش بود. زمانی که داکتران محمد یاسین را سوار بر برانکارد به سمت اتاق جراحی بردند، منیره باید سندی را امضا می‌کرد که براساس آن در پروتکل‌های صحی افغانستان، اجازه‌ی اجرای عمل جراحی صادر شده و خانواده‌ی مجروح/بیمار، در صورت مردن بیمار، شکایتی حقوقی علیه داکتران نخواهد کرد. منیره برای لحظه‌هایی، طعم ناخوش‌آیند عدم صلاحیت کافی یک زن در دستگاه حقوقی افغانستان را حس کرد. او صلاحیت حقوقی رسمی و قانونی برای امضای این سند را نداشت، زیرا «فقط خواهر» یاسین بود. او این مانع حقوقی را دور زد و به هر طریقی که بود سند را امضا کرد تا هرچه زودتر برادرش را که خون زیادی ضایع کرده بود، به اتاق عمل منتقل کنند. یاسین پیش از رفتن به اتاق عمل به سختی موفق شد چند کلمه گپ بزند و ناامیدی‌اش از زنده‌ماندن را به خواهرش برساند. منیره اما به زنده‌ماندن برادرش امیدوار بود.

با پیشنهاد وزیر دفاع افغانستان، منیره یوسف‌زاده مسئولیت معینیت تعلیمات و پرسونل وزارت دفاع را به عهده گرفت که بخشی از مسئولیت‌های آن رسیدگی به خانواده‌های قربانیان نیروهای امنیتی است.
با پیشنهاد وزیر دفاع افغانستان، منیره یوسف‌زاده مسئولیت معینیت تعلیمات و پرسونل وزارت دفاع را به عهده گرفت که بخشی از مسئولیت‌های آن رسیدگی به خانواده‌های قربانیان نیروهای امنیتی است.

دو ساعت پس از آن‌که محمدیاسین را از چرخبال ارتش در صحن شفاخانه‌ی 400 بستر پیاده کردند، او به‌دلیل شدت زخم، چشم از جهان فرو بست. این اتفاق ناگوار منیره و خانواده‌اش را در محنتی عمیق غرق کرد. جنگ و خشونت چهل‌ساله‌ی افغانستان همواره برای افغان‌ها دو معنا داشته است. معنا و تفسیر جنگ برای کسانی که در این سال‌ها عضوی از خانواده‌‌شان را در جنگ از دست داده‌اند، نسبت به کسانی دیگر که چنین تجربه‌ی محنت‌آوری نداشته‌اند، تفاوت بزرگی دارد. برای منیره یوسف‌زاده و خانواده‌اش نیز این تفاوت در معنا و تفسیر جنگ خلق شد: «پس از کشته‌شدن برادرم، نگاهم به موضوع جنگ و صلح افغانستان به‌صورت عمیقی دگرگون شد. جنگ را به گونه‌ی دیگری حس کردم. مثل سوزش سوزنی که مدام بر دیوار جگر آدم میخ-میخ می‌شود.»

کشته‌شدن یاسین، منیره را واداشت که در زمینه‌ی همکاری به خانواده‌های قربانیان جنگ فعال شود. او به این فکر می‌کرد که چگونه می‌تواند به‌عنوان یک فرد، در دادرسی و همیاری به خانواده‌های قربانیان جنگ نقشی داشته باشد: «من مشقت‌های روحی فراوانی در جریان مجروح‌شدن و سپس فوت برادرم کشیدم و این محنت‌ها را به تنهایی کشیدم چون تنها بودم. پس از مرگ برادرم به این می‌اندیشیدم که خانواده‌های سربازانی که در میادین جنگ شهید می‌شوند و دست تنها هستند، چه مشقتی تحمل می‌کنند.»

خانم یوسف‌زاده، اندی پس از کشته‌شدن برادرش، نامه‌‌ای خطاب به رییس‌جمهور و رهبری نهادهای امنیتی نوشت و در یکی از روزنامه‌های کشور منتشر شد. او در این نامه، طرح توجه بیش‌تر و همیاری کافی به خانواده‌های قربانیان نیروهای امنیتی افغانستان را پیشنهاد کرد و اعلام کرد که از نخستین داوطلبان رضاکار برای فعالیت در این عرصه است.

وزیر دفاع افغانستان به خانم یوسف‌زاده پیشنهاد کرد که مسئولیت معینیت تعلیمات و پرسونل وزارت دفاع افغانستان را که بخشی از مسئولیت‌های آن رسیدگی به خانواده‌های قربانیان نیروهای امنیتی است، به عهده بگیرد. خانم یوسف زاده، یک هفته پس از دریافت این پیشنهاد، از ریاست انسجام برنامه‌های سیاسی و اجتماعی رییس‌جمهور غنی استعفا کرد و به‌عنوان اولین معین زن در وزارت جنگ افغانستان مقرر شد.

خانم یوسف‌زاده می‌گوید برخلاف انتظاری که او از نوع برخورد افسران وزارت دفاع داشت، در روز معرفی او به‌عنوان معین این وزارت، از او به گرمی استقبال شد.
خانم یوسف‌زاده می‌گوید برخلاف انتظاری که او از نوع برخورد افسران وزارت دفاع داشت، در روز معرفی او به‌عنوان معین این وزارت، از او به گرمی استقبال شد.

کودکی و سه چالش؛ مهاجرت، فقر و یتیمی

در 10 جوزای 1365 که اقتدار حاکمیت کمونیستی در پایتخت افغانستان برقرار بود، هفتمین فرزند سلطان و حمیده، در دوغ آباد کابل چشم به جهان گشود. کم‌تر از یک سال بعد، سلطان و حمیده از کابل کوچیدند و به ایران مهاجر شدند. هنوز چند ماه از اقامت آن‌ها در شهر اراک نگذشته بود که منیره پدرش را از دست داد. برای حمیده، فصل دشوار و پرمحنت بزرگ‌کردن هشت فرزند در مهاجرت و فقر از راه رسیده بود.

منیره در هفت سالگی، دانش‌آموز شد اما کودکی برای او چیزهایی بیش‌تر از بازی‌های کودکانه و آموزش در تنور روزگار پخته بود. منیره همزمان با دانش‌آموزی در صنف اول، پس از فراغت از مکتب به خانه‌ی همسایه‌شان می‌رفت و بیش‌تر از نصف روز را پای کارگاه قالی‌بافی، با نخ‌‌های رنگارنگ، گل‌ می‌بافت. آن‌ها خود آن‌قدر پول نداشتند که مستقلانه کارگاه بافت قالین می‌خریدند. تمام تلاش خانواده به شمول کودکانی که از مرحله‌ی یادگیری زبان و راه رفتن گذشته بودند، این بود که به هرطریق ممکن، پول غذا برای زنده‌ماندن و آموزش برای آینده را فراهم کنند: «قالی‌بافی کار پرمشقتی است، به‌خصوص برای یک کودک. به‌دلیل سال‌ها کار سخت پای کارگاه‌های قالی‌بافی، دید چشم‌هایش ضعیف شد، آلرژی پیدا کردم و در ناخن‌هایم انحنا آمد. هنوز هم وقتی پا روی قالی می‌گذارم، تصور می‌کنم پاهایم را روی چشمان زنی گذاشته‌ام که آن را بافته است.»

فقر، تنها چالش حمیده نبود. او یک مادر مجرد بود که در اغلب جوامع اسلامی، از امنیت روانی بی‌نصیب است و چهار دختری که به‌دلیل نبود سایه‌ی پدر بر سرشان، مطالبه‌ی پدران اقوام برای همسری فرزندان‌شان بودند: «در اکثر نامه‌هایی که از افغانستان به مادرم می‌رسید، این پیام مشترک بود: چهار دخترت برای چهار بچیم. هیچ کس از این نمی‌پرسید که ما گرسنه‌ایم یا سیر، پول لباس و کتاب و مکتب را داریم یا نه. اکثرا مترصد بودند که من و خواهرانم را برای فرزندان‌شان به همسری بگیرند. برای زمانی که 13 سالم بود، موفق شدم از یک ازدواج اجباری فرار کنم.»

منیره زمانی که به پانزده‌سالگی رسیده بود، به همراه یکی از برادرانش، مکتبی را برای کودکان مهاجر تأسیس کرد. آن‌ها کارشان را با هفت دانش‌آموز در یکی از اتاق‌های خانه‌‌شان آغاز کردند. منیره به آن‌ کودکان که از حق آموزش محروم بودند، تدریس می‌کرد و در برابر از آن‌ها شهریه می‌گرفت. مبادله‌ای که به نفع دوطرف بود.

پس از فراغت از مکتب، منیره در کانکور سراسری ایران ثبت نام کرد و موفق شد به دانشکده‌ی طب دانشگاه یزد راه یابد اما تحصیل در این رشته برای او ناممکن بود. به‌دلیل شهریه‌ی بسیار سنگین دانشگاه و فاصله‌ی دور ولایت یزد از محل اقامت آن‌ها در شهر اراک، منیره می‌بایست از این رؤیایش دست می‌شست. او بار دیگر در کانکور سراسری ایران اشتراک کرد و در دومین نوبت به دانشکده‌ی علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی راه یافت.

براساس طرز‌العمل معینیت تعلیمات و پرسونل وزارت دفاع، تدوین، تطبیق و نظارت از تطبیق پالیسی‌های آموزشی، تعدیل نصاب آموزشی نهادهای تعلیمی وزارت دفاع، تدوین پالیسی‌های منابع بشری و دیگر عرصه‌های خدماتی و آموزشی بر عهده‌ی این معینیت است.
براساس طرز‌العمل معینیت تعلیمات و پرسونل وزارت دفاع، تدوین، تطبیق و نظارت از تطبیق پالیسی‌های آموزشی، تعدیل نصاب آموزشی نهادهای تعلیمی وزارت دفاع، تدوین پالیسی‌های منابع بشری و دیگر عرصه‌های خدماتی و آموزشی بر عهده‌ی این معینیت است.

برگشت به زادگاه؛ «کابل در خاطرات مادرم حسرت‌برانگیز بود»

هفت سال پس از سقوط طالبان در افغانستان، برگشت به وطنی که از آن خودش بود و دیدار از کابل، برای منیره به آرزوی دلپذیری تبدیل شده بود. مادرش هرازچندگاه خاطراتش از کابل را در دهه‌ی شصت و پیش از آن‌که در جنگ‌های داخلی گروه‌های مجاهدین ویران شود، برای دختر جوانش قصه می‌کرد. منیره به‌دلیل بیش از دوونیم دهه زندگی در مهاجرت، تعلق مضاعفی به کشورش داشت. او تا آن زمان‌ هیچگاه حس زندگی در سرزمینی را تجربه نکرده بود که خود را مالک آن می‌دانست. منیره برای برگشت به سرزمین‌اش بی‌قرار بود. در تمام سال‌های زندگی در ایران، او «حقارت مهاجرت» را به تمام چشیده بود: «مهاجرت، حقارت و حس بی‌کسی و دورافتادگی تلخی دارد. آدم حس می‌کند که هیچ چیزی به او تعلق ندارد و در جایی که زندگی می‌کند، یک بی‌پناه مطلق است. وقتی جوان شده ‌بودم، شعر می‌سرودم و می‌نوشتم. با کانون‌های ادبی مهاجران افغان در ایران در ارتباط بودم. من هیچ دلیل و اشتیاق خاصی برای شعرگفتن نداشتم جز این‌که رنج‌ها، تحقیرها و سختی‌های مهاجرت را با پناه بردن به متن و کلمه، از روانم بشورم. شعر برای من انتخاب نبود، یک پناهگاه بود.»

وقتی منیره لیسانس‌اش را از دانشگاه آزاد اسلامی گرفت، خانواده‌اش را متقاعد کرد که به کابل برگردند. او تحت تأثیر خاطراتی که مادرش از کابل در دهه‌ی شصت، ساختارهای اجتماعی و حال و احوال زادگاهش برای او قصه کرده بود، دوست داشت به کابل برگردد و یک «کارمند موفق دولت» شود. در سال 1387 منیره به همراه خانواده‌اش به کابل برگشتند. او با خود یک آرزو آورده بود: «می‌خواستم کارمند وزارت زنان افغانستان باشم.»

دو ماه پس از ورود به کابل، یک نهاد قرضه‌دهی تحت حمایت ایالات متحده در کابل، منیره را به‌عنوان مشاور حقوقی‌اش استخدام کرد. فقط چند ماه از استخدام منیره نگذشته بود که او با اولین چالش سخت کار در سرزمین‌اش مواجه شد. نهادی که او در آن به‌عنوان مشاور حقوقی کار می‌کرد، شکایتی را علیه کسانی که متهم به اعطای قرضه‌های خیالی و فساد مالی بودند، به دادستانی افغانستان فرستاد. دختر جوانی که تازه از محنت مهاجرت رهیده و از عشق و اشتیاق به وطن و سرزمین مادری سرشار بود، در برابر یک چالش خطرناک قرار گرفت؛ مواجه‌شدن با مافیای فساد مالی.

او احساس می‌کند زن خوشبخت و در عین حال خوش‌شانسی است. همین‌که توانسته با چالش‌ها مواجه شود و فرصت مبارزه یابد، به باورش اقبال و شانس بزرگی است.
او احساس می‌کند زن خوشبخت و در عین حال خوش‌شانسی است. همین‌که توانسته با چالش‌ها مواجه شود و فرصت مبارزه یابد، به باورش اقبال و شانس بزرگی است.

منیره یوسف‌زاده، به تبع هدفی که با برگشت به کابل برای خودش خلق کرده بود، پس از استعفا از مشاوریت حقوقی یک نهاد قرضه‌دهی و چند دوره‌ی کاری کوتاه‌مدت در چند نهاد خصوصی، در سال 1389 به‌عنوان مدیر اجرایی در اداره‌ی ارگان‌های محل استخدام شد. او مسیرهای ارتقا در این نهاد را پیمود و در طول هشت سال، در پست‌های کارشناس، مشاور، سخن‌گو و رییس مطبوعات ارگان‌های محل کار کرد. در جریان کار در اداره‌ی ارگان‌های محل، خانم یوسف‌زاده موفق شد لیسانس دوم‌اش را در رشته‌ی اقتصاد از یکی از دانشگاه‌های خصوصی در کابل دریافت کند. در سال 1397زمانی که خواهرش به سرطان مبتلا شد، منیره از همکارانش خواست که مسئولیت‌ دیگری را به او محول کنند بلکه فرصت کافی برای مراقبت از خواهرش را نیز در اختیار داشته باشد. خانم یوسف‌زاده، برای شش ماه به‌عنوان معاون اجتماعی ولایت کابل مقرر شد و پس از آن هفت ماه دیگر، مسئولیت ریاست انسجام برنامه‌های سیاسی و اجتماعی رییس‌جمهور غنی را به عهده گرفت. خانم یوسف‌زاده می‌گوید: «سوای از دیگر برداشت‌ها، برجسته‌ترین موردی که در ارگ ریاست‌جمهوری و از کار با رییس‌جمهور دیدم، تحرک و پرکاری است. حجم کار در ارگ ریاست‌جمهوری فوق‌العاده سنگین است.»

معینیت در وزارت جنگ

در اوایل تابستان 1398، وزیر دفاع افغانستان به همراه معاون سفارت ایالات متحده در کابل و تعدادی از جنرال‌های وزارت دفاع مراسم معرفی اولین معین زن در وزارت دفاع افغانستان را با جنب‌وجوش بی‌سابقه‌ای در دفتر معینیت تعلیمات و پرسونل وزارت برگزار کردند. خانم یوسف‌زاده می‌گوید برخلاف انتظاری که او از نوع برخورد افسران وزارت دفاع داشت، از او به گرمی استقبال شد: «دقیقا نمی‌دانم به چه علتی، برخورد گرمی با من صورت گرفت. شاید به این دلیل که مراسم معرفی من با حضور افراد برجسته‌ای صورت گرفت. شاید هم به این دلیل که پیش از من، حسنا جلیل به‌عنوان معین وزارت داخله مقرر شده و یخ این تابو شکسته بود.»

برخلاف استقبال گرمی که به زعم خانم یوسف‌زاده از او در وزارت دفاع پس از تقررش به‌عنوان معین تعلیمات و پرسونل این وزارت صورت گرفت، واکنش‌های منفی به این تقرر در شبکه‌های اجتماعی اما شدید بود. گروه بزرگی از کاربران افغان در شبکه‌های اجتماعی، تقرر خانم یوسف‌زاده به‌عنوان معین وزارت دفاع و به بازنشستگی فرستادن جنرالان عمدتا کهن‌سال نهادهای امنیتی را بازی سیاسی رییس‌جمهور غنی با نهادهای امنیتی تفسیر کردند. در سال 1398، اتهام‌های سنگین و گسترده‌ای از طرف مخالفان سیاسی رییس‌جمهور غنی بر ارگ ریاست‌جمهوری در خصوص بهره‌گیری جنسی از خانم‌های جویای کار در ادارات دولتی حواله شد. آن‌ها مدعی بودند که حلقه‌ای در اطراف رییس‌جمهور غنی، از خانم‌ها در بدل استخدام‌شان در نهادهای دولتی بهره‌گیری جنسی می‌کنند. خانم یوسف‌زاده در حوالی شدت گرفتن این اتهامات که در آستانه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری داغ شد و به نظر می‌رسید یک جنگ تبلیغاتی و سیاسی نیز بود، به‌عنوان معین تعلیمات و پرسونل وزارت دفاع معرفی شد.

به گفته‌ی خانم یوسف‌زاده براساس یک نرخ جهانی، برای هر فرد نظامی، به‌صورت میانگین به چهار کارمند ملکی نیاز است: «این نرخ در ایالات متحده 7 نفر و در بریتانیا 10 کارمند ملکی است. جایگاه معینیت‌ها و بخش‌های خدماتی و ملکی در نهادهای امنیتی افغانستان با توضیح این نرخ جهانی می‌تواند قابل فهم باشد.»
به گفته‌ی خانم یوسف‌زاده براساس یک نرخ جهانی، برای هر فرد نظامی، به‌صورت میانگین به چهار کارمند ملکی نیاز است: «این نرخ در ایالات متحده 7 نفر و در بریتانیا 10 کارمند ملکی است. جایگاه معینیت‌ها و بخش‌های خدماتی و ملکی در نهادهای امنیتی افغانستان با توضیح این نرخ جهانی می‌تواند قابل فهم باشد.»

برخی از کابران شبکه‌های اجتماعی، با به کار بردن کلماتی چون جگرجنرال، به تقرر منیره یوسف‌زاده و خانم‌های دیگری که مثل او در سطح رهبری و پست‌های عالی‌رتبه‌ی نهادهای امنیتی مقرر شده بودند، اعتراض کردند. کلمه‌ای که از یکسو در تأیید اتهام‌های واردشده مبنی بر سوءاستفاده‌جنسی از زنان در دولت به کار می‌رفت و از سوی دیگر به‌عنوان یک طعنه‌ی جنسی حامل نگاهی جنسی به زنان نیز بود. خانم یوسف‌زاده در جریان گفت‌وگو با من وقتی سخن به این ماجرا رسید، با خنده‌ای که به‌نظر می‌رسید سعی داشت تأسف عمیق‌اش را در آن پنهان کند گفت: «کسی که این کلمه را برای توهین من به کار برد و در رسانه‌های اجتماعی به سر زبان‌ها انداخت، یک فعال مدنی شناخته‌شده است. او مدعی است که برای استقرار یک جامعه‌ی مدنی قوی در افغانستان فعالیت می‌کند و در سخن‌ها و مصاحبه‌هایش با رسانه‌ها مکررا ادعا می‌کند که حامی حقوق و کرامت انسانی زنان است. در میان واکنش‌ها و انتقادها به تقرر من، کسی با این رویکرد سخن نگفت که آیا من تجربه‌، شایستگی و اهلیت کافی برای موفقیت در این مسئولیت را دارم یا خیر. حداقل من چنین رویکردی ندیدم. تمام واکنش‌ها و مخالفت‌ها به‌دلیل زن‌بودن من بود. در افغانستان زنان را به‌عنوان جنس می‌بینند.»

خانم یوسف‌زاده می‌گوید نگاه‌ او به کارنامه‌ی رییس‌جمهور غنی در خصوص کمک به بهبود مشارکت فعال زنان در سطح رهبران دولت، سرشار از تحسین و احترام است: «من معتقدم که رییس‌جمهور غنی به معنای واقعی کلمه در عرصه‌ی بهبود مشارکت زنان در نهادهای دولت، یک انقلاب در تاریخ افغانستان صورت داده است. پیش از ریاست‌جمهوری آقای غنی، مشارکت زنان در نهادهای کلیدی چون وزارت دفاع، داخله، مالیه، خارجه و مانند آن‌ها در حد آمریت جندر بود. بهبود مشارکت زنان در نهادهای دولت اگر از یکسو اعتقاد آقای رییس‌جمهور به مشارکت زنان در دولت را نشان می‌دهد از سوی دیگر، گویای این نکته است که زنان افغانستان نسل جدیدی از شایستگی، استعداد و ظرفیت را پرورش داده است.»

فارغ از صحت و ثقم اتهام سوءاستفاده‌ی جنسی از زنان در نهادهای دولت، به‌نظر می‌رسد چالش‌های محیط کار برای زنان و آزار و اذیت در ادارات دولت، کتمان‌ناپذیر باشد. خانم یوسف‌زاده می‌گوید تمام طول و عرض نهادی به نام دولت، ساختاری برخاسته از جامعه‌ی افغانستان است و مواجهه‌ی کارمندان مرد با همکاران خانم‌شان، رویه‌ای است که در جامعه جاری است: «یک زن در افغانستان سراسر عمرش را در مبارزه می‌گذراند. زن خوب در این سرزمین، زن ناتوان، مطیع، پوشیده در برقع و لال است. زنی که بلد باشد اعتراض کند، سخن بگوید، مطالبه کند و زیبا بپوشد، زن نانجیب و بد است. محیط‌های کار برای زنان پر از چالش و آزار و اذیت است. اما صرفا تأیید بر این امر و تکرار آن چیزی را تغییر نمی‌دهد. ما نیاز داریم که به‌جای تأکید صرف بر این که محیط‌های کار برای زنان امن نیست، باید شکایت‌کردن از رفتارهای آزاردهنده و اقامه‌ی دعوای رسمی را به یک فرهنگ تبدیل کنیم. با وصف آن‌که چالش‌هایی در رسیدگی به شکایات وجود دارد اما ما چاره‌ای جز این نداریم که شکایت از موارد آزار و اذیت را نهادینه کنیم. تا زمانی که پی‌گرد حقوقی و قانونی در برابر آزار و اذیت خانم‌ها نهادینه نشود، در امنیت محیط‌های کار برای زنان بهبودی نمی‌آید.»

این معین وزارت دفاع معتقد است که رییس‌جمهور غنی به معنای واقعی کلمه در عرصه‌ی بهبود مشارکت زنان در نهادهای دولت، یک انقلاب در تاریخ افغانستان صورت داده است.
این معین وزارت دفاع معتقد است که رییس‌جمهور غنی به معنای واقعی کلمه در عرصه‌ی بهبود مشارکت زنان در نهادهای دولت، یک انقلاب در تاریخ افغانستان صورت داده است.

معینیت تعلیمات و پرسونل وزارت دفاع، یکی از معینیت وزارت جنگ افغانستان است که براساس لایحه‌ی وظایف، مسئولیتی مستقیم در امور جنگ این وزارت ندارد. براساس طرز‌العمل معینیت تعلیمات و پرسونل وزارت دفاع، تدوین، تطبیق و نظارت از تطبیق پالیسی‌های آموزشی، تعدیل نصاب آموزشی نهادهای تعلیمی وزارت دفاع، ملکی‌سازی کارمندان بخش‌های غیرنظامی و حمایتی، تدوین پالیسی‌های منابع بشری و دیگر عرصه‌های نهادی، خدماتی و آموزشی بر عهده‌ی این معینیت است. خانم یوسف‌زاده می‌گوید اگرچه به‌دلیل وضعیت شدیدا جنگی افغانستان، این تصور نادرست در افکار عمومی شکل گرفته که وزارت دفاع سراسر نیازمند کارمندان، رییسان و معینیان نظامی است اما در عمل، بخش بزرگی از شعبات و کارمندان نهادهای امنیتی می‌بایست ملکی و خدماتی باشند: «براساس یک نرخ جهانی، برای هر فرد نظامی، به‌صورت میانگین به 4 کارمند ملکی نیاز است. این نرخ در ایالات متحده 7 نفر و در بریتانیا 10 کارمند ملکی است. یعنی در ازای یک فرد نظامی در نهادهای امنیتی ایالات متحده، 7 فرد ملکی کار می‌کند. جایگاه معینیت‌ها و بخش‌های خدماتی و ملکی در نهادهای امنیتی و اهمیت بلند پروسه‌ی ملکی‌سازی در نهادهای امنیتی افغانستان با توضیح این نرخ جهانی می‌تواند قابل فهم باشد.»

گفت‌وگوی من با معین تعلیمات و پرسونل وزارت دفاع افغانستان زمانی تنظیم شد که خانم یوسف‌زاده به‌تازگی از بیماری کووید 19 فارغ شده بود و هنوز هم به سختی می‌توانست خستگی یک گفت‌وگوی طولانی را تحمل کند. به‌رغم خستگی فیزیکی آشکار ناشی از ابتلا به کووید 19، در پایان قصه‌‌ی زندگی‌اش که حامل چالش‌های طاقت‌فرسایی بوده، خانم معین اما برخلاف تلخ‌کامی طبیعی که مشقت‌های زندگی بر لحن آدمی تحمیل می‌کند، نگاه مثبتی به زندگی‌اش داشت. خانم یوسف‌زاده معتقد است که او به حد کافی از اقبال و شانس برخوردار بوده است: «من واقعا احساس می‌کنم زن خوشبخت و در عین حال خوش‌شانسی هستم. همین‌که توانستم با چالش‌ها مواجه شوم و فرصت مبارزه یابم، خود اقبال و شانس بزرگی است. برخی از آدم‌ها و مشخصا اکثر زنان افغانستان حتا فرصت این را ‌که مبارزه کنند هم نمی‌توانند به دست بیاورند. من معتقدم زن افغانستان را چالش‌ها و سختی‌هایش می‌سازد، نه امکانات. چالش و سختی برای زن افغانستان می‌تواند یک موهبت باشد. حداقل در خصوص من این ادعا صادق است. من در سختی‌ها موفق شدم.»

دیدگاه‌های شما
  1. درود من ایرانیم برام باورکردنی نبود ولی از چند دوست افغان شنیدم از طالبان راضین به هرحال امیدوارم بهترین ها براتون رقم بخوره و خانوما دوباره در تمام عرصه ها حضور پیدا کنن

  2. خانم یوسف زاده راه را برای دگر خانم هایکه مورد سوء ظن جامعه قرار دارد هموارتر ساخته ودیدگاههای منفی را نسبت به فعالیت زنان درسطح دولت ورهبری تغییر داده، باید سپاسگزار وقدردان زحمات اش باشیم،خانم یوسفزاده وخانمهای که درسطح رهبری قرار دارند بی شک به اثر تلاش وزحمات خودشان دراین جایگاه قرار گرفته.مفتخرم به زنان شجاع ومردان بادرک وداریت کشورم!
    از کریمی صاحب هم تشکر با نویسندگی زیبایشان!

  3. کریمی عزیز، خانه آباد. از خواندن این مطلب لذت بردم.
    برای معین صاحب یوسف زاده آرزوی موفقیت می کنم. بازکردن داستان زندگی شان و مسیر که تاکنون طی کرده اند، بخوبی نشان می دهد که فرد خود ساخته ای است.

  4. با درود و احترام !
    من به صفت یک کارمند نظامی وزارت دفاع افغانستان و با توجه به این که تجربه‌ی سال‌های زیادی را در این نهاد مهم دولت دارم، به صورت قابل ملاحظه از تغییرات مثبت و خوبی را با تعیین شدن خانم منیزه یوسف‌زاده در پست معاونت وزارت دفاع افغانستان احساس کردم که در تمام سال‌های قبلی تجربه من وجود نداشت و هیچ فردی دارای چنین ظرفیت و توانایی نبود. از بودن ایشان در جمع ما خوشحالیم و به امید تغیینات هم‌چون دارای ظرفیت و توانایی بیشتر در این نهاد مهم امنیتی کشور می‌باشم.
    با حرمت

  5. جناب مسئولیت تعلیمات پر سونل به مراتب از جنگ در میدان نبرد سخت تر است
    کسی که یک روز هم تجربه نظامی ندارد ونمی داند تعلیمات نظامی چه هست چیطور میتواند در راس یک معینیت تعلیمی مهم قرار بگیرد!!
    اسدالله خالد یک شخص کاملا فاسد است
    کمی هم در مورد جلسه های طولانی شان می نوشتی!!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *