هر صبح جمعه از میان پنج میلیون جمعیت کابل، چند ده نفری از خانه و شهر میزنند بیرون و دل به کوه قوریغ میسپارند تا از آن بلندیها طلوع آفتاب را تماشا کرده و هوایی تازه کنند. یکی از آن نفرها «حکیم مظاهر» است. او سالهاست که تماشای طلوع و غروب خورشید را از دست نداده است.
چند جمعهای است که من و چند دوست دیگر نیز آقای مظاهر را در رفتن به کوه همراهی میکنیم. یک صبح زود که از انحنای بام یک تپه در دامنههای کوه قوریغ طلوع آفتاب را تماشا میکردیم، برای ما قصه کرد؛ سالهای پیش که کابل امنتر بود، هر جمعه نیمههای شب از خانه بیرون میشدم و به سمت قرغه و پغمان میرفتم. در آنجاها با دوربین عکاسیام پشت یک تپه میخزیدم و آنقدر منتظر میماندم تا آخرین ستارهها محو میشدند و خورشید از پس کوهها بیرون میآمد؛ درست مثل شکارچی که با تفنگش منتظر بیرون آمدن خرگوش از لانهاش باشد.
حکیم مظاهر با نام مستعار «خلیفه» یکی از پرکارترین و پربارترین عکاسان سالهای پسین در کشور ما است. او نزدیک به ۲۰ سال است که بهصورت جدی عکاسی میکند و در این مدت از سیر تا پیاز کابل و سایر ولایتهای افغانستان را از لینز دوربینش دیده و ثبت کرده است. بیش از چهارصد هزار عکس در بایگانی شخصیاش ذخیره دارد. البته خودش به آن بایگانی نمیگوید؛ «خورجین» میگوید. بخش زیادی از عکسهای داخل «خورجین خلیفه» از نشستها، گردهماییها، حرکتها، تظاهراتها، خیزشها و جنبشهای مدنی ده سال پسین در کابل گرفته شده است. از این نظر خورجین عکسهای او گالری سالهای اخیر تاریخ پرتلاتم کشور ما است. از یک نظر دیگر اما بیشتر محتوای داخل خورجین خلیفه، عکسهای است که او فقط برای دل خودش گرفته است. او برای گرفتن این دسته از عکسها مثل یک گلچین عمل کرده است. مثل یک زنبور عسل همیشه سرگرم کار و کوشش بوده است. همیشه دوربینش را آمادهبهکار این سو و آن سو، ولایت به ولایت، کوهبهکوه، از این کوچه به آن کوچه، از این درخت به آن درخت، در انتظار نور و به دنبال پرنده و پروانه با خود گردانده است.
پس از دو دهه عکاسی و گلچینی، حالا اما از عکاسی دلسرد و نسبت به آن بیانگیزه شده است. میگوید از عکاسی، غیر از خود آن عکسها چیز دیگری حاصل نکردم و نتیجهای نگرفتم. از طرف دیگر با این همه ناامنی و از بیم دزدان دیگر نمیشود با خود کمره گرداند. ممکن است به خاطر یک کمره آدم جانش را از دست بدهد.
با این حال هنوز صبح خروسخوان روزهای جمعه از خانهاش در کارته سخی خارج میشود و قبل از طلوع آفتاب خود را به کمرکش کوههای قوریغ در غرب کابل میرساند. در مسیر راه به هر کسی که سر خورد، سلام میدهد و با آنها ماندهنباشی میکند. نرسیده به قلهی کوه روی یک تخته سنگ مینشیند، موسیقی گوش میکند و آب و غذایش را با کسانی که از آنجا تیر میشوند، تقسیم میکند. مهمترین کار را در برگشت انجام میدهد.
همیشه در برگشت یک خریطهی کلان در کمربندش میبندد و همین طور که پایین میآید، در آن زبالههای پلاستیکی را جمع میکند. این کار را محض برای پاکی تپهها انجام میدهد. انگار کوه و تپههای دامنهاش را دوست دارد و نمیخواهد طبیعت آن از پلاستیک متضرر شود. ولی گویا حجم کار از توانش بیشتر است، چون او تنها کسی است که زبالهها را جمع میکند، درحالیکه مابقی همه زبالههایشان را در طبیعت رها میکنند.
سال قبل یک روز متوجه میشود که یک موتر زباله تا کمرگاه کوه بالا آمده و بارش را بغل یکی از تپهها خالی کرده است. خلیفه از آن عکس میگیرد و عکس را به شهرداری کابل میفرستد. تقریبا دو هفته طول میکشد تا با هزار جنجال و واسطهبازی و پخش و نشر عکسها در شبکههای اجتماعی شهرداری را وادار کند که آن زبالهها را به جای دیگری انتقال بدهد.
همین چند جمعهی پیش آنقدر نایلون دستهدار، بوتل آب معدنی، قوطی پیپسی، جنسینگ و انرژی جمع کرده بود که وقتی به شهرک امید سبز نزدیک شدیم، دو خریطهی کلان شده بود. خریطهها از دو بغلش آویزان بود و مثل مردان معتاد بهنظر میرسید که در سطح شهر زباله جمع میکنند. درست زمانی از کنار یک پُستهی پولیس گذشتیم که پولیس قوطی انررژیاش را سر میکشید. قوطی خالی شد و صدا کرد: «اینه ایره هم بگیر.» این حرف را درحالی میگفت که آن طرفترش یک سطل زباله موجود بود. خلیفه به آرامی سطل را برایش نشان داد.
کمی پایینتر مردی را دیدیم که از دور زبان به تحسین خلیفه گشود. همین طور که به ما نزدیک میشد، دستهایش را با احترام روی سینهاش گرفته بود و از آقای مظاهر تشکر میکرد که زبالهها را جمع کرده است. میگفت همه باید وطن خود را دوست داشته باشیم… در آخر گفت بعد از این من نیز در پاکی شهر سهم میگیرم.
در نهایت رسیدیم لب سرک عمومی. خلیفه رفت تا زبالهها را در جای مخصوص زبالهها بیندازد که چند کودک زبالهپال به طرفش هجوم بردند. چند نفرشان که توان بیشتری داشتند، بیهیچ ملاحظهای یکی از خریطهها را چور کردند. خریطهی دومی را خلیفه از چنگ آنان نجات داد و زبالههایش را میان دو کودک ناتوانتر بهطور مساوی تقسیم کرد.