تاجیکستان در شمال کشور نهتنها حدود یک هزار و ۳۰۰ کیلومتر مرز مشترک با افغانستان دارد که هردو همسایه دارای اشتراکات زبانی و فرهنگی نیز هستند. در ضمن، علایق تجاری و ترانزیتی پیوند دیگری بین تاجیکستان و افغانستان پس از طالبان، ایجاد کرده و بر بنیاد سخنان مقامات رسمی، هردو طرف دارای بهترین نمونه روابط سیاسیاند.
اشتراکات این دو همسایه همینجا به پایان نمیرسد. شهربانو تاجبخش، پژوهشگر ایرانی-امریکایی و مشاور سازمان ملل در زمینه سازش صلح، حل منازعات، مبارزه با تروریسم و عوامل رادیکالسازی که روی امنیت انسانی در آسیای میانه و افغانستان کار میکند، با درنظرداشت وجه مشترک تاجیکستان و افغانستان در داشتن تاریخچه جنگ داخلی، فرایند صلح و مداخله جامعه جهانی، تفاوتها در موفقیت صلحسازان بینالمللی در تاجیکستان و علت عدم موفقیتشان در افغانستان را به شرح زیر میداند:
ماهیت جنگ و صلح در دو تنظیم متفاوت
غالبا گفته میشود كه آسیای میانه و افغانستان به یك مجموعه منازعات منطقهای تعلق دارند كه بیثباتی در یك كشور میتواند به كشور دیگر نیز منتقل شود. در عین حال، سیر جنگ و صلح در دو نمونه، مسیرهای بسیار متفاوتی را دنبال کرده است.
تاجیکستان؛ از جنگ سریع تا صلح سریع
روند صلح در تاجیکستان همانند حرکت جنگی سریع و غیرمنتظره بود. در آگست ۱۹۹۰ حاکمیت تاجیکستان اعلام و قوانین اتحاد جماهیر شوروی با قوانین جمهوری تغییر کرد. پس از کودتا در اگست ۱۹۹۱ در مسکو، تاجیکستان در ۹ سپتامبر ۱۹۹۱ بهعنوان کشوری مستقل اعلام شد. حزب کمونیست در اول رسما منسوخ و بعدا بهنام «حزب سوسیالیست تاجیکستان» تبدیل شد. تاجیکستان در سال ۱۹۹۱ با ده جمهوری دیگر شوروی سابق به عضویت کشورهای مستقل مشترکالمنافع (CIS) درآمد. همچنین در مارچ ۱۹۹۲ به عضویت کنفرانس امنیت و همکاری اروپا (CSCE) درآمد.
استقلال از اتحاد جماهیر شوروی وظیفه چالشبرانگیز در شرایط سخت را بر عهده جمهوری جدید گذاشت. ترکیبی از فقر گسترده، یک دولت ضعیف بدون پایگاه اقتصادی و مالی مناسب برای قدرت دولت یا نیروهای اصلی امنیت ملی، سیاستمداران بلندپرواز اما بیتجربه، رقابتهای منطقهای ناشی از سیاست تقسیم و حاکمیت مسکو، و مداخله نیروهای خارجی که از هرجومرج برای پیشبرد منافع ملی خود استفاده میکنند. نتایج فاجعهبار بود. جنگ داخلی تاجیکستان که در بهار سال ۱۹۹۲ آغاز شد و با یک توافقنامه صلح با میانجیگری سازمان ملل در سال ۱۹۹۷ به پایان رسید، بهطور تقریبی کشتهشدن ۵۰ هزار نفر و آوارگی ۵۰۰ هزار تن دیگر را به همراه داشت.
گرچه درگیری در تاجیکستان در ابتدا توسط مطبوعات غربی و روسی با اصطلاحات ایدئولوژیک تفسیر میشد. این جنگ ظاهرا توسط ائتلافی از دموکراتها و اعضای حزب اسلامی که بلافاصله پس از نابودی اتحاد جماهیر شوروی با مخالفان قدیمی و کمونیستها مخالفت کردند، تحریک شده بود اما منافع مورد نظر در واقع ایدئولوژیک نبود. درگیری سیاسی بهانهای برای احیای برخوردهای منطقهای بهدلیل تقسیمبندی جغرافیایی بود. به باور بسیاری از پژوهشگران درگیری در تاجیکستان بار «منطقهای» داشت. این جنگ ناشی از خلای قدرت و فروپاشی نهادی بود و فرصت را برای افرادی فراهم میکرد که با سیاستهای گذشته شوروی به حاشیه رانده شده بودند.
افغانستان از جنگ طولانی تا آینده نامطمئن
در اکتبر ۲۰۰۱ هنگامیکه نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا حملهای علیه رژیم طالبان آغاز کردند، افغانستان قبلا یک تجربه طولانی و ناگوار بیش از ۲۳ سال جنگ تقریبا مستمر را داشت که طی آن یک میلیون نفر کشته شده و یک میلیون نفر دیگر معلول شده بودند.
زمانیکه در پاسخ به حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده، یک ائتلاف بینالمللی به رهبری ایالات متحده به افغانستان حمله کرد، رژیم طالبان برچیده شد و بهزودی با تشکیل یک دولت در نتیجهی نشست بن جایگزین شد. براساس مفاد توافقنامه بن، در ابتدا یک دولت موقت ۳۰ نفره را تشکیل شد تا اینکه در جنوری ۲۰۰۲ لویه جرگه اضطراری تشکیل شد و در جنوری ۲۰۰۴ نیز قانون اساسی تصویب شد.
همانطور که قانون اساسی تصریح کرده بود، انتخابات ریاستجمهوری در اکتبر ۲۰۰۴ و انتخابات پارلمانی در سپتامبر ۲۰۰۵ برگزار شد. بهرغم برخی کاستیهای قانون اساسی در مورد عدم انتخابات شورای منطقهای، نقشه راه بن در اواخر ۲۰۰۵ اعلام شد. با وجود اینکه لیست بررسی مورد نیاز در نشست بن برای ایجاد یک کشور دموکراتیک تکمیل شد، اما به مرور زمان ثابت شد که صلح و سازش ملی بدون طالبان به افغانستان نمیرسد.
عوامل مداخله
تلاشهای جامعه جهانی در ایجاد و سازش صلح در تاجیکستان و افغانستان نظر به انگیزههای مشارکت دچار تغییرات زیادی شده است.
تاجیکستان؛ یک عضو جوان جامعه جهانی
مداخله جامعه جهانی در تاجیکستان بسیار واضح «مسئولیت حفظ امنیت منطقهای» بود. در کمتر از شش ماه تقریبا ۵۰ هزار نفر کشته و نیم میلیون نفر در داخل کشور آواره شده و یا از مرزهای افغانستان عبور کرده بودند. حداقل سه سازمان CIS ، UN و CSCE خود را مسئول خاموشکردن آتشسوزی در یکی از جدیدترین کشورهای اضافهشده به جامعه بینالملل میدانستند.
بیثباتی در تاجیکستان در ابتدا مورد نگرانی کشورهای CIS چون ازبیکستان، قرغیزستان و ترکمنستان بود که تا سپتامبر ۱۹۹۲ بیانیه مشترکی را امضا کردند و خواستار آتشبس فوری و مذاکرات صلح میان گروههای درگیر شدند. در جولای ۱۹۹۳ نورسلطان نظربایف، رییسجمهور وقت قزاقستان اعلام کرد که صلح در تاجیکستان نهتنها به عهده کشورهای آسیای میانه و روسیه است، بلکه به تلاشهای سازمان ملل جهت یافتن فرمولی برای ایجاد ثبات در منطقه بستگی دارد.
در آگست ۱۹۹۳ روسیه با درک اینکه تنها راه برای برونرفت از درگیریهای تاجیکی راهحل سیاسی است، فشارهای دیپلماتیک را آغاز کرد. حلقه اعضای CIS که ابزار نگرانی میکردند، گسترش یافت و رهبران قزاقستان، ازبیکستان و قرغیزستان در اوایل آگست ۱۹۹۳ با بوریس یلستین، امامعلی رحمانوف و نماینده رییسجمهور ترکمنستان در مسکو دیدار کردند و در مورد وضعیت تاجیکستان گفتوگو کردند.
اول روسیه و به دنبال آن ازبیکستان بر رهبر تاجیکستان فشار آوردند تا با رهبران مخالف مذاکره کند. در همان زمان برای حفاظت جمعی از مرزهای تاجیکستان و افغانستان که مرز جنوبی CIS را تشکیل میدهد، در جریان اجلاس CIS در سپتامبر ۱۹۹۳ از یک نیروی حافظ صلح جمعی ۲۵۰۰ نفری CIS نیز کمک خواسته شد. طبق این طرح، علاوه بر لشکر ۲۰۱ اسلحه موتوری فدراسیون روسیه که پس از خروج ارتش شوروی از تاجیکستان عقب مانده بود، ازبیکستان، قزاقستان و قرغیزستان و همچنین نیروهای مرزی روسیه یک یک گردان بفرستند. هرچند که اجرای این طرح دشوارتر بود، اما قزاقستان گردان وعده داده شده را در سال ۱۹۹۴ ارسال کرد. قرغیزستان برای نگهداشتن واحدهای خود در گورنو-بدخشان به جذب داوطلب متوسل شد. نیروهای ازبیکستان با حفظ فاصله از جنگ در استان لنینآباد مستقر بودند.
در مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر ۱۹۹۳ قزاقستان و روسیه درخواست کردند که نیروهای مسلح CIS در تاجیکستان اجازه کار بهعنوان یک نیروی صلح سازمان ملل را داشته باشند. مجمع در بحبوحه آشوب سیاسی و جنگ داخلی از ترس دخالت به CIS مأموریت رسمی نداد. بنابراین خود سازمان ملل باید مستقیما درگیر تلاشهای صلح میشد، چون اوضاع تاجیکستان قبلا در اواخر آگست ۱۹۹۲ در شورای امنیت سازمان ملل مورد بحث قرار گرفته بود.
دو ماه بعد مأموریت حسن نیت متشکل از نمایندگان امور سیاسی سازمان ملل متحد، کمیساریای عالی پناهندگان و برنامه جهانی غذا که خواستار تعامل دایمی سازمان ملل در پاسخ به درخواست برای ارائه کمک سیاسی بود، در میانجیگری دخیل شد و زمینه ایجاد دفتر سیاسی سازمان ملل در دوشنبه را در جنوری ۱۹۹۳ فراهم کرد. در نومبر ۱۹۹۳ بوترس غالی، دبیر کل وقت سازمان ملل رامیرو پیریز بالون، سفیر اروگوئه را بهعنوان نماینده ویژه سازمان ملل در تاجیکستان منصوب کرد. به دنبال توافقنامههای صلح، سازمان ملل متحد مأموریت ناظران سازمان ملل در تاجیکستان (UNMOT) را که مورد پشتیبانی کشورهای ضامن بود تأسیس کرد. این مأموریت در کمک به طرفین در اجرای توافقنامه صلح در ۱۹۹۷ موثر بود.
افغانستان؛ محل تشدید واکنشها
در تاجیکستان سه بازیگر با مأموریتهای مختلف و ابزارهای مختلفی درگیر بودند، یعنی CIS اعمال فشار و اعزام نیروهای صلح، سازمان ملل متحد در حال انجام مذاکرات مستقیم و گفتوگوی سیاسی بین طرفهای درگیر و CSCE که اصلاحات دموکراتیک را ترویج میداد. همهی آنها در هدف خود برای پایان دادن به جنگ داخلی و برقراری صلح دموکراتیک متحد بودند.
در مقابل، منطق مداخله بینالمللی در افغانستان با گذشت زمان تغییر کرد. دقیقا به همان روشیکه ماهیت درگیریها در افغانستان طی قرن گذشته تغییر کرده است: در ابتدا عملیات به رهبری امریکا که از ۷ اکتبر ۲۰۰۱ آغاز شد، بهعنوان پاسخی به حملات ۱۱ سپتامبر تصور شد. هدف اعلامشده از حمله، دستگیری اسامه بن لادن، انهدام القاعده و برکناری رژیم طالبان بود که از القاعده پشتیبانی کرده بود. ائتلاف بینالمللی به رهبری ایالات متحده با آنچه که میتوان یک مأموریت انتقامجویانه قلمداد کرد، جنگ علیه ترور را رسما آغاز کرد. سپس سازمان ملل متحد قطعنامهای را در ۲۰ دسامبر ۲۰۰۱ تصویب کرد که اجازه میداد یک نیروی بینالمللی کمک به امنیت (ISAF) برای محافظت از امنیت جامعه جهانی و از بینبردن تهدید برای امنیت بینالمللی بود، در افغانستان مستقر شود، درحالیکه تأمین امنیت انسانی مردم افغانستان اولویت بعدی نبود.
به هر حال، مردم افغانستان از دههها پیش بهطور مداوم از داشتن حکومت ضعیف، فقر مزمن و نقض حقوق بشر رنج میبردند و پس از انتقال نیروهای شوروی به خارج از کشور در سال ۱۹۸۹ به معنای واقعی کلمه توسط غرب رها شده بود تا اینکه تبدیل به خطری برای غرب شد. پس از ۱۱ سپتمبر ایجاد ثبات درازمدت در افغانستان و منطقهی پیرامون آن نیاز به استراتژی مشارکتیتری داشت، استراتژی که باید قبل از مداخله تدوین شود و به واکنشهای موقت در برابر رویدادها واگذار نشود.
تعهد و مشارکت؛ تقسیم مسئولیت منطقهای
انگیزههای پنهانی بهطور حتم همکاری موثر با قدرتهای منطقهای را که ممکن است در ادامهی یک درگیری نیز سهیم باشند، مختل میکند. یکی از تفاوتهای عمده در نحوه مذاکره صلح توسط جامعه جهانی در دو مورد افغانستان و تاجیکستان، تمایل به درگیرکردن طرفهای خارجی مربوط بود.
هماهنگی منطقهای برای تاجیکستان
سازمان ملل متحد با اولین مداخله خود در یک منطقهی پسا شوروی، ضرورت مشارکت بازیگران اصلی منطقه در تاجیکستان را درک و به آن عمل کرد. نمایندگان ویژه سازمان ملل متحد با نشاندادن مهارتهای دیپلماتیک قابل توجه در پایتخت کشورهای اطراف تاجیکستان کار میکردند و در مورد مشارکت سازنده آنها مذاکره میکردند. سرانجام با کمک یک گروه تماس از جمله روسیه و ایران، سرانجام توافقنامه صلح را در سال ۱۹۹۷ در مسکو امضا شد.
علاقه روسیه به تاجیکستان ماهیتی استراتژیک داشت و خود را مسئول حفاظت از مرزهای تاجیکستان-افغانستان یعنی مرزهای جنوبی CIS در برابر نفوذ «بنیادگرایی اسلامی، افراطگرایی، مواد مخدر و اسلحه» میدانست. یلتسین مستقیما نیروها را برای محافظت از این مرزها فرستاده بود.
ازبیکستان نیز از تشدید جنگ داخلی در تاجیکستان نگران بود. روابط ازبیکستان و تاجیکستان از مرزهای مشترک و خانوادههای مختلط آنان ناشی میشود. اکثر جمعیت استان سغد، دره غربی هیسور و بخشی از استان خاتلون به دو زبان صحبت میکنند. با ایجاد ازبیکستان در سال ۱۹۲۴، سیاستگذاران شوروی جمعیت تاجیک را بین دو جمهوری تاجیکستان و ازبیکستان تقسیم کردند. پایتختهای سنتی تاجیکستان یعنی سمرقند و بخارا با اکثریت جمعیت تاجیک، در ازبیکستان تازهتأسیس گنجانده شدند. با ورود نیروهای ملیگرا و اسلامی به تاجیکستان، مسأله پرخطر سمرقند و بخارا و ظهور احزاب سیاسی مسلمان در دره فرغانه دولت ازبیکستان را نگران کرد.
در این میان ایران براساس ویژگیهای مشترک تاریخی، زبانی و مذهبی خود، روابط خود را با تاجیکستان بهطور فعال دنبال میکرد. پیشروی طالبان در افغانستان بهعنوان دشمنان سنی جمهوری اسلامی دولت ایران را بر آن داشت تا بهطور فعال به دنبال حل مسأله درگیری تاجیکستان و ایجاد ثبات در منطقه باشد.
شکاف بین مسائل شرق و غرب در افغانستان
برعکس تاجیکستان، تلاش صلحسازی برای ثبات افغانستان بدون مشارکت سازندهی بازیگران منطقهای صورت گرفته است. اگرچه حمایتهای تمویلکنندگان قابل توجه بوده است، اما با وجود سرازیرشدن کمکهای جامعه بینالمللی به افغانستان، مسئولیت اصلی تثبیت وضعیت از طریق نظامی، بر عهده ایالات متحده، انگلستان، کانادا و دیگر اعضای اصلی ناتو بوده است. در هر دو مورد ممکن است قدرتهای منطقهای در آغاز درگیری سهیم بوده و تحت اشکال مختلف دخالت داشته باشند، اما آنها نقش مهمی در روند ثبات و صلح بازی نمیکنند. این تفاوت اساسا با ماهیت دخالت جامعه بینالمللی در ارتباط است.
در پرونده تاجیکستان، سازمان ملل متحد توانست آنچه را که یک عملیات صلحآمیز بود، هدایت کند و از ابزارهای دیپلماتیک برای درگیر ساختن بازیگران منطقه استفاده کند. در افغانستان، دفتر یوناما به نقش ثانوی اجرای توافقنامه بن مانند ایجاد نهادها، حمایت از حقوق بشر، هماهنگیهای بشردوستانه و توسعه منتقل شد. بازیگران اصلی بینالمللی در صحنه، در واقع نیروهای نظامی ایالات متحده و ناتو بودهاند.
روش گفتوگو
پرونده تاجیکستان یک مأموریت کلاسیک صلح بود که در آن موفقیت از تمایل همه طرفها برای مذاکره در مورد توافق صلح با میانجیگری سازمان ملل و قدرتهای منطقه حاصل شد. تفاوت در مورد افغانستان این است که در ابتدا مذاکرات با دشمن شکستخورده کنار گذاشته شد، و وقتی این کار انجام شد، طرف دیگر جنگ افغانستان بهنحوی کنار گذاشته شد.
تاجیکستان؛ صلح از طریق گفتوگو برای آشتی ملی
در ابتدا مذاکرات بهعنوان تنها راه حل جنگ تاجیکستان دیده نمیشد. دولت بهتازگی قانون اساسی جدیدی را در نومبر ۱۹۹۳ تهیه كرده بود كه قصد داشت آنرا به همهپرسی عمومی بگذارد. با وجودیکه تعداد زیادی از تاجیكها به خارج از تاجیكستان پناهنده شده بودند و نمیتوانستند در همهپرسی شركت كنند، رأیدادن برای دولت، راه حل متشکل از انحلال همه مکانیزمهای تقسیم قدرت بود. درحالیکه قبل از انتخابات ریاستجمهوری نومبر ۱۹۹۴ دولت تاجیکستان مایل بود موضع آشتیجویانه اتخاذ کند، اما پس از آنکه مشروعیت لازم را کسب کرد، میتوانست همه اعتراضها را کنار بگذارد و مطابق میل خود رفتار کند.
انتخابات پارلمانی در فبروری ۱۹۹۵ بدون مشارکت مخالفان برگزار شد. مخالفان با توجه به کمبود مقررات برای ادغام نظرات مخالف، ترجیح دادند خارج از سیستم سیاسی و با مقاومت مسلحانه از افغانستان عمل کنند، درحالیکه خواستار تحریم روند سیاسی در داخل کشور تا پس از بازگشت پناهندگان و رفع ممنوعیت موجود برای گروههای سیاسی بودند.
بین سالهای ۱۹۹۴ و اوایل سال ۱۹۹۷ هشت دور گفتوگوهای رسمی در چندین شهر مختلف با حمایت سازمان ملل و با کمک روسیه، ایران و کشورهای آسیای میانه برگزار شد، درحالیکه جلسات موازی دیپلماسی معروف به گفتوگوی بین تاجیکی با کمک به ابتکار عمل جامعه مدنی ایالات متحده پیش میرفت. چندین جلسه در مقیاس کوچکتر نیز مستقیما بین نمایندگان هر دو طرف از جمله رییسجمهور امامعلی رحمان و رهبر گروه مخالف، سید عبدالله نوری رخ داد.
توافقنامه آتشبس در اکتبر ۱۹۹۴ امضا شد و قرار بود به محض ورود ناظران سازمان ملل به تاجیکستان برای نظارت بر آتشبس، اعمال شود. در دسامبر ۱۹۹۴ توافقنامه مأموریت ناظران سازمان ملل برای نظارت بر تاجیکستان ایجاد شد. صلح در تاجیکستان قبل از هر چیز از طریق ابزارهای سیاسی با اقدامات امنیتی تسریع شده و در حال حاضر با توسعه اقتصادی در حال تحکیم است.
افغانستان؛ چه کسی باید مذاکره کند؟
اگر مذاکرات بین دو طرف متخاصم که یکسال پس از جنگ داخلی آغاز شده بود، ستون فقرات پرونده صلح تاجیکستان و آغاز اقدامات اعتمادسازی و اعتبار برای یک رهبری بود، در افغانستان ۱۹ سال پس از برکناری طالبان از قدرت، آشتی ملی هنوز اتفاق نیفتاده است. بهدلیل تصور غلط در آن زمان که طالبان مسأله گذشته است، توافقنامه بن ۲۰۰۱ بهعنوان یک توافق صلح بومی تصور نشد و همچنین نیاز به روند آشتی را به درستی در نظر نگرفت. عدم حضور طالبان در نشست بن، همراه با توانمندسازی مجاهدین که اتحاد شمال را تشکیل میداد و از مبارزات نظامی به رهبری امریکا حمایت کرده بود، مانع از آن شد که مذاکرات بن اساس آشتی و عدالت انتقالی را بنیان بگذارد. توافقنامه بن یکی از طرف های درگیر یعنی طالبان را کاملا از مذاکرات خارج کرد. در درازمدت حاشیهنشینی آنها از یک سو مانع امکان سازش شد و از سوی دیگر منجر به این پیشفرض غلط شد که جنگ از طرف دیگر پیروز یا حل و فصل شده است.