زنده باد کاسه‌ی صبر

به نظرم مردم فهمیده‌اند که من بیش از شصت و سه سال در میان‌شان نخواهم بود و به خدا سوگند که آری والله این طور است. به همین خاطر، یکریز به من مراجعه می‌کنند که بعد از من چه کار کنند. هرچه مردم را به خویشتن‌داری دعوت می‌کنم، نمی‌شود. طرف من نگاه می‌کنند و آن بندِ آب که در اطراف چشم‌شان نیست، آری همان بند، شکسته می‌شود و سیلاب اشک از دید‌گان‌شان بیرون می‌جهد، بدان‌سان که موجی از کفش و لنگی و واسکت از صندوق‌های رای ساطع می‌شود. می‌گویند، «خویشتن‌داری» چیست؟ من هم خوش‌حالم که پیرو دارم. هنوز این ملت نمی‌فهمد که خویشتن‌داری یعنی چه؟

خویشتن‌داری معانی گوناگونی دارد. مثلا اگر شما مقام بلند‌پایه‌ای باشید و در انتخابات سعی کرده باشید به نفع یکی از نامزدها تقلب کنید و بعد این تقلب شما افشا شود، در این‌جا خویشتن‌داری به این معنا‌ست که بروید خویشتن را دار بزنید. نه این‌که واقعا این کار را بکنید. شما این کار را نمی‌کنید. یعنی یک کمی بشرمید.

 در همین حوزه‌ی انتخابات، خویشتن‌داری به این معنا هم هست که اگر شما خبر دارید که تقلب شده، این را به مردم نگویید. خویشتن‌دار باشید. بعد بروید با طرف مقابل‌تان مذاکره کنید (یعنی مذکر بودن‌تان را به رخ هم‌دیگر بکشید). اگر طرف تن داد و قدرت را به شما داد که هیچ. هیچ کاری نشده. نه تقلب شده و نه سلامت دموکراسی و انتخابات زیر سوال رفته و نه ملت لازم است چیزی بفهمد. اما اگر طرف مقابل‌تان به زبان نیامد، آن وقت هرچه نوار دارید، بیارید به میدان.

یکی دیگر از معانی خویشتن‌داری این است که اگر شما رییس جمهور مملکت هستید و کاملا بدون تقلب به قدرت رسیده‌اید، در رفتن از  ارگ ریاست جمهوری زیاد عجله نکنید. خویشتن‌داری به خرج دهید. هر قدر که دل شیدای‌تان فشار بیاورد که حامد بیا برویم، به دهن دل شیدای خود بزنید و به او بگویید:

«‌ای دل دل دیوانه! عقلت کجا رفته؟ تا این‌ها از زدن به سر و کله‌ی هم‌دیگر فارغ شوند، چهارسال گذشته. در این چهارسال مملکت زعیم نمی‌خواهد؟ کشور ان‌شا‌الله پیش‌رفت کار ندارد؟ ملت غیور نباشد؟ مسئولیت وجدانی خود را ترک کرده برویم؟ به خدا که که که که که که که این کار را نمی‌کنم».

خویشتن‌داری معناهای دیگری هم دارند که اگر این پدر لعنت‌های پستِ بی‌شرف بگذارند…‌ نه، نه، باید خویشتن‌دار باشم. نفس عمیق بکش، آرام باش، یک خویشتن‌داری این قدر ماه، آن را سر چیزهای بیهوده داغ نکن.