روشهای رایج در علوم سیاسی این اجازه را به پژوهشگران میدهد که علاوه بر توصیف پدیدههای سیاسی، به تبیین و یا تفسیر آنها نیز مبادرت ورزند. تحولات روششناختی در علوم انسانی و اجتماعی برای دستیابی به کاملترین روش و رفع اشکالات در روشهای قبلی، این ایده را تقویت کرده است که آیا میتوان در کنار توصیف و تحلیل گذشته و حال، آینده را نیز پیشبینی کرد؟ گرچه پیشبینی آینده همواره با عدم اطمینان همراه است، ولی میتوان با استفاده از دادهها و اطلاعات حال و گذشته با کاربست روشهای علمی آینده را ترسیم کرد.
چارچوب تحلیلی آیندهپژوهی
آیندهپژوهی را معادل اصطلاحات چون Future Studies و Futurology گرفتهاند. این روش یا رویکرد، تفکرات فلسفی، روشهای علمی، مدلهای بررسی و مطالعه آینده را طرح میکند و با استفاده از آنها آیندههای بدیل و آیندههای ممکن را ترسیم میکند. بنابراین آیندهپژوهی، طراحی و مهندسی هوشمندانه آینده است. در مطالعه سیر تکوین دانش آیندهپژوهی سه دوره قابل بررسی است. دوره نخست که تا دهه ۱۹۸۰ رایج بود، در رویکرد پیشبینی از روشهای کمی و مهندسی استفاده میشد. دوره دوم بعد از دهه ۱۹۸۰ است که به آیندهنگاری مشهور است. در این رویکرد از روشهای کیفی و غیر مهندسی استفاده میشود. دوره سوم به سالهای اخیر مربوط میگردد که به رویکرد تحلیل آیندههای متعارض معروف است. در این رویکرد نقش بازیگران دخیل در آینده براساس شیوههای کمی و تفسیر و کمی مهندسی تحلیل و ارزیابی میشود. هدف آیندهپژوهی غیبگویی نیست بلکه دستیافتن به شناخت و تحلیل بهتر از آینده با استفاده از تحلیل فرایندها، اعمال انسانی، ترسیم مدلها و روشهای نظاممند، هدفمند و قاعدهمند میباشد.
در این نوشته از شیوه سناریو نویسی استفاده میشود. سناریو نویسی عبارت است از «داستان یا شرح رویدادهای آیندهای که میتواند اتفاق بیفتد» و همچنان سناریو امکان تجسم و کشف آینده را ممکن میسازد. یک سناریو تنها پیشبینی یک آینده خاص نیست، بلکه توصیف همه احتمالات ممکن از آینده ممکن و محتمل است. در حقیقت، سناریو ابزاری برای مطالعه آینده با تحلیل و تجزیه سیاستها، درک و شناخت شرایط، تهدیدات، فرصتها، نیازها و ارزشهای برتر آینده است. سناریو نویسی انتخاب محتملترین تصویر نیست بلکه ترسیم همه تصاویر ممکن از آینده است. در شیوه تمام آیندههای ممکن طراحی و ترسیم میشوند و بعضی از آنها شاید هیچ وقت به وقوع نپیوندد.
سناریو نویسی با تکیه بر دادهها، اطلاعات، روندهای گذشته و حال و با در نظرداشتن بازیگران و عوامل دخیل در آینده، تصویر از آینده ممکن را ترسیم میکند. ترسیم تصویر دقیق از آینده میتواند در تصمیمسازی برای تصمیمگیری مفید و مثمر واقع شود. در آیندهپژوهی چهار نوع آینده وجود دارد:
۱- آینده ممکن: آیندهای که در ذهن انسان بگنجد و عقل وقوع آن را تأیید کند.
۲- آینده باورپذیر یا باورکردنی: آیندهای که احتمال وقوع آن بیشتر است.
۳- آینده محتمل: آیندهای که براساس بررسی روندهای کنونی احتمال وقوع در آینده محتمل است.
۴- آینده مطلوب: آیندهای که ما آرزوی آن را داریم ولی امکان وقوع ضعیف است.
تحلیل روندها
پس از گذشت یک سال بهنظر میرسد که گفتوگوهای صلح افغانستان با طالبان در شهر دوحهی قطر به پایان رسیده است و استانبول مقصد بعدی گفتوگوهای صلح افغانستان خواهد بود. آیندهی گفتوگوهای صلح روزبهروز پیچیدهتر میشود و این پیچیدگی دست تحلیلگران مسائل افغانستان را برای تحلیل وضعیت جاری تنگتر میکند. به تعبیری وضعیت در حالحاضر به سمت پیچیدگی و ابهام بیشتر در حرکت است. از سوی بازیگران غیر فعال در روند صلح افغانستان از حاشیه به متن میآیند. روسیه قرار است در روزهای آتی میزبان دو طرف مذاکره باشد. این موضوع بیانگر تمایل روسیه به نقشآفرینی بیشتر در افغانستان است و چه بسا که روسیه نگران آینده افغانستان است. شکلگیری یک دولت اسلامگرا در افغانستان به هیچوجه به نفع کشورهای منطقه نیست. خوشبینیهای ایالات متحده که با روی کار آمدن بایدن به وجود آمده بود در حال رنگ باختن است و برخلاف تصور اغلب، بایدن تغییر جدی در دستور کار پروسه صلح افعانستان نیاورده است و سفیر خلیلزاد در سمتش منحیث نماینده ویژه برای صلح افغانستان ابقا شده است. بر علاوه ایالات متحده تلاش دارد که در کوتاهمدت به یک توافق میان طرفین برسد و به هر نوع که میشود پرونده افغانستان را بسته کند. این موضوع در متن تونی بلینکن وزیر خارجه ایالات متحده مشهود بود. کشورهای منطقه نظیر چین، پاکستان، هند و ایران تحولات افغانستان را از نزدیک تعقیب میکند و برنامههایشان را براساس اتفاقاتی که در میز مذاکره میافتد، می چینند. قرار است دوره بعدی گفتوگو در ماههای آینده برگزار شود و ایالات متحده تلاش دارد طرح دولت انتقالی یا دولت صلح را عمل کند.
سناریوها/آیندهها؛
۱- سناریوی مطلوب برای حکومت افغانستان: سرکوب شدید و نابودی گروه طالبان. طالبان از سال ۱۹۹۵ بدینسو از مهمترین کنشگران در سیاست افغانستان بوده است. در حالحاضر طالبان بر بخشهای از خاک افغانستان حاکم هستند. طالبان در مناطق تحت سلطهشان دست به اخاذی، باجگیری و کشت و زرع مواد مخدر میپردازند و پول هنگفت از همین طریق بهدست میآورند. اقتصاد سیاسی طالبان و جنگ سایهای مخرب بر اقتصاد افغانستان انداخته است. قدرتگیری طالبان، تهدید بالقوهای برای امنیت افغانستان، منطقه و حتا جهان است. به همین دلیل مطلوبترین سناریو برای دولت افغانستان سرکوب و نابودی گروه طالبان است.
پیشرانها: توافقنامهای امنیتی و استراتژیک میان افغانستان و ایالات متحده مبنی بر حمایت ایالات متحده از افغانستان و تمویل و تجهیز نیروهای نظامی افغانستان میتواند یکی از پیشرانهای این سناریو باشد. برعلاوه ناتو نیز متهعد است که تا ختم مأموریت خود در افغانستان باقی خواهد ماند. دومین پیشران این سناریو، تن ندادن حکومت تا اکنون به خواستههای طالبان است و تلاش حکومت برای ابقا را نیز باید در همین راستا تبیین کرد. سومین پیشران این سناریو، هراس کشورهای منطقه از شکلگیری یک حکومت مستبد ایدئولوژی است. روی کار آمدن یک گروه رادیکال اسلامی میتواند تبعات خوشایند برای کشورهای منطقه نداشته باشد. چون در حالحاضر بیشترین کشورهای پیرامون افغانستان با پدیدهای بنیادگرایی مبارزه میکنند.
سدکنندهها: اولین سد پیش روی این سناریو، سازمانهای اطلاعاتی منطقهای است. این سازمانها سرمایهگذاری هنگفت روی این گروه کردهاند و به این سادگی اجازه نخواهند داد تا گروه از هم بپاشد. دومین سد آغاز گفتوگوهای صلح است و رسمیتبخشیدن به این گروه است. با این وصف سدکنندهها وزن بیشتر نبست به پیشرانها در سناریوی اول دارد.
۲- سناریوی مطلوب برای طالبان: ایدهآلترین وضعیت برای طالبان فروپاشی حکومت مرکزی در کابل خواهد بود. طالبان از سال ۲۰۰۱بدینسو تمام تلاششان را کردهاند تا پایههای مشروعیت حکومت مرکزی را تضعیف کنند. فروپاشی و سقوط حکومت مرکزی، وضعیت شبیه به دهه ۹۰ را دوباره بهبار خواهد آورد و این زمینه را برای روی کار آمدن طالبان مهیا خواهد کرد.
پیشرانها: نخستین پیشران این سناریو قدرت و توان طالبان در امر جنگهای پارتیزانی، تخریب اماکن عمومی، ایجاد رعب و وحشت و قتلهای هدفمند است. طالبان با استفاده از این ابزارها توانستهاند فشار زیاد روی حکومت بیاورند. دومین پیشران این سناریو، ضعف دولت در حکومتداری و ارایه کالاهای اجتماعی (رفاه، امنیت، توزیع برابر فرصتها) سبب شده است تا طالبان از موقعیت به نفع خودشان استفاده بهسزایی کنند. سومین پیشران این مسأله حمایتهای بیرون مرزی از نیروهای طالبان است که سبب قدرتمندشدن این گروه شده تا جایی که این گروه موفق به زمینگیر کردن ائتلاف بینالملل شدهاست.
سدکنندهها: نخستین سد در مقابل این سناریو عدم پذیرش گفتمان طالبانیسم توسط قشر جدید جامعه است و نفرت و انزجار در مقابل طالبان یکی از سدهای اساسی در مقابل این سناریو است. دومین سد، عدم مقبولیت طالبان و شیوه حکومت غیر دموکراتیک آنها در نزد جامعه جهانی است. سومین سد، عدم پایبندی طالبان به معاهدات بینالمللی و حقوق شهروندی و بشری است. طالبان یکی از جدیترین ناقضین حق آزادی بیان و حقوق زنها هستند.
آیندههای محتمل؛
۱- تشدید جنگ در افغانستان
در صورتی که نیروهای ائتلاف بینالمللی تا اول ماه می همین سال از افغانستان خارج نشوند طالبان اخطار دادند که حملاتشان را علیه این نیروها دوباره از سر خواهند گرفت. از سوی دیگر در صورتی که گفتوگوهای صلح به نتیجه ملموسی نرسد طالبان آمادگیشان را برای آغاز حملات بهاری گرفتهاند؛ در طرف مقابل حکومت افغانستان نیز اعلان کرده که آماده پاسخدهی به هر نوع حمله از سوی طالبان است. با این حساب سال ۱۴۰۰ سالی سخت و نفسگیر و تعیینکننده برای هر دو طرف است و هر طرف تلاش خواهند کرد تا تمام کارتهای بازیشان را استفاده نمایند.
پیشرانها: بنبست در گفتوگوهای صلح و عدم تمایل طرفین در رسیدن به یک توافق فراگیر، نخستین پیشران این سناریو است. دومین پیشران این سناریو، عدم تمایل ایالات متحده برای خروج در اول ماه می است. سومین پیشران این سناریو تصاحب قلمرو بیشتر در زمین جنگ است، چون این عامل قدرت چانهزنی را در میز مذاکره بالا خواهد برد.
سدکننده: تنها سدی که میتوان فراراه این سناریو دید تلاشهای همهجانبه سفیر خلیلزاد برای کاهش خشونتها است که طرفین مذاکره تمکین چندان به آن نشان نمیدهند.
۲- جنگ داخلی (بازگشت به دهه ۹۰)
این سناریو تا اندازهی شبیه به سناریوی گذشته (روی کار آمدن طالبان) است. سقوط حکومت مرکزی در کابل و قدرتگیری دوباره تنظیمهای جهادی دهه ۹۰ وضعیت را دوباره به همان سمت خواهد کشاند. وقوع این سناریو با بالارفتن تنشهای درون قومی و مذهبی ارتباط مستقیم دارد. اکنون افغانستان در لبه پرتگاه است و احتمال وقوع هر اتفاق میرود. جنگهای داخلی سبب میشود تا تمام دستآوردهای دو دهه اخیر و زیربناهای اقتصادی و اجتماعی تخریب شوند.
پیشرانها: دستگاههای اطلاعاتی منطقه منتظر چنین فرصت هستند تا دوباره منافعشان را در جنگ افغانستان دنبال کنند. دومین پیشران این سناریو، به تنگآمدن مردم از وضعیت جاری است. بیشتر مردم سوخت آتش میان طالبان و حکومت شدهاند. این وضعیت خیلی شبیه به دهه ۹۰ است. مردم همه خود مسلح خواهند شد و برای تأمین امنیت خود پیش میشوند.
سدکنندهها: جامعه جهانی تمام تلاش خود را خواهد کرد که از این وضعیت جلوگیری کند. جنگ داخلی سبب بحران مهاجرت، محرومشدن مردم از بهداشت و آموزش و گسترش فقر خواهد شد. از اینرو جامعه بینالمللی تمام توان خود را بهکار خواهد بست تا جلو یک فاجعه انسانی دیگر را بگیرد. دومین سد، آگاهی مردم از تاریخ است و شهروندان به هیچ وجه نمیخواهند دوباره تاریخ تکرار شود.
۳- سناریوی ممکن (حکومت موقت)
از آغاز گفتوگوهای صلح، بحث حکومت موقت همواره یکی از داغترین موضوعات مطرح در محافل سیاسی بوده است. این طرح مخالفان و موافقان خودش را دارد.
در مورد شکلگرفتن حکومت موقت میتوان دو نوع حکومت موقت را متصور شد.
۱- حکومت موقت که در آن اشخاص بیطرف روی کار بیایند و در تشکیل حکومت بعدی نقش نداشته باشند و فقط زمینه را برای گذار و انتخابات آینده مهیا کند. در این صورت میشود به نوع حکومت موقت با تسامح خوشبین بود، البته اگر هیچ گزینهی دیگری باقی نمانده باشد.
۲- حکومت موقت که در آن جناحین شریک باشند و ماحصل آن یک حکومت الیگارشی دیگر باشد. این یکی از بدترین سناریوهای ممکن برای آینده افغانستان خواهد بود.
جمعبندی
در این نوشته تلاش گریده تا با استفاده از شیوه سناریو نگاری نگاهی به آینده گفتوگوهای صلح افغانستان داشته باشیم. در مجموع سه نوع سناریو برای آینده ترسیم گردیده است. آینده مطلوب یا آرمانی با توجه به شرایط کنونی وقوع آن بعید است و احتمال آیندههای محتمل و ممکن بالا است. البته باید خاطر نشان کرد که تحولات آینده را نمیشود به صورت دقیق تحلیل کرد و امکان طرح آینده جدید نیز وجود دارد. آیندههایی که در این نوشته در مورد آن سخن گفته شده است براساس دادههای فعلی و تحولات کنونی ترسیم گردیده است.