زندگی «نور»

زندگی «نور»

از کار در مزارع کوکنار تا ایجاد مکتب برای کودکان کار

این داستان از دیدن ویدیوی ۳۵ دقیقه‌ای سفر توماس به افغانستان آغاز می‌شود. گردشگر و یوتیوبر اهل سویدن که به تصویری که رسانه‌های غربی از افغانستان ارائه می‌کرد، اعتماد نداشت و می‌خواست همه‌ چیز را از چشمش خودش ببیند. او باور دارد که هیچ چیز سیاه یا سفید نیست و میان این دو باید یک رنگ دیگری هم باشد. به دنبال همین رنگ گم‌شده در سال ۲۰۲۰ به افغانستان می‌آید. بعد آن روایت خاکستری سفرش را در ویدیویی با عنوان ۹۶ ساعت در افغانستان در یوتیوب منتشر می‌کند. ویدیویی با پنج میلیون بار بازدید و ۲۲ هزار نظر. در آخر ویدیو وقتی از راهنمای سفرش، نورمحمد رمضان می‌پرسد جدای از این‌که به‌عنوان راهنمای گردشگری برای صنعت توریسم افغانستان کار می‌کند، دیگر برای کشورش چه می‌خواهد انجام دهد. آقای رمضان گریزی می‌زند به دوران کودکی پردرد خودش؛ به اواخر سال ۱۳۷۷، وقتی که گروه طالبان زادگاهش شهر مزارشریف را تصرف کرد و او با خانواده‌اش به سمت کوه‌های اطراف این شهر فرار کردند. این سرآغاز آوارگی او و هزاران کودک دیگر شد. حالا که رنج‌ها و سختی‌های آن دوران را پشت‌سر گذاشته و برای خود کسی شده، دوباره به کودکان فکر می‌کند. به کودکان خیابانی و کار که وضعیت‌شان بهتر از دوران کودکی خودش نیست. رو به توماس می‌گوید هدف بعدی‌اش ساخت یک مکتب شبانه‌روزی برای کودکان کار و خیابانی است. بی‌سرنوشتانی که اگر کاری برای‌شان نشود، ده سال دیگر هر کدام تبدیل به یک خطر می‌شوند. توماس و دوست آمریکایی‌اش درو بنسکی تحت تاثیر برنامه‌ی دلسوزانه‌ی نورمحمد رمضان، مجموعا ۱۲ هزار دالر برای ساخت مکتب به او اهدا می‌کنند.

کار در مزارع کوکنار

نورمحمد رمضان نخستین فرزند یک معلم و زن خانه‌دار مزاری است. در اواخر سال ۱۳۷۷ وقتی طالبان به شهر مزارشریف حمله کردند، خانواده‌ی او مثل هزاران خانواده‌ی دیگر از محله‌ی علی چوپان در حومه‌ی این شهر به سمت کوه‌های چهارکینت فرار کردند. بسیاری از آن‌ها در مسیر راه با آتش‌باری طالبان که از عقب‌شان جریان داشت، کشته شدند. اما خانواده‌ی نورمحمد به سختی از شاخ‌های کوه و دره و دشت عبور کرد و به روستای دورافتاده در جاغوری غزنی پناه بردند. جاغوری برای خانواده‌ی او جای امنی بود اما آن‌ها بلد نبودند که مثل بقیه مردم آن‌جا کشاورزی و دامداری کنند. بعد از یک ماه نورمحمد ۱۲ ساله با پدر و برادر کوچک‌ترش برای کار به کویته‌ی پاکستان سفر کردند. پدر خیاطی می‌کرد و نورمحمد و برادر کوچک‌ترش کفاشی. اما زندگی آشفته بود و خودشان خسته. انگار یک گردباد مست و دیوانه یکباره خانه‌ی‌شان را خراب کرده بود و خودشان را در برزخی آن سوی مرز پرت کرده بود: «اسناد نداشتیم. زبان بلد نبودیم. پولیس ما را اذیت می‌کرد. ره گم کرده بودیم. روزگار بدی بود. وضعیت خیلی بد شد و بالاخره بعد از سه-چهار ماه پس برگشتیم.»

حیران بودند که چه کار کنند. در جاغوری کار نمی‌توانستند و در مزار کشته می‌شدند: «حالا که طالبان به شهر ما آمده، اگر ما به شهر آن‌ها برویم چطور؟» و بعد با نور و برادرش راهی ولایت جنوبی هلمند شدند. وقتی آن‌جا رسیدند، پیش‌بینی‌ پدر از وضعیت درست از آب درآمد؛ اکثر طالبان ولایت‌های جنوبی قندهار و هلمند به شمال رفته بودند و مزارع کوکنار بدون کارگر مانده بود. پدر با دو فرزندش به‌زودی به استخدام یک مالک مزارع کوکنار درآمدند و به جمع‌آوری شیره‌ی تریاک مشغول شدند. مزدشان به‌جای پول، یک ششم شیره‌ی تریاکی بود که خود جمع‌آوری می‌کردند. در مدت دو هفته آن‌ها توانستند هفت کیلو تریاک کار کنند. با فروش آن دوبرابر پولی به‌دست آوردند که در جریان چهار ماه کار در پاکستان پس‌انداز کرده بودند.

از هلمند که به جاغوری برگشتند، نورمحمد با بقیه دختران و پسران خردسال در ویرانه‌های بدون سقف اطراف روستا مشغول آموزش شد. ویرانه‌ها مکتب‌های مردم‌نهاد بود که کتاب‌های درسی آن را کمیته‌ی سویدن فراهم می‌کرد و معلم‌های آن را مردم در بدل چند پیمانه گندم استخدام می‌کردند. پدر نور که فارغ‌التحصل دانشگاه بود و در بلخ معلمی کرده بود، روی درس پسرش حساسیت خاصی داشت. برای همین تصمیم گرفت نور را که در مزار دانش‌آموز باهوش و درس‌خوانی بود، تنهایی به این شهر بفرستد.

در سال ۲۰۰۰ میلادی، نورمحمد دوباره به زادگاهش مزارشریف برگشت. وضعیت شهر زیر و رو شده بود. مکتب‌های دخترانه مسدود بود و در مکتب‌های پسرانه کتاب‌های دینی تدریس می‌شد. او به این درس‌ها علاقه‌ای نداشت و به‌زودی در یک مرکز زبان آموزش انگلیسی نام‌نویسی کرد و در کنارش به کفاشی مشغول شد: «صنف انگلیسی مثل سابق نبود. گروه امر به معروف هر روز در صنف می‌آمد و سر ما نماز اجباری می‌خواند. دو سه بار مویم را قیچی کردند. یک بار به جرم نداشتن لنگی لت‌وکوبم کردند. رسم و شکل و تصویرهای زن را که در کتاب انگلیسی آمده، به دستور آن‌ها باید خط خطی یا پاره می‌کردیم. می‌گفتند این زنان نامحرم هستند و شما مرد هستید.»

در نهایت به علت خط و نشان‌های سفت و سختی که طالبان برای زبان‌آموزان کشیده بود، نور مجبور می‌شود صنف انگلیسی‌اش را ناتمام گذاشته و فقط به دست‌فروشی و کفاشی بسنده کند.

در سال ۲۰۰۱ وقتی امارت اسلامی طالبان در افغانستان سقوط می‌کند و حکومت موقت شکل می‌گیرد، نور دنباله‌ی رویای ناتمامش را می‌گیرد و دوباره به مکتب می‌رود. مثل اکثر دانش‌آموزان آن زمان که روی سن رفته بودند، نور در ۱۷ سالگی شامل صنف ششم می‌شود. در کنار درس مکتب، انگلیسی و کمپیوتر می‌خواند و در کارخانه‌ی کفش‌سازی کار می‌کند. وقتی بازار افغانستان به روی محصولات کشورهای منطقه باز می‌شود، قفسه‌های کفش‌فروشی‌ها به جای کفش وطنی، با کفش‌های خوش‌ساخت چینی و ایرانی پر می‌شود و نور ورشکست می‌شود. از آن پس او هر روز در کنار جاده‌ها در صف کارگران روزمزد می‌ایستد و تمام دوران دانش‌آموزی‌اش را با کارگری سر می‌کند. بعد از فراغت از مکتب، از آن‌جایی که نور زبان انگلیسی را آموخته بود، به‌زودی در موسسه‌های معتبر برایش شغل با درامد خوب دست و پا می‌کند.

راهنمای گردشگری

نور که تا سال ۲۰۱۳ اغلب به‌عنوان مشاور امنیتی موسسه‌های خارجی در ولایت‌های سرپل، فاریاب، بامیان، سمنگان و بلخ کار می‌کرد، سروکارش بیشتر با خبرهای بر محور قتل، خشونت و جنگ بود. این خبرهای مایوس‌کننده بر او تأثیر روانی مخربی گذاشته بود. به همین دلیل او تصمیم گرفت که نیمه‌ی پر لیوان را ببیند و علیه خبر بد مبارزه کند. به‌زودی یک صفحه‌ی  فیسبوک با نام «بیا دوست افغانستان باشیم» ایجاد کرد و از طریق آن چیزهای خوبی را که معمولا رسانه‌ها فراموش کرده بودند نشان بدهند، منتشر کرد.

«در جاهای مختلف سفر می‌کردم و عکس می‌گرفتم. تقریبا به تمام مناطق دوردست افغانستان سفر کردم. لهجه، لباس، مهمان‌نوازی و رفتار و پیشامد مردم برایم بسیار جالب بود. و با خود می‌گفتم حیف است که این زیبایی‌ها نشان داده نشود. عزم را جزم کردم و در رخصتی‌های سالانه همیشه سفر می‌کردم. رفته رفته این موضوع جدی شد و مخاطبان خود را پیدا کرد».

اولین گردشگری که نور به‌طور رسمی او را راهنمایی کرده است، الاریک هرمان فرانسوی است. او روزی نام افغانستان را در موتور جست‌وجوگر گوگل جست‌وجو می‌کند و به کلیدواژه‌ی «زیبایی‌های افغانستان» که نور در صفحه‌اش استفاده کرده بود، برمی‌خورد. وقتی وارد صفحه‌ی نور می‌شود، شماره تماسش را برمی‌دارد. از این طریق با نور ارتباط برقرار می‌کند و راهی افغانستان می‌شود. بعدا به ازبیکستان می‌رود و از مرز حیرتان وارد افغانستان می‌شود. البته این اولین تجربه‌ی نور در راهنمایی گردشگران نبود. او زمانی که با موسسه‌های خارجی کار می‌کرد، گاهی همکاران خارجی‌اش را برای گردش در اطراف شهر مزارشریف می‌برد و با توجه به مطالعاتی که در حوزه‌ی تاریخ و فرهنگ افغانستان و تسلطی که بر زبان انگلیسی داشت، به خوبی یک راهنمای گردشگر باتجربه از پس این کار برمی‌آمد.

در سال ۲۰۱۵ نور برخلاف همکارانش که با استفاده از فرصت پناهندگی که داشتند افغانستان را ترک کردند، تصمیم به ماندن گرفت و برای شرکت راهنمای گردشگری‌اش از وزارت اطلاعات و فرهنگ مجوز فعالیت گرفت. در سال ۲۰۱۶ از شغل قبلی‌اش استعفا کرد و رسما به عنوان راهنمای گردشگری، کارش را آغاز کرد. بعد از این او توانست که توجه یوتیوبرهای معروف و سلبریتی‌های انستاگرامی خارجی را جلب کند. او می‌گوید با یک حساب سرانگشتی شمار بازدیدکنندگان ویدیوهای گردشگرانی که با راهنمایی او از افغانستان ساخته و نشر شده، به دو و نیم میلیارد می‌رسد.

نورمحمد رمضان، راهنمای گردشگری توانسته است که پای گردشگران زیادی را به افغانستان بکشد. عکس ارسالی به اطلاعات روز
نورمحمد رمضان، راهنمای گردشگری توانسته است که پای گردشگران زیادی را به افغانستان بکشد. عکس ارسالی به اطلاعات روز

با آن‌که اوضاع امنیتی افغانستان نسبت به سال‌های پیش بدتر شده، اما تعداد گردشگرانی که به نور مراجعه می‌کنند بیشتر شده است. می‌گوید به‌طور اوسط ماهانه از سه تا پنج گردشگر معمولا از کشورهای انگلیسی‌زبان آمریکا، بریتانیا، کانادا و آسترالیا و در رده‌ی دوم آلمان، فرانسه و ناروی به او مراجعه می‌کنند. دفتر راهنمای گردشگری نور خدمات ترجمانی، حمل و نقل، ریزرف هتل و تکت هواپیما را برای گردشگران ارائه می‌‍‌کند: «جاهای قابل گردش را ما پیشنهاد می‌دهیم. معمولا جاهای امن مثل مزارشریف، سمنگان، پنجشیر، بامیان، کابل و هرات. با توجه به علاقه‌مندی‌شان ترکیب از همه چیز را نشان می‌دهیم. از جذابه‌های طبیعی، تاریخی، فرهنگی گرفته تا کوهنوردی، روستاگردی، معماری اسلامی، مکان‌های باستانی و بازارها.»

نورمحمد رمضان، قرار است یک مکتب شبانه‌روزی را برای کودکان خیابانی در شهر مزارشریف ایجاد کند. عکس ارسالی به اطلاعات روز
نورمحمد رمضان، قرار است یک مکتب شبانه‌روزی را برای کودکان خیابانی در شهر مزارشریف ایجاد کند. عکس ارسالی به اطلاعات روز

با این همه او به‌عنوان یک راهنمای گردشگری با سه چالش عمده مواجه است. چالش اول، عدم سیاست گردشگرپذیری دولت و نبود هماهنگی میان وزارت خارجه و سفارتخانه‌ها افغانستان در کشورهای خارجی است. زمانی که یک گردشگر خارجی برای دریافت ویزای توریستی به سفارتخانه‌ی افغانستان مراجعه می‌کند، مسئولان سفارتخانه‌ها از او می‌خواهند که باید از وزارت خارجه افغانستان نامه‌ای برای دریافت ویزا بیاورد اما زمانی‌که گردشگر از طریق شرکت راهنمای گردشگری نور به وزارت خارجه مراجعه می‌کند، آن‌ها پاسخ می‌دهند که گردشگران تابع چنین قاعده‌ای نیستند. در نهایت گردشگر از کلافگی سرخورده می‌شود و تصمیم می‌گیرد که از سفر به افغانستان منصرف شود.

چالش دوم، رفتار غیرحرفه‌ای پولیس و برخورد آزاردهنده‌ی مردم با گردشگران است. نور می‌گوید که پولیس افغانستان شهروندان خارجی را ناموجه توقیف کرده و سعی می‌کنند از آن‌ها اخاذی کنند. از طرف دیگر مردم افغانستان درک درستی از پدیده‌ی گردشگری و گردش ندارند. آن‌ها در جریان دو دهه‌ی اخیر تنها سربازان خارجی را روی تانک‌های‌شان دیده‌اند که با علامت «دور باشید» از فاصله دوری از کنار آن‌ها رد شده است.

آقای رمضان می‌گوید که چهار دهه جنگ و گسترش تئوری توطئه و فرهنگ غرب‌ستیزی و عدم ارتباط مردم افغانستان با شهروندان خارجی، موجب مشکلات بسیاری گردیده است: «مردم افغانستان در مقابل خارجی‌ها ذهنیت بدی دارند. فکر می‌کنند خارجی‌ها جاسوس، ضد دین و فرهنگ آن‌ها هستند و می‌خواهند مردم افغانستان را مسیحی و یهودی کنند. آن‌ها کافر و تجاوزگر و بد معرفی شده‌اند. حتا نسل جدید هیچ درکی از توریست و گردشگر ندارد. وقتی از من می‌پرسند که چه کاره‌اند، می‌گویم توریست، می‌گویند تروریست؟ ده‌ها نفر دورمان حلقه می‌زنند و حیران می‌مانند و فقط تماشا می‌کنند.»

چالش سوم، تنگ‌ترشدن روزافزون مناطق امن افغانستان است. این وضع چنان رو به وخامت است که اکنون نور نمی‌تواند گردشگرانش را فراتر از کمربند امنیتی شهر مزار شریف بیرون ببرد. حالا کار به جایی رسیده که راه بامیان هم به روی گردشگران او بسته است.

بنیاد خیریه نور

نورمحمد رمضان مقدار پولی را که سال‌ها قبل پس‌انداز کرده بود، ۴۰۰ متر زمین را در حومه‌ی شهر مزارشریف برای ساخت یک مکتب خریده است. او می‌گوید بیش از همه نگران آینده‌ی کودکان خیابانی بدون سرپرست و کودکان کار است، زیرا این کودکان اگر امروز با ۶۰ـ۷۰ افغانی راضی هستند، بزرگ که شوند می‌خواهند ۱هزار تا ۲هزار افغانی در روز درامد داشته باشند، آن‌وقت راهی جز بالاشدن از دیوار مردم و ره‌گیری و دزدی ندارند. او در سال ۲۰۲۰ وقتی از این نگرانی و آرزوی ساخت مکتبش با توماس و درو بنسکی سخن گفت، هر کدام آن‌ها با اهدای ۱۰ هزار و ۲ هزار دالر از طرح او حمایت کردند. آن‌ها همچنین از این صحنه ویدیو گرفتند و آن را در یک فیلم ۳۵ دقیقه‌ای‌شان در یوتیوب منتشر کردند. ۲۲ هزار نفر از پنج میلیون بازدیدکننده‌ی این فیلم تحت تاثیر این صحنه انسانی ـ عاطفی قرار گرفتند و همه از تحقق این طرح نور حمایت کردند. حالا آقای نور در نظر دارد که «بنیاد خیریه نور» را در شهر مزار شریف راه‌اندازی کند. او به کمک دوستان خارجی‌اش یک خانه را برای آموزش کودکان خیابانی در حومه‌ی شهر مزارشریف کرایه کرده و قرار است در دور اول ۳۰ دختر و پسر خیابانی را آن‌جا آموزش دهد. نور با دوستان خارجی‌اش روند شناسایی، گرفتن رضایت خانواده و ثبت این کودکان را آغاز کرده است و قرار است به‌زودی آن را افتتاح کند. بودجه‌ای که او برای راه‌اندازی این مکتب شبانه‌روزی در اختیار دارد هنوز کافی نیست، زیرا افزون بر مخارج مکتب، برای این‌که خانواده‌ها کودکان‌شان را به کار نفرستند، روزانه باید یک دالر به آن‌ها هم پرداخت کنند.

«من یک آرمان داشتم که یک مکتب داشته باشم که بچه‌ها در آن به‌طور رایگان و باکیفیت درس بخوانند. از پول شخصی یک زمین برای مکتب خریده‌ام ولی هنوز توانایی ساخت آن را ندارم… کودکان خیابانی متأسفانه بسیار وحشی و ناسالم بار آمدنده‌اند و هزینه‌ی زیادی لازم است که روی آن‌ها کار کنیم.»

نور با تعدادی از گردشگران خارجی در کابل. عکس ارسالی به اطلاعات روز
نور با تعدادی از گردشگران خارجی در کابل. عکس ارسالی به اطلاعات روز

نور در نظر دارد که برای پایداری این مکتب سیستم حمایت مردمی را راه‌ بیندازد و برای شفافیت این کار از دوستان خارجی‌اش دعوت کرده که از نزدیک بر آن نظارت کنند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *