بعضی میگویند که تاریخ چندین هزار سالهی افغانستان سرشار از افتخارات است. بعضی میگویند این طور نیست. من از همانهایی ام که فکر میکنند شواهد انکار ناپذیر بسیار وجود دارند که نشان میدهند ما خیلی خوب بودهایم. به عنوان نمونه :
– شما تا حال به مرد افغانی برخورده اید که سن اش از پنجاه بالا باشد و در زمان داوود خان یا ببرک کارمل جنرال یا دگروال نبوده باشد؟ در اسلام آباد تکسیران افغانی به شما میگوید که قوماندان فرقه بوده. در استکهلم مردی هر روز بر چوکی پارک نزدیک خانهی خود مینشیند و اگر شما هم کنارش بنشینید حتما به شما خواهد گفت که جنرال چند ستارهی اردو بوده است. در ملبورن از مغازهی افغانی نان خشک میخرید و پیش از شما مرد موسفیدی ایستاده است و به دکاندار میگوید: من در بدترین شرایط هم به سربازانام از همین نانهای اعلا میدادم. یعنی دیگر. در واشنگتن مرد مسنی وارد مجلس میشود و کسی همین طور از دل خود او را دگروال صاحب صدا میکند و او هم ناگهان به گذشته بر میگردد و کشف میکند که چه دگروالی بوده است وای. در تورنتو خواننده ورقی را باز میکند و میگوید : جنرال صاحب فلانی از من خواسته است که همان خواندن ماصومه سلسله دار را بخوانم. به سر چشمها!
خوب، این قدر جنرال و دگروال در سراسر جهان داریم. حتما ارتش بینظیری هم داشته ایم دیگر. نه؟
– اگر یکی میگفت “در آن وقت ما یک تلویزیون سی و چهار اینچه داشتیم. در آن دوران فقط شش هفت نفر از آدمهای کلان دولت از این تلویزیونها داشتند”، مشکلی نبود. خوب سال 1951 بوده و در افغانستان تعداد تلویزیون از هر نوع اش کم بوده. تلویزیون سی و چهار اینچه که جای خود دارد. منتها من قسم میخورم (به سر خلفای راشدین که سه تای شان حق آن چهارمی را 1500 سال پیش غصب کردند و اگر حالا میبودند به حساب شان میرسیدیم) که من دقیقا از 11 میلیون و 234 هزار افغان شنیدهام که در سال 1951 تلویزیون سی و چهار اینچه داشته اند و قسم خورده اند که در آن زمان به جز شش هفت خانوادهی اشرافی دیگران از آن بیبهره بودهاند. حد اقل نصف این تعداد هم قسم خورده اند که تلویزیون شان رنگی بوده است. افغانها بیخود که قسم نمیخورند. حتما وضع مملکت در آن وقت خیلی خوب بوده.
– سالها پیش – پیش از آن که ما به این دنیای لجن بیاییم- کل جمعیت افغانستان در کابل زندهگی میکرده. شما از هر افغان بپرسید تصویری از کابل آن روزگار به شما میدهد. مثلا از همسایهی بغلی تان که بیست و سه سال پیش از شوهر خود جدا شده و فعلا در یورکشایر ایرلند زندهگی میکند بپرسید که کابل آن وقت چهطور بوده؟ میگوید: “ما یک باغ کلان در منطقه باغ بالا داشتیم که 469 هزار جریب بود. نه خدایا، دروغگوی نشوم 468 هزار جریب بود. تابستانها همهی سه صد هزار نفر اقارب ما از مزار میآمدند و در همین باغ میله میکردند”. یا همینطور در هر جای دنیا که با یک افغان مقابل شدید از او بپرسید که هیچ وقت کابل را دیده است؟ پاسخ: “پس شما فکر میکنید که سیلو از کی بود؟ سیلو از مرحوم پدر کلان من بود که در وقت ظاهرشاه بین افغانستان و سنگاپور تجارت رودهی آهو میکرد”. من هنوز افغانی ندیدهام که نصف زمین کابل از پدر و اجداد او نبوده باشد. و همین نشان میدهد که وضع مردم افغانستان در گذشته خیلی عالی بوده.
– به نظر شما استاد سر آهنگ چند تا پسر یا نواسهی عمه و خاله داشته باشد خوب است؟ بیست تا، سی تا، نود تا؟ اشتباه میکنید. همهی مردم افغانستان نوادههای حضرت آدم اند. استاد سرآهنگ هم نسب اش به حضرت آدم میرسد. پیوند را بگیر که در گرمی آب میشود و جمع کردناش سخت است. از استاد سرآهنگ که بگذریم چندین میلیون نفر اصرار دارند که آن سرفهی احمدظاهر در کست 13 اش ارزش تاریخی دارد. هر یک از این شش میلیون نفر معتقد است که احمد ظاهر خطاب به او سرفه کرده است. نشانی هم میدهد که آن روز در مندوی بادنجان سیاه یافت نمیشد.
اینها و هزاران نمونهی دیگر نشان میدهند که وطن عزیز ما افغانستان تاریخ پر افتخاری دارد که به قول استاد روستار ترهکی باید دست اش نزنیم. دست بزنیم خراب میشود. شما هنوز متقاعد نشده اید؟