حسن ادیب
هنوز نخستینروزهای بهار است. از بازگشایی دانشگاههای افغانستان نیز دیری نمیگذرد. زمستانِ سرد و پرانتظاری سپری شد. در تمام این زمستان، دانشجویان افغانستان، چشمبهراه بهار و بازگشایی دانشگاهها بودند. اکنون اما که دانشگاهها باز شده است، تعداد زیادی ازین دانشجویان، برخلاف آنهمه انتظاری که زمستان داشتند، دیگر بنا به موقعیت بدی که قرار گرفتهاند، نمیتوانند دانشگاه بخوانند. تعداد زیادی ازین دانشجویان در چند قدمی فراغت بودند، اکنون اما مجبور به ترک تحصیل شدهاند.
پس از سقوط کابل به دست طالبان، عوامل زیادی دانشجویان را ناچار به ترک تحصیل کرده است. برای خیلی از دانشجویان، رفتن در کلاسهای درسی تحت کنترول طالبان، وقتکشی صِرف به حساب میآید. امید و آرزوی دانشجویان این بود، از روزی که به سنگفرشهای دانشگاه قدم میگذارند، دیگر از کوری و سانسور و تبعیض و نابرابری عبور کرده باشند.
دانشگاه تحت کنترول طالبان اما، مسیر عبور از کوری نبود. همین چندی پیش همزمان با بازگشایی دانشگاهها دیده شد که نابرابری، تبعیض جنسیتی، تبعیض زبانی و سانسور، درست یکی هم از خود دانشگاه دارد رقم میخورد. در دانشگاههای تحت کنترول طالبان، دختران و پسران نمیتوانند همکلاسی باشند. اساتید، آزادی عمل ندارند. دانشجویان، به خصوص دانشجویان خانم، آزادی انتخاب پوشش ندارند و مضامین درسی نیز سانسور و در مواردی به کلی حذف میشود. به طور نمونه با آمدن طالبان تدریس موسیقی از دانشگاه کابل حذف شده است.
برای تعداد زیادی از دانشجویان، چنین دانشگاهی محل آموزش نیست. اگر هیچ دلیل دیگری هم نبود، اینهمه، به خودی خود کافی بود تا دانشجویی از یک قدمی قلهی فراغت، راه سراشیبی پیش بگیرد. مجبوریت ترک تحصیل دانشجویان اما فقط به اینها ختم نمیشود. افزون بر سانسور و سرکوب و تبعیض، فقر گستردهای نیز دست دانشجویان را از لای ورقها کوتاه کرده است.
بنا به همهی این دلایل، یکی از دانشجویانی که در همینروزها مجبور شده است تا تصمیم بگیرد که از ادامهی تحصیلاتش در دانشگاه کابل دست بکشد، لطیف رضایی است. رضایی، دانشجوی سال سوم دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه کابل است. او میگوید مکتب را به دشواری تمام کرده است و راهیافتن در دانشگاه کابل برایش آسان نبوده است. سه سالی هم که دانشجو بوده است، نسبت به سالهای دوران مکتب بسیار پرفراز و نشیبتر بوده است. مهمتر از فراز و نشیبی که داشته است، سالهای امیدواری بوده است. اکنون اما با آمدن طالبان و استحکام سرکوب و سانسور و تبعیض، تمام آن زحمات برباد و تمام آن امیدواریها نابود شده است. کار به جایی رسیده است که از چند قدمی قله، از رفتن باز میایستد.
دانشجوی دیگری که نیز همچون رضایی در سال سوم دانشگاه مجبور به ترک تحصیل شده است، حسین فکرت است. حسین، دانشجوی سال سوم بخش کارگردانی دانشکدهی هنرهای دانشگاه کابل بود. او میخواست کارگردانی را خوب بخواند و روزی، داستان بهرهکشی از کارگران ستمکش را کارگردانی کند. طالبان آمدند و همهچیز سقوط کرد. حسین هم نتوانست دوام بیاورد و بالاخره همین دو سه روزی پیش مجبور شد از آموختن کارگردانی دست بکشد و راهی ایران شود.
حالا قصهاش اما این است: دانشجوی سینمای کابل، در مرزهای ایران دنبال قچاقبر میدود. شاید آب و نانی پیدا شود و شاید هم پیدا نشود.