هاملت
از سقوط کابل بدست طالبان حدود یک سال میگذرد. در این یک سال طالبان ممنوعیتهای زیادی وضع کردهاند. این نوشته، نگاه گذرایی است به فهرست ممنوعیتهای طالبان.
از اولین ممنوعیتهای طالبان، ممنوعکردن دختران از حق تحصیل بود. اینکه: «دختران بالاتر از صنف ششم تا اطلاع ثانوی حق ندارند به مکتب بروند»، از نخستین دستورات طالبان بود. براساس این ممانعت، هزاران دختر از حق آموزش محروم شدند.
یک سال قبل، در همین روزها بود که طالبان وارد کابل شده بودند. کابل یک روزِ کاملا استثنایی داشت. تاریخ، بصَری شده بود. با چشم سر میتوانستیم ببینیم که طالبان چه تصویری در ذهن مردم ایجاد کرده بودند. شهر به دو بخش بزرگ و استثنایی تقسیم شده بود. یک طرف شهر، به کلی خالی و خاموش بود. غرب کابل درست همچون روزهای اول قرنطینه، به کلی تعطیل بود. در تمام جادهی عمومی دشت برچی، برخلاف تمام روزهای شلوغ، حتا ده عراده موتر هم دیده نمیشد.
مردمی که سالهای سال از طالبان فقط قتل و انتحاری و سربریدن دیده بودند، با ورود طالبان در کابل همه همچون شکارهای زخمی به خانههای خود خزیده بودند. آن طرف دیگر شهر اما، صحنه کاملا بالیودی بود. مردم از ترس طالبان موترهایشان را در میدان هوایی گذاشته بودند. بعدها در رسانهها تصویری نشان داده شد که مادری فرزند شیرخوارش را در آن شلوغی سرسامآور میدان هوایی جا گذاشته بود و خود مهاجر شده بود. تعدادی هم در بالهای هواپیما آویزان شده بودند و زنده زنده از هواپیما سقوط کرده بودند.
شهر به کلی یا خالی و خاموش بود یا همه در میدان هوایی ریخته بودند و در پی فرار بودند. تا پیش از آن هنوز شهر آنقدر غمگین و خالی و خاموش و در حال فرار نبود. هنوز رنگارنگیهای شهر نمایان بود. یکی از آن زیباییهای بصری شهر، دختران دانشآموز بودند. وقتی که عصرهای روز، دختران با آن لباسهای سیاه و آبی و روسریهای سفید از مکتب رخصت میشدند، شهر، سفید و صلحآمیز میشد. برای لحظهای به آیندهی روشن جامعه امیدوار میشدیم و از یاد زخم و خون و خشم فاصله میگرفتیم.
طالبان اما آمد و این همه سقوط کرد. آن عصرهای سفیدِ سواد و صلح و آموزش خیلی زود به شبهای غمگینِ ممنوعیت و افسردگی و خودکشی جا بدل کرد و برای هزاران دختر یک مشت خاطرهی درس و مشق باقی ماند.
طالبان به جنگ ترقی و طراوت رفتند. دختران را از حق آموزش ممنوع کردند و البته که گهگاهی بیانیههایی مبنی بر بازگشایی مکاتب دخترانه بیرون میدادند. این بیانیهها اما چنانکه بعدها دختران زیادی را به افسردگی و خودکشی کشانید، زنده نگهداشتن امید نبود، جنگ روانی و فشار مجدد بود.
پیش از حاکمیت طالبان، هر سال روزهای نوروز روز معارف بود. زنگ مکاتب نواخته میشد و دانشآموزان، از کوچک و بزرگ و از دختر و پسر همه با شوق پرواز به مکتب میشتافتند. پیش از نوروز ۱۴۰۱، طبق یک اطلاعیهی، قرار بود که طالبان امسال هم مثل هر سال دیگر در حوالی همان روزهای اول نوروز مکاتب و از جمله مکاتب دخترانهی بالاتر از صنف ششم که هفت ماه بسته مانده بودند را باز کنند. طالبان البته نوروز را به رسمیت نشناختند و جشن نوروز را حرام اعلام کردند. روزهای نوروز، چنانکه هر سال جشن و مرخصی بود، امسال مرخصی نبود. مکاتب را اما گفتند که باز میشوند.
در روز موعد، دختران با شور و شوق تمام به مکتب رفته بودند. عموم دختران از بس که مشتاق و بیتاب بودند، اولِ صبح مکتب رفته بودند. کمی از زمان شروع مکتب گذشته بود که بیانیهی طالبان صادر شد: مکاتب دخترانهی بالاتر از صنف ششم تا اطلاع ثانوی بسته میماند.
پس از صدور همان بیانیه، نیروهای طالبان در خیلی از مکاتب هجوم بردند و دختران بالاتر از صنف ششم را که شب خواب نرفته بودند تا پس از هفت ماه به مکتب بروند را به زور از مکتب بیرون کردند. در مکتب سیدالشهدا که یکبار قربانی انفجار خونینی شده بود، نیروهای طالبان دختران زخمی را به زور و خشونت از مکتب بیرون کرده بودند.
در همان روزها بود که دختر دانشآموزی در غرب کابل بهدلیل بستهماندن مکاتب دخترانه از سوی طالبان خودکشی کرد. او در یک صبح روشن و زیبا که اگر روزهای قبل از طالبان میبود به سر و صورتش میرسید و مکتب میرفت، به طبقهی پنجم مارکت حسینزاده در غرب کابل بالا شد و از همانجا به نشانهی اعتراض خودش را پایین انداخت.
این بستهکردن مکاتب و بعد از آن صدور بیانیههای مبنی بر بازگشایی آنها، تنها در غرب کابل نه بلکه در بسیاری از مناطق دیگر افغانستان نیز جنگ روانی، فشار مجدد و ستمِ جنسیتی بود. پس از آن هم هرازگاهی آوازه میشد که مکاتب دخترانه باز خواهند شد، بعدها روز موعد که میرسید اطلاعیهها جعلی خوانده میشد و مکاتب همچنان بسته میماند. آخرین این آوازهها همین چند روز پیش، یعنی هفتهی دوم ماه اسد سال جاری بود که اینبار از سوی ملاهای طالبان وعده داده شدند که مکاتب دخترانهی بالاتر از صنف ششم در افغانستان باز خواهند شد.
پس از این یک سال سیاه، حالا مکاتب دخترانهی بالاتر از صنف ششم چه باز شود و چه نه، با این بیانیهبازی و بازیِ «فشار مجدد» یک سال تمام درهای آنها بسته ماندند. هزاران دختر دانشآموز از مکتب باز ماندند و جمعی هم یا افسرده شدند یا به ازدواج زیر سن تن دادند و یا هم خودکشی کردند.
البته فشار جنسیتی طالبان تنها بر دختران دانشآموز خلاصه نمیشدند. در دانشگاهها نیز قیودات زیادی بر دختران وضع شدند. از جمله صنفهای دختران و پسران جدا شدند و بر پوشش دختران هم قیودات جدییی وضع شدند.
افزون بر اینها، در ۱۸ سپتامبر، طالبان وزارت زنان را به وزارت «امر به معروف و نهی از منکر» تبدیل کردند. تعداد زیادی از کارمندان وزارت زنان بیکار و خانهنشین شدند.
کمی بعدتر از آن، طالبان بر گشتوگذار زنان نیز قیودات وضع کردند. طبق فرمان طالبان، زنان بدون همراه مرد نباید سفر میکردند. حتا در گشتوگذار رویشهری نیز نیروهای طالبان رانندههای تاکسیها را ارشاد میکردند که زنانِ بدون محرم را در مسیر طولانیتر سوار تاکسیشان نکنند. در همانروزها نیروهای طالبان زنان را از صندلی کنار راننده پیاده میکردند و در صندلیهای عقب میفرستادند.
براساس همین قیودات گشتوگذار از سوی طالبان بود که در شام (۲۳ جدی ۱۴۰۰)، طالبان در پستهی انچی غرب کابل، زینب عبداللهی را تیرباران کردند. زینب سوار ماشین نوع کرولا بود و با خواهر و یازنهاش از عروسی میآمد. وقتی که جلوی پستهخانهی طالبان میرسند، نیروهای طالبان به راننده که یازنهی زینب بود، دستور ایست میدهند. آنان میایستند. یکی از نیروهای طالبان میآید و موتر را بازرسی میکند. وقتی که میفهمد در موتر مسافر نامحرمی نیست، اجازهی رفتن میدهد. راننده تازه حرکت کرده بود که نیروی دیگر طالبان در پیش چشم خواهر و یازنهاش، دو مرمی در قلب زینب شلیک میکند. زینب دانشآموختهی اقتصاد و نامزد بود.
اینهمه در حالی است که طالبان مدعی رعایت حقوق زناناند. آنان به قول خودشان بر قوانین انسانی پابند نیستند و در پی اجرای قوانین الاهیاند. طبق برداشت آنان (طالبان)، در بیست سال گذشته زنان در جایگاهی که خداوند بر آنان تعیین کرده است قرار نداشتند و آنان با بستهکردن درهای مکاتب و تبعیض جنسیتی در دانشگاهها و محل کار و خیابان، مدعی بازگرداندن این جایگاه و کرامت از دسترفتهی زناناند.