اطلاعات روز

مرگ رویاها در ساحل مدیترانه؛ بر مهاجران افغانستانی چه می‌رود؟

جلیل رونق و امیر بهنام

افغانستان رکورد طولانی‌ترین مهاجرت را دارد و شهروندان این کشور یکی از بزرگ‌ترین جمعیت‌های مهاجر و پناه‌جو در سراسر جهان اند. ناامنی، خشونت، ترس از آزار و اذیت، نقض حقوق بشری، فقر روبه‌گسترش و بیکاری از عوامل اصلی مهاجرت در افغانستان خوانده می‌شود. سقوط کشور بدست گروه طالبان و اقدامات این گروه علیه زنان و اقلیت‌های قومی و مذهبی، انتقام‌جویی توسط طالبان و فروپاشی و تعطیلی نهادها با تسلط این گروه، موج مهاجرت از افغانستان را به‌گونه‌ی بی‌رویه افزایش داده است.

براساس اعلام دفتر سازمان ملل برای کمک‌های بشردوستانه (اوچا)، این کشور در حال حاضر با بزرگ‌ترین و شدیدترین بحران انسانی مواجه است و دو سوم جمعیت افغانستان (۲۸.۳ میلیون نفر) در داخل و حدود ۵.۲ میلیون مهاجر در کشورهای همسایه نیازمند کمک‌های بشردوستانه و محافظتی اند. فرار بی‌رویه‌ی مغزها از کشور این چالش را جدی‌تر کرده است. سازمان ملل گفته که تنها از زمان تسلط طالبان بر کشور، ۱.۶ میلیون نفر از افغانستان به کشورهای همسایه مهاجر شده‌اند.

از سویی هم، مهاجران افغانستان برای رسیدن به کشورهای مقصد، سفر پرمخاطره را انجام می‌دهند. در آخرین مورد، ۱۱ نفر از جمله سه کودک در سیستان و بلوچستان ایران توسط مرزبانان ایران کشته شدند. در تاریخ هفتم حوت سال جاری هم یک کشتی حامل مهاجران از جمله شهروندان افغانستان در نزدیکی شهر «کروتونه‌»ی کالابریا در جنوب ایتالیا شکست و شمار زیادی از سرنشینان آن جان باختند یا هم ناپدید شدند. این رویداد در آب‌های مدیترانه در نزدیکی ساحل کروتونه رخ داد. تا اکنون ۸۸ جسد از جمله ۳۳ کودک از آب بیرون شده است. از جمع قربانیان، دست‌کم ۶۰ نفر از شهروندان افغانستان شناسایی شده‌اند. هنوز عملیات جست‌وجو برای یافتن اجساد غرق‌شدگان جریان دارد. سایر سرنشینان این کشتی، شهروندان ایران، پاکستان، تونس، سومالی، سوریه و فلسطین بودند.

جست‌وجو در دریای ناامیدی

«سلام. خوب استی؟ خانه خیرتی است؟… ما در ایتالیا رسیدیم بخیر. هنوز از کشتی پایین نشدیم. وای‌فای از یک بچه گرفتیم. مقصد تشویش‌تان نباشد.»

این آخرین نوید عبدالله قریشی، جوان‌ترین دادستان در دادستانی استیناف حکومت پیشین در لوگر، به عزیزالله قریشی، برادر بزرگ‌ترش است. عزیزالله در کابل به محض دریافت این پیام، جویای احوال گلثوم، همسر و رقیه و زهرا، دختران این دادستان پیشین شد که در آخرین دقایق سفر نافرجام در دریای مدیترانه، مرگ‌بارترین مسیر پناه‌جویان، قرار داشتند.

عبدالله به عزیزالله در واتس‌اپ پاسخ داد: «بخیر باشی. [خوب اند]… در ساحل ما را پایین می‌کنند. [قاچاقچیان] هنوز ما را تسلیم پولیس نکرده‌اند. تُرک (ناخدای کشتی شهروند ترکیه) می‌ترسد… همگی را دل‌جمعی بده. اینترنت [که] پیدا کنم، گپ می‌زنیم.» این پیام‌ها حوالی ساعت ۰۷:۱۶ صبح به وقت کابل تبادله شد. عزیزالله بی‌درنگ از اتاق خواب خود در منزل دوم پایین رفت و به مادر و پدرش خوش‌خبری داد. همزمان به برادرش پیام داد: «خوب شد بخیر رسیدی. مبارک! مبارک!» مادر و پدر تقاضا کردند تا صدای عبدالله دوباره پخش شود و آنان نیز بشنوند. سه یا چهار بار صدای او را شنیدند. هیجان در وجودشان موج می‌زد. چشم به راه زنگ عبدالله ماندند تا او به اینترنت دسترسی پیدا کند و باهم در مورد سفر او صحبت کنند.

ساعتی بعد، عزیزالله در حال تماشای اخبار از تلویزیون بود که گوینده از شکستن یک کشتی حامل پناه‌جویان در نزدیکی شهر کروتونه خبر داد. در خبر تصریح شد که پناه‌جویان افغانستانی هم سوار این کشتی بودند. این خبر رعشه بر تن او انداخت. تاب نیاورد، تلویزیون را خاموش کرد و پا به بیرون گذاشت.

تنها کانال ارتباطی عزیزالله با عبدالله پیام‌رسان واتس‌اپ بود. واتس‌اپ او را آفلاین نشان می‌داد. بی‌قراری عزیزالله اوج می‌گرفت و در مدت چند دقیقه ده‌ها پیام برایش ارسال کرد و سپس شروع کرد به تماس گرفتن. نه زنگ و نه پیام؛ هیچ کدام توسط عبدالله دریافت نمی‌شد و صرفا پیام‌ها یک علامت خاکستری می‌خورد. عزیزالله طاقت نیاورد و به برادر همسر عبدالله در آلمان تماس گرفت. برادر گلثوم تأیید کرد که کشتی حامل عبدالله و گلثوم و فرزندان‌شان در ساحل شکسته است. او این پیام را از پشت فرمان موترش در مسیر ایتالیا به عزیزالله داد.

بیش از ۲۲ ساعت طول کشید تا خود را به شهر کروتونه برساند. در اولین اقدام به محل نگه‌داری پیکرهای قربانیان رفت. آن‌جا در تصاویری که پولیس ارائه کرد، گلثوم، زهرا و رقیه را شناخت. پولیس مشخصات بیشتر این افراد را از او گرفت: «گلثوم ۲۷ ساله، زهرا پنج‌ساله و رقیه سه‌ونیم‌ساله اند. عبدالله ۲۷ ساله که شوهر گلثوم و پدر زهرا و رقیه است، لادرک است.» عکسی از عبدالله را به پولیس داد تا در اقدامات بعدی، پولیس را کمک کند. یک‌ یک تصاویر همسفران او در کمپ و شفاخانه‌ها را دید، اما شوهر خواهرش را شناسایی نتوانست. برای یافتن اثری از او به محل حادثه رفت؛ آن‌جا هم چیزی جز چند جفت کفش، تکه‌های پاره‌ی لباس، کوله‌پشتی و قطعات آهن و چوب از لاشه‌ی کشتی شکسته به چشم نمی‌خورد.

به‌شمول این خانواده، حدود ۲۰۰ نفر دیگر نیز سوار این کشتی بودند که قرار بود از مرگ‌بارترین مسیر وارد اروپا شوند. بیشتر آنان شهروندان افغانستان بودند. وحید و پسر ۱۴ ساله‌اش از افرادی اند که در حالت وخیم نجات یافته‌اند. هر دوی آنان در پی شکستن کشتی شوک عصبی شدید و جراحت دیدند. وحید وقتی که به خود آمد، به سهراب، خواهرزاده‌ی همسرش در آلمان تماس گرفت و گفت که مونیکا، همسر و مروه، هدیه و طیب، فرزندانش گم اند و به کمکش به ایتالیا بیاید. سهراب راهی ایتالیا شد و پس از ۲۵ ساعت سفر، در کروتونه رسید.

سهراب، وحید و پسر او را در حالت زخمی در شفاخانه دید. پسر وحید به‌خاطر شوک عصبی‌ای که دیده بود، نمی‌توانست حرف بزند. خود وحید هم تنها چیزی که به سهراب می‌گفت این بود که خاله و فرزندان دیگر خاله‌‌ی خود را پیدا کند. وحید یک‌راست به محل نگه‌داری اجساد قربانیان رفت. تصاویری که از آنان ارائه داد، پولیس تأیید کرد که پیکرهای مونیکا، مروه و هدیه در کنار سایر پیکرهای قربانیان چیده شده‌اند. پولیس طیب پنج‌ساله را در جمع گم‌شدگان ثبت کرد. وحید در بستر شفاخانه از سهراب شنید که همسر و دو دخترش جان باخته‌اند. آمادگی شنیدن آن را نداشت؛ مبهوت و لال بر بستر مانده بود. گلویش پر از بغض بود؛ نمی‌توانست چیزی بگوید و نمی‌توانست هم بگرید. رگ‌های گردنش ورم کرده بود. رنگ صورتش پریده بود. بدنش عرق زده بود. کمی که گذشت بغضش ترکید و با زنجموره از سهراب خواست که دنبال طیب برود.

سهراب به محل حادثه رفت تا نشانی از طیب پنج‌ساله بیابد. وابستگان بسیاری از قربانیان مثل او در ساحل، دنبال کوچک‌ترین نشان از گم‌شدگان بودند. حدود دو ساعت تمام را جست‌وجو کرد و چیزی دستگیرش نشد. تقریبا تلاش همه‌ی وابستگان به بن‌بست می‌خورد؛ نه در مدیترانه چیزی به چشم می‌خورد و نه در ساحل نشانی از طیب یافت می‌شد. اما اکثر وابستگان باور داشتند که گم‌شدگان در دل دریایند و باید تا پس‌دادن جسدشان توسط دریا، منتظر بمانند. بسیاری از پیکرهایی که در روزهای اخیر از آب بیرون کشیده شده‌اند، به‌سادگی قابل شناسایی نیستند.

از تیررس طالبان تا دریای مدیترانه

عبدالله قریشی در بست سوم در دادستانی استیناف لوگر در نظام پیشین دادستان بود؛ ولایت ناامن در جنوب کابل که طالبان کنترل بخشی‌هایی از آن را در ۲۰ سال گذشته از دست ندادند. این ولایت همچنین شاهد بیشترین حمله بر کارمندان نهادهای عدلی و قضایی بود. دولت پیشین افغانستان طالبان را عامل این حملات می‌خواند. در ماه جوزای سال ۱۳۹۵ خورشیدی، طالبان هم رسما مسئولیت حمله‌ی مرگ‌بار بر دادستانی و دادگاه استیناف لوگر را به عهده گرفت که در آن هفت نفر کشته و ۲۳ نفر دیگر زخمی شدند. در میان کشته‌شدگان اکرام نجات، که چند روز قبل از حمله به‌حیث رییس دادستانی لوگر تعیین شده بود، نیز شامل بود.

عبدالله قریشی در سال ۱۳۹۹ در این دادستانی، دادستان شد. او بیش از یک سال تا سقوط لوگر و سپس کابل بدست طالبان در دادستانی استیناف لوگر کار کرد. در این مدت، چند بار طالبان او و سایر همکارانش را تهدید به حمله کردند. یک‌بار در تنگی «واغ‌جان» ولسوالی محمدآغه‌ این ولایت با سه همکار دیگرش در هنگام سفر از کابل به طرف شهر پل‌علم، مرکز لوگر مورد حمله‌ی مسلحانه قرار گرفت. تفنگداران موترسایکل‌سوار طالبان پس از تیراندازی بر موتر حامل‌شان از ساحه فرار کردند. در این تیراندازی به کسی آسیب نرسید؛ اما دادستانی کل افغانستان در آن هنگام اعلام کرد که این‌گونه حملات خللی در اراده‌ی نهاد قضایی در راستای تأمین عدالت و حاکمیت قانون وارد نمی‌کند.

عبدالله قریشی، گلثوم، رقیه و زهرا. عکس: ارسالی به روزنامه اطلاعات روز

در پی این حمله، پدر و برادران عبدالله از او خواستند که کارش را ترک کند. او چند روز به کار نرفت، ولی زمانی که شدت تأثیر روانی این حمله کاهش یافت، دوباره به کارش برگشت.

روز پنج‌شنبه، ۲۱ اسد سال ۱۴۰۰ آخرین روز کاری این دادستان در لوگر بود. حوالی چاشت روز بود که کارکنان غیرنظامی دولتی دفاترشان را یکی پی دیگری ترک کردند. شایع شده بود که طالبان قصد حمله به شهر را دارند. عبدالله دفترش را ترک کرد و خود را به کابل رساند. فرداصبح آن روز اعلام شد که پل‌علم در سلسله‌ی سقوط سریع ولایت‌ها، بدست طالبان افتاده است. دو روز پس از آن طالبان با فرار اشرف غنی، رییس‌جمهور دولت پیشین وارد کابل شدند. عبدالله با جمعی از دادستان‌ها و قاضیان آشنا تصمیم گرفتند که قبل از افتادن به چنگ طالبان، از کشور فرار کنند. آنان شب‌هنگام با همسر و فرزندان‌شان به طرف هرات راه افتادند. از هرات قاچاقی به طرف ایران رفتند. این سفر یک هفته طول کشید. صخره‌ها و کوه‌ها را پیاده پیمودند و دشت‌ها را با موترهای قاچاقچیان؛ در وضعیتی که بیش از ۲۰ بزرگ‌سال در یک موتر جابه‌جا شده بودند. در ایران بود که برادرش به‌خاطر فعالیت او در لوگر توسط طالبان زندانی شد. طالبان یک هفته او را شکنجه کردند تا عبدالله را در چنگ آورند. برادر عبدالله می‌گوید: «هنوز آثار شکنجه [بر بدنم] مانده است. صورتم کبودی دارد. وقتی فهمیدند عبدالله در ایران است، مرا رها کردند.»

عبدالله و خانواده‌اش یک ماه را در ایران غیرقانونی زندگی کردند و پس از آن قاچاقی به طرف ترکیه رفتند. حدود یک‌ونیم ماه طول کشید تا از ایران به استانبول برسند. عبدالله بیشتر از یک سال در ترکیه ماند. در این مدت او کارهای شاقه می‌کرد. برادرش گفت: «گاهی کارهای ساختمانی و کاشی‌کاری می‌کرد. گاهی هم موترها را بار می‌زد. از سختی‌هایش که می‌پرسیدم، به گریه می‌افتاد.»

در یکی از آخرین گفت‌وگوها به برادرش گفت که در ترکیه از این بیشتر نمی‌تواند تاب بیاورد و مجبور است با همسر و فرزندانش برای بار دوم، خود را به مدیترانه بزنند. برادرش مخالفت کرد، اما او اصرار بر رفتن داشت. برادرش می‌گوید: «در آخر گفتم، وضعیت راه را دیده برو و مثل شش ماه قبل برگشت نخوری.» او با یک قاچاقچی پاکستانی‌تبار که از شهرت در میان قاچاقچیان انسان برخوردار بود، توافق کرد. او ادامه داد: «هر نفر مبلغ هشت‌ هزار دالر تا ایتالیا جورآمد کرده بودند. سه‌هزار و ۷۰۰ دالر را نیز پیش‌پرداخت دادند.»

کشتی حامل آنان پس از پنج شبانه‌روز سفر، در ساحل ایتالیا به خاک نشست و در موج‌های کوبنده‌ی دریا شکست و نتوانست به ساحل بنشیند. بخشی از این کشتی هنوز از دریا بیرون کشیده نشده است. پیکرهای همسر و دو دخترش در تابوت گذاشته شده و در حال انتقال به افغانستان اند؛ اما خود این دادستان پیشین در مرگ‌بارترین مسیر مهاجرت ناپدید شده است.

مرگ برای رویاها؛ دومین خانواده‌ای که هیچ عضو آن زنده نماند

هفت سال پیش محمدفهیم به تنهایی و دور از خانواده در ایران کارگری می‌کرد. هرچه را دستمزد می‌گرفت، به کابل می‌فرستاد تا خرج همسر و فرزندش تأمین شود. پرینا، همسر و بنیامین، فرزند او نیز در ازای دوری از محمدفهیم، سرپناه، پوشاک و خوراک داشتند. پرینا در نبود او سنش بلند می‌رفت و بنیامین بزرگ‌تر می‌شد. دوری از یک‌دیگر برای هیچ کدام قابل‌قبول نبود. محمدفهیم تصمیم گرفت تا برای زندگی بهتر و امن، به اروپا برود و با گرفتن پذیرش، اقدام به الحاق زن و فرزندش کند. پس از دو سال کارگری در ایران، قاچاقی به ترکیه رفت. تلاش‌های او برای خروج از ترکیه و رسیدن به اروپا چند بار به شکست انجامید.

با بدترشدن وضعیت اقتصادی و امنیتی در افغانستان، آنان تصمیم دشوارتری گرفتند، این‌که همسر و فرزندش قاچاقی تا ترکیه بروند. پرینا و بنیامین پس از ماه‌ها سفر از مسیر دشوارگذر قاچاقی از طریق ایران، در ترکیه با محمدفهیم ملحق شدند. محمدفهیم در یک شرکت ساختمان‌سازی در ترکیه کار می‌کرد. در مدت پنج سال که آنان در ترکیه بودند، ۱۲ بار تلاش‌شان برای رسیدن به اروپا از مسیر کشورهای بالکان به شکست انجامید. در یک مورد آنان توسط پولیس ترکیه بازداشت و دوباره رها شدند. در ترکیه، آرمین و صدف هم متولد شدند.

این خانواده‌ی پنج نفری شامل محمدفهیم ۳۸ ساله، پرینا ۳۰ ساله، بنیامین هشت‌ساله، آرمین چهارساله و صدف دوساله در هفته‌ی اول ماه حوت از «ازمیر» ترکیه سوار کشتی شدند تا به زندگی بهتر در اروپا برسند. محمدفهیم از این سفر تنها به مادر پیرش در کابل اطلاع داد و از او «دعای خیر» گرفت. پرینا نیز همین کار را با مادر خود کرد. در آخرین سفر، کشتی آنان شکست و پیش از این‌که سرانگشت دستان‌شان گرمای این رویا را لمس کند، در آب اروپا جان دادند و پیکر بی‌جان‌شان به اروپا رسیدند.

از خانواده‌ی هشت‌ نفری دیگر که در پی تسلط طالبان از هرات به ایران و سپس ترکیه آواره شد، تنها سه کودک زیر سن ۱۴ سال از حادثه‌ی شکستن کشتی در کروتونه زنده مانده‌اند. این کودکان همدیگر را در شفاخانه پیدا کردند و سپس توانستند پیکر مادرشان را در محل نگه‌داری پیکرهای قربانیان، شناسایی کنند. اما پدر، دو خواهر و یک برادرشان هنوز پیدا نشده‌اند. همراه با این خانواده، ۱۳ فرد دیگر از نزدیکان‌شان هم سوار این کشتی بودند که تنها دو نفر نجات پیدا کرده‌اند.

مادری که از میان سه کودک، تنها کودک نابینای خود را نجات داده توانست

حدود ۴۵ سال سن دارد. در شفاخانه تحت مراقبت داکتران از جمله روان‌درمانگران سازمان داکتران بدون مرز قرار داشت. نظیفه امیری، مترجم فارسی‌زبان داکتران بدون مرز از وضعیت این زن در صحبت با روزنامه اطلاعات روز روایت کرد که: «هیچ‌کس را در نزدیکش نمی‌ماند. صدا می‌زد که جانش آتش گرفته. گوش‌هایش را محکم می‌گرفت و جیغ می‌زد.» این مترجم داکتران بدون مرز که براساس اصول این سازمان، اجازه‌ی افشای هویت او را ندارد، افزود: «او (زن نجات‌یافته) در وضعیت بسیار بد روانی قرار داشت؛ حتا حاضر نبود با اعضای خانواده‌اش تلفنی صحبت کند.»

لحظاتی پس از آن‌که کشتی حامل آنان شکست، این زن خود و سه کودکش را در آب و در سه نقطه در جهات مختلف دید؛ بزرگ‌تر آنان پسرِ نابینا است. دو کودک دیگرش دختر بودند که یکی از آنان شش سال سن داشت و دیگری هم سه سال. هر سه همزمان مادرشان را صدا می‌زدند و صدای آنان را تا روزهای بعد، مادرشان در شفاخانه با زنجموره تکرار می‌کرد، این‌که: «مادر کجایی؟ کمک! مُردم مادر!» مادر در میان موج‌های متلاطم و خشن دریا نمی‌توانست تصمیم بگیرد که کدام را اول نجات دهد.

او مات و مبهوت در میان آب مانده بود که دختر کوچک خود را دید در شیب موج به زیر کشیده می‌شود. تا اسم دختر دیگرش را فریاد کشید، او را هم دید که بر روی آب افتاده و موج در برگشت او را دورتر می‌کند. این مادر سنگ شده بود و حتا در موج‌های کوبنده‌ی دریا نلرزید؛ فقط چشمانش سمت دو دخترش می‌گشت که موج آب بلعیده بود. آه‌وناله‌ی پسر نابینایش بود که او به خود آمد: «مادر! نمی‌بینم. کجایی. کمک کن مرا! نفسم بند می‎شود.» او رفت، پسر نابینایش را گرفت و به سمت ساحل در خشکه برد. در خشکه در میان تن‌های بی‌جان و بی‌هوش نتوانست او را تنها بگذارد.

مادری که دو کودکش را از دست داد. نشسته کنار تابوت یکی از دخترانش. عکس: ارسالی به روزنامه اطلاعات روز

در ساحل، پسرش را در بغل گرفته بود، اما دل در دریا داشت. دخترانش را روی آب می‌پایید. در سپیده‌دم، نتوانست پیکرهای دخترانش را در میان پیکرهای سایر قربانیان، قطعات شکسته‌ی کشتی و وسایل سرنشینان آن در روی آب، تشخیص دهد. دقایقی بعد از واقعه، امدادگران او را به شفاخانه انتقال دادند و پسرش را در بخش ویژه‌ی کرونا بستری کردند. افزون بر این کودک، یک کودک دیگر به همراه یکی از قاچاقچیان هم کرونا داشته و قرنطینه شدند.

خود این خانم نیز در شفاخانه به‌خاطر جراحت و وضعیت بد روانی بستری شده بود. روان‌درمانگران پس از چند بار تلاش، موفق شدند با او سر صحبت را باز کنند. مترجم فارسی‌زبان داکتران بدون مرز گفت: «[در اوایل] این مادر در حالت جنون بود. هیچ‌کس را نزدیک خود نمی‌ماند. می‌گفت کمکش کرده نمی‌توانیم… پس از چند روز اندکی بهتر شد و حرف می‌زد.» افزون بر این زن، اکثریت سرنشینان این کشتی که نجات یافته بودند، در حالت بد روانی قرار داشتند. «پسری حدود ۱۵ ساله نمی‌توانست در مورد خودش صحبت کند. زبانش بند آمده بود.»

همچنین سایر نجات‌یافتگان و وابستگان قربانیان نیز شوک شدید دیده بودند. در کابل مادر عبدالله قریشی پس از شنیدن جان‌باختن و ناپدیدشدن پسر و خانواده‌ی او، به شفاخانه بستری شد. پسر دیگر او در کابل گفت که مادرش در «حالت کوما» قرار دارد. همچنین عزیزالله، برادر بزرگ تورپیکی امرخیل، خبرنگار جان‌باخته در کروتونه در پیام‌رسان واتس‌اپ در پاسخ به درخواستم مبنی بر صحبت برای تهیه‌ی گزارش، اعلام کرد که «لال» شده است.

روان‌درمانگران سازمان داکتران بدون مرز پس از تداوی ابتدایی نجات‌یافتگان به همه‌ی آنان توصیه کردند که به محض ورود به کشورهای مقصد، درخواست کنند تا آنان را مورد تداوی قرار دهند. آنان سفارش‌نامه‌ی رسمی هم به این افراد دادند تا در کشورهای دیگر مورد مراقبت قرار گیرند. روان‌درمانگران از این آسیب‌دیدگان خواسته‌اند که در غلبه بر آسیب‌های روانی شکستن کشتی، صبور باشند.

یک عمر بی‌هویتی؛ مهاجرانی که در تابوت هویت یافتند

پدر و مادر مینا و فرهاد حدود ۲۷ سال پیش مجبور به ترک افغانستان و خانواده‌ی خود شدند. آنان به ایران پناه بردند و در ولایت کرمان جابه‌جا شدند. از آن زمان تا هنگام ترک این کشور، پدرشان چاه‌کن بود و با نوک کلنک در عمق ۳۰ یا ۴۰ متری زمین، نان پیدا می‌کرد. وقتی هم که مجبور به ترک کار و ایران شد، از شدت کار در چاه، قدش خم برداشته و انگشتانش کج شده بود.

مینا ۲۵ سال پیش و فرهاد ۱۸ سال پیش در ایران متولد شدند. آنان بدون هیچ نوع مدرک معتبر قانونی در محله‌ای که زندگی می‌کرد، آموزش می‌دید. مینا بعدها توانست با دریافت برگه‌ی حمایت آموزشی، مکتب را به پایان برساند. پولیس ایران پنج سال قبل فرهاد را که ۱۳ سال سن داشت بازداشت و به افغانستان ردمرز کرد. او حدود شش ماه را در ولایت قندوز، زادگاه پدری خود با کاکایش زندگی کرد؛ اما دوباره پس به ایران برگشت. در ایران، اعضای این خانواده بدون هیچ نوع مدرک معتبر قانونی و به‌صورت «غیرمجاز» به‌سر می‌بردند و از بهره‌مندی خدمات عمومی محروم بودند. به همین خاطر نیز، مینا و فرهاد نتوانست درس‌های‌شان را ادامه دهند.

وابستگان قربانیان بر پیکر قربانیان. عکس: Crotonenews

این وضعیت سبب شد تا آنان به مقصد اروپا، راهی ترکیه شوند. در ترکیه، مینا و پدر، مادر و دو برادر کوچکش به‌خاطر نداشتن مدارک معتبر قانونی به افغانستان ردمرز شدند. فرهاد اما در ترکیه ماند. آنان پس از چند ماه زندگی در افغانستان، مجبور شدند دوباره تا ترکیه قاچاقی سفر کنند. فرهاد و پدرش در ترکیه کارهای شاقه انجام می‌دادند تا هم خرج خانواده و هم هزینه‌ی سفر به اروپا را آماده کنند. سه بار تلاش‌شان برای خروج از ترکیه به مقصد اروپا، به شکست انجامید. در آخرین مرحله، تنها مینا و فرهاد سوار کشتی شدند و به این امید خودشان را به دریا زدند که برای نخستین‌بار با برخورداری از هویت و حقوق انسانی خود زندگی کنند. کشتی حامل آنان اما در چند قدمی ساحلِ آرزوهای‌شان در کرونوته شکست و برای نخستین‌بار در یک مرجع رسمی نام و مشخصات آنان ثبت شد. مسئولان محلی روی تابوت هر کدام نوشتند: «مینا ۲۵ ساله، شهروند افغانستان و در انتظار انتقال به کابل یا قندوز. فرهاد ۱۸ ساله، شهروند افغانستان و در انتظار انتقال به کابل یا قندوز.»

از افغانستان تا اروپا؛ بر مهاجران چه می‌گذرد؟

افغانستان در کنار سوریه و میانمار از کشورهای مبدأ اصلی مهاجرت در جهان است. بسیاری از مهاجران کشور مسیر دشوارگذر قاچاقی را به مقصد کشورهای مقصد و عمدتا اروپایی می‌پیمایند.

الف، هویت به‌عنوان چالش اول

حبیب‌الله اکبری، دانشجوی سال دوم رشته‌ی اقتصاد در دانشگاهی در کابل بود که طالبان بر افغانستان مسلط شدند. با سقوط دولت او و شماری از دوستانش دانشگاه و درس را ترک و قصد سفر به اروپا کردند. چند دست لباس، مقدار مواد خوراکه و چند قلم لوازم اساسی دیگر را داخل کوله‌پشتی چیدند و به طرف نیمروز راه افتادند. در نیمروز با یک قاچاقچی انسان به توافق رسیدند. قاچاقچی هزینه‌ی سفر ۲۶ مسافر هزاره‌تبار از نیمروز تا تهران را فی نفر نُه میلیون تومان (معادل ۴۰۰ دالر امریکایی) و از سایر اقوام را شش میلیون تومان تعیین کرد. او استدلال کرد که بردن مسافر هزاره در مسیر قاچاق به‌دلیل تهدیدات گروه‌های تروریستی علیه این گروه قومی دشوار و خطرآفرین است. همه ۲۶ مسافر هزاره براساس درخواست قاچاقچی مادر (قاچاقچی بزرگ) در یک موتر نوع «تیوتا» جابه‌جا شدند.

حبیب‌الله اکبری و همسفرانش در مسیر قاچاقی نیمروز-ایران. عکس: ارسالی به روزنامه اطلاعات روز

در نخستین پاسگاه مرزی طالبان که رسیدند، نیروهای این گروه موتر حامل مهاجران هزاره را متوقف و اعلام کردند که هر کدام آنان باید مبلغ ۵۰ هزار تومان (معادل دو دالر امریکایی) پرداخت کنند. این مبلغ را پرداختند. سپس که وارد خاک پاکستان شدند، تفنگداران محلی موتر حامل آنان را در ایست بازرسی خود متوقف و از هر مسافر ۳۰۰ هزار تومان (معادل ۱۲ دالر) گرفتند. و وقتی که در منطقه‌ی موسوم به «مشکل» در مرز پاکستان و ایران رسیدند، پناه‌جویان هزاره در خوابگاه‌های ویژه‌ی این گروه قومی جابه‌جا شدند. این منطقه را پناه‌جویان افغانستانی «مشکل» نام گذاشته‌اند. در آن‌جا نیز مسافران هزاره مبلغ ۳۰ هزار تومان بیشتر از دیگران کرایه‌ی خوابگاه پرداخت کردند. پس از آن، رهنمای محلی‌ای که آنان را از کوه‌ها و دره‌ها در خاک پاکستان به طرف ایران هدایت می‌کردند، نیز از هر نفر مبلغ ۵۰ هزار تومان گرفتند؛ در حالی‌که از مهاجران سایر اقوام، مبلغ ۱۰ هزار تومان گرفتند. همه‌ی این اخاذی‌ها از مسافران هزاره‎تبار یک بهانه داشتند، این‌که: «پول بدهید، چون نیازمند مراقبت شدیدتر هستید. اگر پول ندهید، کسی از شما در برابر جندالله محافظت نمی‌کند.» جندالله یک گروه تروریستی سنی‌مذهب است که در مناطق مرزی ایران، پاکستان و افغانستان حضور و فعالیت دارد. در سال‌های گذشته، هم از گروگانگیری مسافران هزاره‌تبار توسط این گروه در مناطق مرزی پاکستان و ایران گزارش شده بود.

ب، از «محموله‌ی قاچاقی» تا استخوان‌های فرسوده‌ی مهاجران

قاچاقچیان انسان حبیب‌الله اکبری و ۲۵ همراه هزاره‌تبار دیگرش را در منطقه‌ی مشکل به سایر مهاجران ملحق کردند. آن‌جا جمعا حدود ۳۰۰ مهاجر شدند. از ابتدا که با قاچاقچی توافق کردند، او به قاچاقچی مادر گفت که «محموله‌ی جدید» دارد. حبیب‌الله می‌گوید: «وقتی که از نیمروز حرکت می‌کنیم، دیگر در جمع انسان و مهاجر نیستیم، بلکه کالای قاچاقی هستیم.» در منطقه‌ی مشکل هم به‌حیث محموله‌ی تجاری توسط قاچاقچی دیگر تحویل گرفته شدند. برای‌شان گفته شد که «عضو گله‌ی ۳۷۰ نفری» است که باید منتظر سه نفر «چوپان (قاچاقچی محلی)» بمانند. چوپانان آنان را هشت ساعت تمام از دره‌ها، صخره‌ها و کوه‌ها عبور دادند و به خاک ایران در «خاش» منتقل کردند؛ جایی که به‌دلیل دشوارگذری، هیچ نیروی امنیتی مرزی در آن وجود ندارد.

چوپانان قبل از حرکت هشدار دادند که اگر کسی از پا بیافتد یا هم در جریان عبور از دره‌ها، صخره‌ها و کوه‌ها به پرتگاه‌ها پرت شود، همان‌جا تنها می‌ماند و می‌میرد. حبیب‌الله می‌گوید که دره‌ها در این مسیر پر از استخوان‌های فرسوده‌ی انسان است. او گفت: «استخوان‌هایی هم بود که هنوز پوست و گوشت روی آن‌ها مانده بود؛ ولی اکثرا استخوان‌ها کهنه بود… جان آدم برای قاچاقچیان پول است. مثلا گله‌ی ۳۷۰ نفری مهاجران را به‌خاطر یک نفر جامانده یا گم‌شده هرگز منتظر نمی‌گذارند.» روایت او را محمدعلی میرزایی که در ایران کارگری می‌کند نیز تأیید کرد. او گفت: «من سه‌بار قاچاقی از مسیر نیمروز [به] ایران آمده‌ام. هر بار که آمده‌ام، به گریه افتاده‌ام. راه پر از استخوان سر، پا و قفسه‌ی سینه و وسایل جامانده‌ی مهاجرین است که اکثرا از تشنگی، خستگی و گرسنگی می‌میمرند. بسیاری را هم همین چوپانان می‌کشند.»

حبیب‌الله اکبری و همراهانش در مسیر مشکل-گذرگاه ایران. عکس: ارسالی به روزنامه اطلاعات روز

قاچاقچیان برای عبوردادن مهاجران به ایران از پاکستان، معمولا دو مسیر را انتخاب می‌کنند: یکی خاش و دیگری سراوان که هر دو در ولایت سیستان و پلوچستان ایران قرار دارند و مشهور به «زادگاه خورشید ایران» اند. انتخاب این مسیرها بستگی به شدت تدابیر امنیتی نظامیان ایران در خاش و سراوان دارد. قاچاقچیان مسیری را انتخاب می‌کند که شدت تدابیر امنیتی در آن مسیر حداقل باشد. حبیب‌الله و همسفرانش از مسیر خاش به ایران رفتند. در خاش دوباره افراد به قاچاقچیان کوچک ایرانی که تحت نظر قاچاقچی مادر کار می‌کنند، سپرده می‌شوند. آنان هر کدام افرادشان را ابتدا به کرمان و بعد به سایر نقاط ایران انتقال می‌دهند. در میان قاچاقچیان انسان در ایران، زنان قاچاقچی نیز فعال اند و بسیاری از مهاجران را آنان نگه‌داری می‌کنند و انتقال می‌دهند.

در ایران، مرگ‌بارترین نقاط برای مهاجران، نزدیکی‌های پاسگاه‌های پولیس است. نظامیان این کشور در سال‌های گذشته بارها بر موتر حامل مهاجران افغانستانی تیراندازی کرده‌اند. این موارد اکثرا باعث تنش سیاسی میان دو کشور شده است. قاچاقچیان نیز برای این‌که در چنگ پولیس نیافتند، در نزدیکی پاسگاه‌های پولیس با سرعت خیلی زیاد رانندگی می‌کنند که قربانی‌های بی‌شماری از مهاجران می‌گیرد.

ج، عبور از شلوغ‌ترین نقطه‌ی ترافیک مهاجرت

مهاجران افغانستان اکثرا از مسیر ترکیه وارد اروپا می‌شوند. حبیب‌الله یک قاچاقچی انسان را در تهران پیدا کرد. هر دو توافق کردند و مبلغ ۸۰۰ دالر امریکایی را در نزد صرافی در تهران به‌درخواست فرد قاچاقچی بلاک کرد. وعده‌گاه «میدان آزادی» تهران تعیین شد. مهاجران افغانستانی یک گروه نُه نفری را در آن‌جا تشکیل دادند. حوالی ساعت ۴:۰۰ پس‌ازچاشت یک موتر نوع «پژو» برای آنان آمد. راننده هر نه نفر را در این موتر که جواز انتقال پنج سرنشین را دارد، جابه‌جا کرد. ساعت ۳:۰۰ نیمه‌شب در ارومیه رسیدند و فردی دیگر آنان را تحویل گرفت و به خوابگاه انتقال داد. شب بعدش در دو مسیر، با پژو و موتر نوع «نیسان» به «چالدران»، مرتفع‌ترین منطقه‌ی ایران در مرز غربی این کشور با ترکیه منتقل شدند. اکثر خانه‌های مرزی این منطقه، پر بودند از مهاجرانی که به سمت ترکیه می‌رفتند. حبیب‌الله و همسفرانش نیز در یک خانه جابه‌جا شدند و تا فرداشب، آن‌جا ماندند.

در تاریکی شب قاچاقچیان انسان مهاجران را از خانه‌ها بیرون و در توفان برف به‌سمت نقطه‌ی صفری مرز ترکیه حرکت دادند. مهاجران سه ساعت تمام را پیاده‌روی کردند تا به خط مرزی‌ای که سیم خاردار کشیده شده بود، رسیدند. حبیب‌الله و حدود ۳۰۰ پناه‌جوی دیگر سیم خاردار را در فاصله‌ی ۲۰ متری پاسگاه پولیس ترکیه رد و از دو خندق چهارمتری نیز عبور کردند. این مرز توسط دوربین‌های حرارتی ۲۴ ساعته و هواپیماهای بدون سرنشین از زمین و هوا محافظت می‌شود. قاچاقچیان اکثرا پناه‌جویان را در همکاری با افرادی در درون نظامیان ترکیه، از این مرز عبور می‌دهند. مهاجران به محض عبور از مرز، توسط قاچاقچیان ترکی تحویل گرفته می‌شوند. این قاچاقچیان با قاچاقچیان انسان در ایران همکاری دارند.

پاهای حبیب‌الله پس از چند روز پیاده‌روی. عکس: ارسالی به روزنامه اطلاعات روز

حبیب‌الله و همراهانش پنج ساعت پیاده را با قاچاقچیان اسب‌سوار ترکی پیمودند تا در شهر وان رسیدند؛ شهری که در تقاطع جریان مهاجرت از آسیا، خاورمیانه و آفریقا قرار دارد و شلوغ‌ترین نقطه‌ی ترافیک مهاجرت در جهان شناخته می‌شود. حبیب‌الله و سایر مهاجران بخشی از راه را توسط موتر نوع «دولموش» منتقل شدند. سپس قرار بود در کامیون به دریاچه‌ وان انتقال یابند. قاچاقچیان حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ نفر را در هر کامیون جابه‌جا کردند. او می‌گوید: «ما را داخل کانتینر که بردند، رودرو مثل چوپ ایستاده چیدند. در کل کانتینر فقط یک هواکش بود. در مسیر راه چند فرد دچار ضعف شدند و پریدند. صدا زدیم، کامیون را ایستاد کرد. بعد مجبور شدیم پنج ساعت را تا دریاچه‌ وان از میان جنگلات پیاده برویم.»

در دریاچه‌ وان این افراد در کشتی‌های کوچک ماهی‌گیری جابه‌جا شدند؛ ۷۵ نفر در هر کشتی. کشتی‌های حامل مهاجران به‌صورت پراکنده به طرف «تاتوان» حرکت داده شدند و حدود پنج ساعت دربرگرفت تا آنان در ساحل پیاده شوند. پس از آن، این افراد تا موقعیتی را که قاچاقچی از طریق واتس‌اپ فرستاده بود، سه ساعت را در کوه و جنگل پیاده پیمودند. قرار بود در یک تانک ‌تیل در همان حوالی سوار اتوبوس شوند و به طرف استانبول راه بیافتند؛ اما این منطقه لو رفت. در هنگام تلاش پولیس برای بازداشت این مهاجران، حبیب‌الله با شماری از همسفرانش موفق به فرار شدند. حدود هشت شبانه‌روز طول کشید تا این مهاجران خود را به قیصریه برسانند. بیشتر راه را پیاده پیمودند. از این میان، ۴۸ ساعت را به‌دلیل تعقیب پولیس در یک تونل بدون آب و غذا در هوای سرد و برفی گذراندند. از قیصریه تا استانبول را با اتوبوس رفتند.

د، ترس مرگ در مدیترانه

برای رسیدن به شمال اروپا، مهاجران در ترکیه باید قاچاقچی دیگری پیدا کنند. حبیب‌الله پس از چند بار تلاش ناموفق برای رسیدن به ایتالیا، با یک قاچاقچی محلی توافق کرد و مبلغ نه هزار دالر را در یک صرافی به‌عنوان ضمانت بلاک کرد. قاچاقچی او و سایر مهاجران را از استانبول در موتر دولموش تا محل بارگذاری کامیون‌ها منتقل کردند. او و ۷۶ مهاجر دیگر در یک کامیون جابه‌جا و به طرف ازمیر، حرکت داده شدند. در ازمیر محل سوارشدن کشتی لو رفت و مجبور شد آنان را پیاده از جنگل به یک نقطه‌ی دیگر ساحلی ببرد. سوار کشتی شدند و کشتی در همان دقایق اول خراب شد. شب را تا صبح در داخل مدیترانه گذراندند و فردا کشتی ترمیم شد و به طرف ایتالیا راه افتادند.

کشتی پس از پنج ساعت سفر در نزدیکی یونان دوباره خراب شد. قاچاقچی قبلا گفته بود که مهاجران به هیچ وجه به پولیس ترکیه، یونان و یا هم ایتالیا تماس نگیرند؛ اما در صورت وخامت وضعیت، تنها می‌توانند به تیم نجات سازمان ملل تماس بگیرند. دریا توفانی بود و کشتی هم روی موج وحشی آب از کار افتاده بود. او می‌گوید: «ترس مرگ در دل همه راه پیدا کرده بود. هر بار که موج می‌آمد، فکر می‌کردیم کشتی غرق می‌شود. موج کشتی را به نقاط مختلف حرکت می‌داد. بسیاری‌های ما وضعیت‌شان خراب شده بود. مجبور شدیم به پولیس یونان تماس بگیریم.»

پولیس یونان فورا وارد اقدام شد و آنان را نجات داد.

ه، «دریاچه‌ی مرگ»؛ سفر قاچاقی از یونان تا ایتالیا

روش مهاجرت غیرقانونی در اروپا نسبت به افغانستان، ایران و ترکیه تفاوت جدی دارد. در افغانستان کسی از موقعیت‌یاب استفاده نمی‌کند. در ایران هم در مسیر قاچاقی استفاده از موقعیت‌یاب ممکن نیست؛ اما در ترکیه تمامی مهاجران توسط قاچاقچیان با استفاده از موقعیت‌یاب حرکت داده می‌شوند. در یونان، قاچاقچیان انسان موقعیت‌های خطر را نقطه‌گذاری کرده و آن را از طریق تلگرام و واتس‌اپ مرحله‌به‌مرحله به مهاجران می‌فروشند.

حبیب با یک مهاجر دیگر از آتن، پایتخت یونان با استفاده از این روش به طرف آلبانی راه افتاد. بخشی از این راه را با اتوبوس رفتند و سپس نه ساعت را تا مرز آلبانی پیاده رفتند. پنج ساعت دیگر را هم مطابق نقطه‌گذاری قاچاقچیان حرکت کردند و از مرز رد شدند. هنگامی که می‌خواست به طرف تیرانا، مرکز آلبانی بروند، گیر افتادند و دوباره به یونان برگشت خوردند. همین مسیر را دوباره طی کردند. آنان پس از آلبانی به مونته‌نگرو، بوسنی و هرزگوین، کرواسی، اسلوونی، ایتالیا، سویس و آلمان رفتند. تمامی مرزهای کشورهای یونان، آلبانی، مونته‌نگرو، بوسنی و هرزگوین، کرواسی، اسلونی و ایتالیا را پیاده پیمودند و مجموع پیاده‌روی آنان، ۳۹ ساعت شده است.

مهاجران در این مسیر تنها مرز میان بوسنی و کرواسی را از طریق قایق از دریاچه عبور می‌کنند. این دریاچه شیب دارد و جریان آب تند است. بسیاری از مهاجران افغانستانی به‌خاطر این‌که در چنگ پولیس بوسنی و کرواسی نیافتند، خودشان را به این دریاچه می‌زنند و عبور می‌کنند. اما به‌خاطر جریان تند آب در دریاچه بسیاری از آنان غرق می‌شوند. به همین خاطر مهاجران این دریاچه را «دریاچه‌ی مرگ» نام گذاشته‌اند. در بوسنی هم قاچاقچیانی فعالیت دارند که مهاجران را در ازای ۱۰۰ یورو به خاک کرواسی می‌رسانند. ۲۵ نفر سوار کشتی شدند و در خاک کرواسی پولیس راه آنان را کمین زدند. از این میان، حبیب و هفت نفر دیگر موفق به فرار شدند. آنان چهار ساعت را در جنگل پیاده از چنگ پولیس فرار کردند.

۵۵ هزار قربانی پناه‌جویان در نه سال گذشته

براساس آمار «پروژه‌ی مهاجران ناپدیدشده»‌ی سازمان بین‌المللی مهاجرت، از سال ۲۰۱۴ میلادی تا نیمه‌ی ماه مارچ امسال (۲۰۲۳ میلادی)، ۵۴ هزار و ۹۱۹ پناه‌جو کشته یا ناپدید شده‌اند. این رقم شامل آن تعداد از پناه‌جویانی می‌شود که در نتیجه‌ی غرق‌شدن کشتی، وقوع حادثات ترافیکی، حملات خشونت‌آمیز یا بیماری در جریان سفر به بیرون از کشورهای‎ خود، جان‌شان را از دست داده یا ناپدید شده‌اند. پروژه‌ی مهاجران ناپدیدشده‌ی سازمان مهاجرت کسانی را که در کمپ‌های پناهندگی یا پس از استقرار در کشورهای مقصد جان باخته‌اند، شامل این رقم نکرده است. آوارگان داخلی هم در جمع پناه‌جویان ناپدیدشده یا جان‌باخته قرار نگرفته‌اند.

پناه‌جویان جان‌باخته و ناپدیدشده در نه سال گذشته. منبع: پروژه‌ی مهاجران ناپدیدشده

سازمان مهاجرت دریای مدیترانه را مرگ‌بارترین مسیر برای مهاجران و پناه‌جویان خوانده است. این دریا مسیر اصلی پناه‌جویانی اند که از شمال افریقا و ترکیه وارد اروپا می‌شوند. سازمان مهاجرت گفته که مهاجرت از این مسیر از اواسط دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی گسترش یافته است. براساس اعلام این سازمان، در جریان نه سال گذشته، ۲۶ هزار و ۱۴۸ نفر در این دریا ناپدید شده یا جان باخته‌اند. بیشتر این رقم در سال ۲۰۱۶ میلادی با پنج ‌هزار و ۱۳۶ کشته و ناپدیدشده، ثبت شده است. همچنین ارقام ارائه‌شده نشان می‌دهد که پس از سال ۲۰۲۰ میلادی، بیشترین رقم جان‌باختگان و ناپدیدشدگان در سال گذشته‌ی میلادی (۲۰۲۲) ثبت شده است. در این سال دو هزار و ۴۰۶ نفر در دریای مدیترانه جان باخته یا ناپدید شده‌اند. گراف این رقم در سال جاری نیز بلند است. تنها در دوونیم ماه گذشته، ۳۹۰ فرد جان‌باخته یا ناپدیدشده توسط پروژه‌ی مهاجران ناپدیدشده‌ی سازمان مهاجرت در مدیترانه ثبت شده است؛ یعنی در جریان سال جاری میلادی، هر روز حد اوسط ۵.۲ پناه‌جو در مدیترانه جان باخته‌اند.

ارقام ارائه‌شده توسط سازمان مهاجرت همچنین نشان می‌دهد که از مجموع ۲۶ هزار و ۱۴۸ نفر جان‌باخته و ناپدیدشده در دریای مدیترانه، ‌هزار و ۸۹ فرد آنان کودک بوده‌اند. این رقم ۴.۱ درصد کل ناپدیدشدگان و جان‌باختگان پناه‌جو در دریای مدیترانه است.

پناه‌جویان جان‌باخته و ناپدیدشده در مدیترانه. منبع: پروژه‌ی مهاجران ناپدیدشده

پس از مدیترانه، بیشترین مهاجران و پناهندگان در افریقا ناپدید شده یا جان باخته‌اند. از سال ۲۰۱۴ تا اکنون، ۱۲ هزار و ۵۲۱ نفر در سراسر افریقا جان باخته یا ناپدید شده‌اند. در این مدت، هفت‌ هزار و ۶۲۸ مهاجر و پناه‌جو در امریکا جان باخته‌اند که عموما مقصد اصلی‌شان امریکا و کانادا بودند. پس از افریقا و امریکا، آسیا در رده‌ی چهارم قرار دارد. در جریان نه سال گذشته، پنج ‌هزار و ۵۰۷ پناه‌جو در هنگام مهاجرت ناپدید شده یا جان باخته‌اند.

در رده‌ی پنجم هم غرب آسیا با رقم دو هزار و ۱۳۴ جان‌باخته و ناپدیدشده است و در رده‌ی آخر هم، اروپا با رقم ۹۸۱ جان‌باخته و ناپدیدشده با مهاجرت درون‌قاره‌ای قرار دارد.

مهاجران افغان در کشورهای همسایه

دفتر سازمان ملل برای کمک‌های بشردوستانه‌ (اوچا) در آخرین گزارش خود که در تاریخ نهم مارچ امسال منتشر شده، گفته از هنگام تسلط طالبان تا اکنون حدود ۱.۶ میلیون نفر از افغانستان به کشورهای همسایه مهاجر شده‌اند. با این رقم، شمار مهاجران افغانستانی در پنج کشور همسایه‌ی افغانستان به هشت‌ میلیون و ۲۲۷ هزار و ۷۰۰ نفر افزایش یافته است. از این میان، چهار میلیون و ۵۰۰ هزار نفر در ایران، سه‌ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر در پاکستان، ۱۱ هزار و ۷۰۰ نفر در ازبیکستان، ۱۱ هزار نفر در تاجیکستان و پنج‌ هزار نفر در ترکمنستان مهاجر اند. بیشتر این مهاجران از طریق گذرگاه‌های غیررسمی وارد کشورهای میزبان شده‌اند.

شمار مهاجران افغانستانی در پنج کشور همسایه. منبع: OCHA

اوچا همچنین گفته که از مجموع این مهاجران، ۵.۲ میلیون آنان نیازمند کمک‌های بشردوستانه‌اند. این سازمان ۲.۷ میلیون میزبان محلی این مهاجران در پنج کشور همسایه‌ی افغانستان را نیز نیازمند کمک‌های بشردوستانه اعلام کرده است. برای کمک به این افراد از جامعه‌ی جهانی درخواست کمک ۶۱۳ میلیون دالری در سال جاری میلادی شده است.

آمار دقیق از پناه‌جویان افغانستانی در سایر کشورها وجود ندارد؛ اما در سال ۱۳۹۸ خورشیدی وزارت مهاجرین و عودت‌کنندگان افغانستان گفته بود که براساس برآورد نفوس سال ۱۳۸۱، ۸۰ درصد مهاجران افغانستان در کشورهای همسایه و متباقی ۲۰ درصد آنان در سایر کشورها اند. قطعا بازگشایی مرزهای استرالیا، اروپا و تخلیه‌ی افراد در معرض خطر، تغییرات جدی در این آمار به‌میان آورده است.

افغانستان با چه وضعیتی روبه‌رو است؟

افغانستان یکی از بزرگ‌ترین کشورهای مهاجرفرست و مبدأ عمده‌ی مهاجرت است. سازمان ملل گفته است که روند مهاجرت شهروندان افغانستان از زمان حمله‌ی شوروی بر این کشور در سال ۱۹۷۹ به بعد همواره ادامه یافته و این کشور طولانی‌ترین مهاجرت را داشته است. با تسلط طالبان در سال ۲۰۲۱، موج مهاجرت افزایش بیشتر یافته است؛ به‌خصوص این‌که نیروهای متخصص در حال ترک افغانستان اند. براساس گزارش بانک جهانی، پس از سقوط کشور بدست طالبان، دو سوم کارکنان در بخش اداری کاهش یافته است.

به‌باور آگاهان، مهاجرت گسترده‌ی شهروندان افغانستان و به‌ویژه نیروهای متخصص پی‌آمد سنگینی در پی دارد و سببی ازهم‌پاشیدگی و عقب‌ماندگی این کشور فقیر می‌شود. مجید محمدی، جمعیت‌شناس می‌گوید که با فروپاشی نظام حکومتی جمهوریت، ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اخلاقی جامعه دچار بحران شد. به‌گفته‌ی مجید محمدی، اکنون با فروپاشی سیستم‌های اجتماعی، اهداف و آرمان‌های جمعی از بین رفته و «میلیون‌ها زندگی نابود و ویران» شده‌اند. او تأکید می‌کند که مدل حکومت طالبان براساس قومیت و مذهب خاص و اقدامات این گروه، بیش از هر زمان دیگری، این وضعیت را بدتر و به‌روی اقوام غیرپشتون تنگ‌تر کرده است.

سلطان‌علی جاوید، کارشناس مهاجرت و توسعه می‌گوید که وضعیت کنونی در افغانستان ناامیدکننده است. به‌گفته‌ی او، بخش بزرگی از مردم افغانستان به‌دلیل تحت پیگرد قرارگرفتن توسط طالبان به‌خاطر باورها و وابستگی‌های قومی، مذهبی و سیاسی‌شان در حال ترک کشور اند. او می‌افزاید: «ادامه‌ی این وضعیت ممکن در درازمدت افغانستان را از دهکده‌ی جهانی دور کند. فعلا افغانستان محروم از شبکه‌های مالی، اقتصادی و اطلاعاتی بین‌المللی است و این خود باعث رشد منفی شاخصه‌های توسعه می‌شود. افغانستان به‌عنوان عضو ملل متحد و کشور متعهد به تعهدات بین‌المللی نمی‌تواند این وضعیت را تحمل کند. این مسأله باعث بحران‌های متعدد دیگر می‌شود که پی‌آمد مستقیم آن فقر و گرسنگی است… از همه که بگذریم، ادامه‌ی بی‌ثباتی و مهاجرت افراد متخصص باعث کاهش عرضه‌ی خدمات می‌شود. این خود باعث مشکلات در سکتور صحت، آموزش، قضا، انکشاف دهات و خدمات محیطی می‌شود.»

علی کریمی، پژوهشگر و روزنامه‌نگار هم باورمند است که مهاجرت نیروهای تحصیل‌کرده و آموزش‌دیده از افغانستان از دردناک‌ترین و تراژیک‌ترین بخش‌های مهاجرت شهروندان کشور پس از حاکمیت دوباره‌ی رژیم طالبان است. به‌گفته‌ی او، در دودهه تمرین دموکراسی این امکان برای نسل نو؛ اعم از زن و مرد به‌وجود آمد که ظرفیت بومی از منابع انسانی در افغانستان ایجاد شود. کریمی می‌افزاید: «ظرفیتی که با بهره‌مندی از تجربه‌های نو در سطوح مختلف و آموزش حداقلی، رفته‌رفته تبدیل به یک سرمایه‌ی انسانی برای بخش‌های اقتصادی، اجتماعی، تخنیکی کشور شده بود، متأسفانه با حاکمیت دوباره‌ی طالبان این ظرفیت دود شد و به هوا رفت.» به‌باور کریمی، مهاجرت گسترده‌ی این نیروها پی‌آمدی جز عقب‌ماندگی برای افغانستان ندارد.

راه‌حل چیست؟

علی کریمی می‌گوید که چالش اصلی طالبان است. به‌گفته‌ی او، این گروه با «افکار زن‌ستیزانه و قرون‌وسطایی» خود، راهی جز مهاجرت سرمایه‌ی انسانی از افغانستان نگذاشته است. مجید محمدی می‌گوید که مشکل تنها در مهاجرت نیروهای متخصص و آموزش‌دیده نیست، بلکه مشکل اصلی در مدل حکومتی، رفتار و شیوه‌ی طالبان است. به‌باور او، حکومت طالبان به‌دلیل پابندی به ایدئولوژی خود، نمی‌تواند نیروهای متخصص را در ادارات و نهادها جذب کند. او می‌افزاید: «آدم‌ها ابزار نیستند؛ شعور و مطالبات انسانی دارند و چون این مطالبات در سیستم طالبان برآورده شده نمی‌تواند، نخبه‌ها بیرون می‌شوند.» مجید محمدی می‌افزاید تا هنگامی که طالبان بر افغانستان تسلط دارند، راه‌حلی برای مهار مهاجرت در این کشور وجود ندارد. به‌باور او، تنها زمانی می‌توان برای چالش مهاجرت در افغانستان راه‌حل جست که همه‌ی مردم، شرکت عادلانه در نظام سیاسی داشته باشد. سلطان‌علی جاوید هم می‎‌گوید تنها راه‌حل برگرداندن اقتدار به مردم افغانستان است که از طریق ایجاد صف واحد علیه طالبان با همکاری جامعه‌ی جهانی ممکن است. او می‌افزاید که تا برگرداندن قدرت به مردم افغانستان، جامعه‌ی جهانی باید همچنان توانایی‌های نیروهای متخصص افغانستان را در کشورهای میزبان تقویت کنند تا در سال‌های بعدی دچار خلاء قوای بشری نشود.