سناریوی غمانگیز خشونت علیه زنان و تجاوز بر کودکان در این سرزمین پایانی ندارد. جسد خونآلود یک دختر جوان در حالی از یک خرابه در ولایت هلمند پیدا شده است که توسط چاقو به قتل رسیده و برای اینکه هویتش پنهان بماند، بر رویش اسید پاشیده شده است. پس از دیده شدن توسط مردم محل، توسط پولیس به شفاخانه انتقال یافته و کسی اظهار نکرده که از اقارب آن دختر میباشد. یک دختر پنج ساله سه روز پیش در روستای «مهاجر قشلاق» ولسوالی شولگرهی ولایت بلخ از سوی مرد 19 ساله مورد تجاوز قرار گرفت و فرد متجاوز بازداشت شده است و نیز در حدود یک ماه پیش یک دختر سه ساله توسط مردی در ولسوالی رستاق ولایت تخار مورد تجاوز قرار گرفت و پیش از آنکه از سوی مرد متجاوز به قتل برسد، توسط یکی از اعضای خانوادهاش نجات یافت. پدر دختر برای دادخواهی مجبور شد که به کابل بیاید و از بیدادگری که بر دختر و خانوادهاش صورت گرفته، به رییس جمهور شکایت کند.
این وقایع تلخ نمونههای برجستهی سناریوی خشونت و تجاوز علیه زنان و کودکان میباشند. اما رخدادهای خشونت علیه زنان و کودکان عمومیت بیشتر از این دارند و به دلایلی چون حفظ آبرو، تهدید از سوی افراد و نزدیکان تجاوزگران و حساسیتهای اجتماعی، پنهان میمانند.
خشونتهایی که اخیرا بازتاب رسانهای پیدا کردهاند، از نوع خشونتهای جنسی اند و بیشتر در روستاها و جاهایی رخ دادهاند که سطح سواد و آگاهی در آن پایین است و نیز سنتهای سخت اجتماعی در آن حاکم میباشند. وقوع تجاوز جنسی بر زنان و کودکان در این مناطق، ریشه در روابط بستهی اجتماعی دارد که حتا روابط معمول اجتماعی در آن بر هنجارهای جنسیتی استوار میباشند و تلاش میشود که زنان در خانه محصور شوند و مردان نتوانند حتا روی زنان را ببیند و سنت عروسی و ازدواج، بار سنگین اقتصادی میطلبد.
بر اساس دریافتهای جامعهشناختی، هرچه روابط میان دو جنس (مرد و زن) محدود باشد، گرایش به جنس مخالف بیشتر میشود و محدودیت بیشتر در روابط میان زن و مرد، باعث عقدههای سرکوفت شدهی جنسی و عاطفی شده و باعث بروز اعمال ناهنجار و خشونتآمیز میگردد. از اینرو، یکی از عوامل گستردگی خشونت جنسی بر کودکان و زنان در افغانستان که از طرفی سنتهای سخت اجتماعی در آن حاکم است و از جانب دیگر، یکباره این جامعه شرایط بازتر و آزادتری را تجربه میکند و مردم تازه به وسایل ارتباط جمعی؛ مانند تیلفون، انترنت و شبکههای اجتماعی دست یافته و الگوهای جدید روابط اجتماعی و زندگی را از طریق رسانههای تصویری در قالب سریالها و برنامههایی که با ارزشها، سطح زندگی و چگونگی روابط اجتماعی جامعهی افغانستان تناسب ندارند، تجربه میکند، باعث گردیده است که هنجارهای متعارف و سنتی زندگی شکسته شوند.
این تناقض در سطح ایدهآل جامعه و واقعیت زندگی عینی در بستر جامعه، عاملی میباشد که ناهنجاری اخلاقی و جنسی را در قالب تجاوز جنسی و خشونت در جامعه افزایش داده است.
تناقض میان خواستهای ایدهآل و واقعیتهای اجتماعی در جامعه از تغییرات سریع اجتماعی و اطلاعاتی شدن زندگی بشر که محصول رشد تکنالوژی میباشد، سرچشمه میگیرد. ارزشها و شرایط بستهی جامعهی سنتی نمیتوانند از تأثیرپذیری از آن بدور بمانند و ارزشها و هنجارهای آن با نیازها و خواستهای بهروز و جدید زندگی، همخوانی ندارند و نمیتوانند بدیلی برای الگوها و هنجارهای نوین زندگی باشند. این امر، روزبهروز در جامعهی افغانستان بزرگتر میشود و به علت سطح پایین فرهنگی و مقابله و ستیز با ارزشها و نیازهای جدید که از طرف سنتگرایان صورت میگیرد، زمینهی تغییرات اجتماعی را در جامعه کند ساخته است. این تناقض هرچه زمان میگذرد، بزرگتر میشود و تبعات ناشی از آن، ناهنجاریهای جدید ارتباطی، اجتماعی و اخلاقی را در جامعه تولید میکنند.
تا زمانی که تناقض میان خواستهای ایدهآل و واقعیت زندگی اجتماعی کاهش نیابد و تغییرات اجتماعی در همسویی به نیازها، الگوها و شرایط نوین زندگی در جامعه مدیریت نشود و ظرفیت جامعه برای تغییرات سالم پرورده نشود، جامعه زمینهی بیشتری را برای تولید ناهنجاریهای رفتاری و اجتماعی دارد.
پس نتیجه میگیرم: عامل اصلی تجاوز جنسی بر زنان و کودکان و سایر ناهنجاریهای اجتماعی و اخلاقی که هر روز در جامعهی افغانستان گسترش مییابد و بیشتر در مناطقی که سطح فرهنگی آن پایین میباشد، سیر صعودی میپیماید، ناشی از شرایط نامطلوب اجتماعی است و عامل اجتماعی دارد. به این لحاظ، ضرورت است که سطح آگاهی و سواد در جامعه بالا برود و زمینهی تغییرات اجتماعی برای گذر از شرایط سنتی به یک جامعهی پویا و هنجارمند مبدل شود، یا حداقل نتاقض میان خواستهای ایدهآل و شرایط سخت و نامطلوب اجتماعی کاهش یابد.