نویسنده: جیف ایگرز
برگردان: جواد زاولستانی
منبع: فارن پالیسی
رهبری جدید طالبان شاید آخرین فرصت برای حل سیاسی بحران افغانستان باشد. در غیر آن، دولت اسلامی (داعش) افغانستان را عراق یا سوریهی دیگری خواهد ساخت.
پس از تأیید مرگ ملا عمر سروصداها فروکش کردهاند. اما غبار آن به این زودی فرو نخواهد نشست. روند جانشینی از ملا عمر به معاونش اختر محمد منصور نستبا نرم و آرام صورت گرفت، گرچند تنشهایی در درون اعضای خانوادهی ملا عمر وجود داشت. با این حال، دورنمای افغانستان اما آرام نخواهد بود.
ملا عمر برای طالبان، فراتر از یک نیروی متحدکننده بود. او خلیفه نیز اعلام شدهبود و این میان طالبان و گروه دولت اسلامی مانع ایجاد میکرد (طالبان ابوبکر البغدادی را «خلیفهی قلابی/جعلی» میدیدند.) در واقع، آن عده از اعضای طالبان که به گروه دولت اسلامی پیوستهبودند، شایعههای مرگ ملا عمر را باور کردهبودند.
مرگ ملا عمر شکافهایی جدید را در میان طالبان که همواره متحد پنداشته میشدند، ایجاد کردهاست. به این دلیل، منصور برای صلح انگیزهی اندک دارد. او تلاش میکند تا وحدت طالبان را حفظ کند. بدین ترتیب، به نظر میرسد که منصور پایش را از گفتوگوهای صلح پس کشیده و تلاشهایش را در میدان نبرد شدت بخشیده و رویدادهای شدیدا خشونتآمیز در کابل به اوج رسیدهاند. طیب آغا، رییس دفتر سیاسی طالبان در قطر و برجستهترین چهرهی معتدل و طرفدار گفتوگوهای صلح، از سمتش در گروه طالبان استعفا کرده. در عین زمان، ایمنالظواهری، رهبر کنونی القاعده، با رهبر جدید طالبان اعلام بیعت کردهاست.
پس از ارزیابی تغییرات اخیر، پالیسیسازان ایالات متحده دو گزینه در پیشرو دارند: ایجاد شکافهای یبشتر در میان طالبان به منظور رسیدن به دستآوردهای نظامی یا پیگیری مصالحهی سیاسی بدون در نظرداشت اتحاد یا پراکندگی رهبری طالبان. با توجه به صعود سریع گروه دولت اسلامی، این خطر وجود دارد که در این فرصت نتوان مخالفان دولت افغانستان را به گفتوگوهای صلح کشاند. با وجود آنکه رهبری جدید طالبان ادامه همان طالبان قبلیاست، شاید آخرین فرصت برای راه حل سیاسی بحران افغانستان باشد.
ایالات متحده امریکا پس از حملهی 11 سپتامبر با یکجا کردن طالبان که یک شورش با اهداف داخلیست با گروه تروریستی بینالمللی القاعده، دشمنش را بزرگتر ساخت. در عراق و سوریه، شورش داخلی و تهدیدهای تروریستی خارجی یکی شدهاند و نتیجهی آن ظاهرا یک مشکل پیچیده و غیرقابل کنترل است. با این حال، در افغانستان تا هنوز میتوان با شورشیان و تروریستها جداگانه برخورد کرد. مصالحه یا آوردن طالبان به صحنهی سیاسی بهترین راه برای جلوگیری افغانستان از تبدیل شدن این کشور به عراق یا سوریه است و میتوان از سقوط دولت جلوگیری کرد.
فرصتهای نخستین برای صلح زمانی از دست رفتند که استراتیژی ایالات متحده در ابتدا «شکست دادن» طالبان بود. این استراتژی تا سال 2009 پابرجا بود و زمانی تغییر کرد که ایالات متحده پالیسیاش را بازبینی کرد و آن را به استراتژی «انتقال» مسئولیتهای امنیتی به نیروهای امنیتی افغانستان تغییر داد و شرایط مصالحهی سیاسی را تعیین کرد. امروز آن «انتقال» تکمیل شده است، اما، روند سیاسی همچنان شکنندهاست. هر چقدر هم رفتارها و هنجارهای طالبان نفرتآور باشند، شماری در داخل افغانستان مصالحه را بر دوام بحران در کشورشان ترجیح میدهند. و مصاحله میتواند منافع غربیها را نیز تأمین کند. برای مثال، دلیل خوبی وجود دارد که طالبان حاضر شوند که روابط خود را با القاعده قطع کنند و در جریان مصالحهی سیاسی، جمهوری اسلامی را بپذیرند و از امارت اسلامیشان بگذرند و به منظور مشارکت در اصلاح قانون اساسی مصالحه کنند.
بنابراین، اکنون دولت افغانستان با احتیاط دشمنش را انتخاب کند. با آنکه دلایل موجه وجود دارد که طالبان سرکوب شوند، اما در مقایسه با آنچه گروه دولت اسلامی بر سر افغانستان خواهد آورد، طالبان معتدل دانسته خواهند شد. به صورت عموم، طالبان مسلمانان حنفی مذهب اند که از مکتب دیوبند پیروی میکنند. بر خلاف آنها، دولت اسلامی (داعش) پیرو اسلام سلفیاست که خیلی سختگیر و متعصب است. بر علاوه، طالبان تا کنون یک شورش با اهداف داخلیاست، در حالیکه، دولت اسلامی یک تهدید بینالمللی است. طالبان پیشاپیش با دولت اسلامی درگیر شده و دستکم مردم افغانستان در مخالفت و ایستادگی در برابر دولت اسلامی (داعش) بعضی منافع مشترک دارند.
پیش از مرگ ملا عمر امیدواریها برای صلح زیاد شده بودند. پیش از آن دیدارهایی بین مقامهای دولت افغانستان و کسانی از طالبان در چین، ناروی و مری پاکستان انجام شده بود. قرار بود، دور دوم دیدارها نیز در مری پاکستان انجام شود، اما با مرگ ملا عمر این گفتوگوها تا آیندهی نامعلوم به تعویق افتاده است.
فشار آوردن غنی بر پاکستان برای همکاری بیشتر کار درست است. اما بر خلاف آنچه اکثر مردم افغانستان فکر میکنند، به همین سادگی، خشونتها در افغانستان تعیینکنندهی سیاست خارجی پاکستان نیست. در حالیکه پاکستان میتواند و باید برای ممکن ساختن گفتوگوهای صلح کار بیشتر انجام دهد، اما نفوذ این کشور بر طالبان برای وادار کردن آنان به معاملهی سیاسی به احتمال زیاد کافی نیست. مرگ ملا عمر این کار را برای پاکستان دشوارتر ساختهاست. پاکستان بر طالبان آنقدر فشار نخواهد آورد که برای خود دشمن جدیدی خلق کند. اگر ایالت متحده تا آن حد بر پاکستان فشار بیاورد، همکاری بین دو کشور را برای اولویتهای دیگر تضعیف خواهد کرد. برعلاوه، طالبان در برابر نقش قوی پاکستان برای ممکن ساختن گفتوگوهای صلح، مقاومت خواهند کرد. چون، آنها نمیخواهند آلهی دست پاکستان دانسته شوند.
صلح در افغانستان ممکن است. اما نیاز به تلاشهای متمرکز فرامنطقهای دارد. بیشتر آنچه طالبان را نگران میسازد، در دست بازیگران بینالمللیاست. ایالات متحده به نوبهی خود، باید نقشش را واضح بسازد. این کشور دیگر نمیتواند هم نقش میانجی را بازی کند و هم نقش شریک جنگ را و باید یک طرف سوم را تشویق کند که پا پیش بگذارد و میانجی شود. در عین زمان، ایالات متحده باید به حمایت از حکومت افغانستان و روند صلح به رهبری مردم افغانستان متمرکز گردد.
اکنون مسئله این نیست که «که عراق را از دست داد؟» پرسش بهتر این است که «عراق چگونه از دست رفت؟» شاید حکومت عراق با راضی کردن سنیها میتوانست از رخنه کردن دولت اسلامی جلوگیری کند. یا شاید حکومت بشار اسد با جلوگیری از جنگ داخلی میتوانست جلو دولت اسلامی را بگیرد. درسهایی زیاد اند که باید آموخت و در افغانستان تطبیق کرد.