هیولاهای اصلی در خشونت با زنان

آخرین گزارش سازمان ملل در مورد خشونت با زنان نشان می‌دهد که آمار این پدیده افزایش یافته است. در این گزارش غلبه‌ی ساختار‌های سنتی به نهادهای عدلی و قضایی کشور مهم‌ترین عامل افزایش خشونت با زنان و نقض عدالت گفته شده است.
‌این گزارش در نوع خود تازه نیست، ولی یک مشکل مزمن و مسئله‌ی جدی را در افغانستان یاد‌آوری می‌کند. با این که بهبود حکومت‌داری خوب و سامان بخشیدن به اوضاع نابه‌سامان حقوق بشر از اولویت‌های مهم حکومت افغانستان و جامعه‌ی جهانی در چندسال اخیر بوده، اما متأسفانه در این زمینه پیشرفت قابل ملاحظه‌ای صورت نگرفته است.
تلاش‌ها در این راستا بیش‌تر به گونه‌ای فرمالیته، رسمی و تشریفاتی بوده و اندک به زمینه‌های اجتماعی و امکانات عملیاتی شدن آن توجه شده است. با این که نهادهای عدلی و قضایی ایجاد و نظام حقوقی و قضایی افغانستان با محتوای دموکراتیک و جامع تدوین شد، اما به دلایل مختلف محتوای آن به صورت کامل و جامع در میان مردم تطبیق نگردید.
‌فساد اداری، ناامنی، وجود گروه‌های خودسر و ساختار‌های موازی غیر‌قانونی با نهادهای عدلی و قضایی در روستاها و مناطق دور‌افتاده‌ی کشور و به صورت عمومی ضعف حکومت در تطبیق واقعی و کامل آن در میان مردم از عوامل اصلی معیوب ماندن عدالت و حاکمیت نظام قضایی در افغانستان به شمار می‌روند. این عوامل میان محتوای واقعی نظام حقوقی و قضایی افغانستان با مردم فاصله انداخته و متأسفانه روز‌به‌روز این فاصله بیش‌تر نیز می‌شود. حکومت با چالش‌هایی که در برابر تطبیق حاکمیت قانون و دست‌رسی مردم به عدالت وجود داشت، مبارزه‌ی جدی نکرد و نظام حقوقی و قضایی افغانستان را عملا در روستاهای دور‌افتاده‌‌ و در میان مردم نبرد. قلمرو نهادهای عدلی و قضایی از مراکز ولایات و ولسوالی‌ها فراتر نرفت و مردم در روستاها هم‌چنان اسیر ساختار‌های سنتی سابق یا گروه‌های خودسر سابق گردید.
‌در جاهایی هم که ساختار‌های عدلی و قضایی حضور داشتند، مردم به دلیل میزان بالای فساد و رشوت، به نهادها و ساختارهای غیررسمی پناه برده و بدین ترتیب اتوریته‌ی قضا و دادستانی را سست و لرزان نمود. به همین خاطر ساختار‌های موازی با نهادهای عدلی و قضایی نظیر محکمه‌های صحرایی، شوراهای مردمی، ملاها و زورمندان محلی روز‌به‌روز رشد کردند و مردم را از دست‌رسی به عدالت دور و دور‌تر ساختند.
حکومت در طول چندسال گذشته با سکوت در برابر ساختار‌های سنتی یا در مواردی حمایت از آن‌ها، به گونه‌‌ی تلویحی به آن‌ها مشروعیت داده و به عنوان ساختار‌های موازی با نهادهای رسمی عدلی و قضایی پذیرفته است. از سوی دیگر، بیش‌ترین موارد نقض عدالت و حقوق بشر نیز توسط همین ساختار‌ها انجام شده‌اند. شماری از پرونده‌های حقوق بشری در چندسال گذشته در همین نهادها فیصله و اجرا شده‌اند. در این آشفته‌بازار، بیش‌ترین قربانی را زنان متحمل شده‌اند. غلبه‌ی ساختار‌های سنتی بر نهادهای عدلی و قضایی بزرگ‌ترین تهدید برای حقوق و آزادی‌های زنان می‌باشد؛ این هیولا خطرناک‌تر از هر تحول و تهدید ممکن دیگر بوده و باید دولت در برابر آن ایستاد شود. حقوق و آزادی‌های زنان نیاز به حمایت‌های قانونی دارد و اگر قوانین و مقررات الزام‌آور برای حفاظت از حقوق زنان و منع خشونت با این قشر وجود نداشته باشند، نه حکومت و کمسیون مستقل حقوق بشر و نه هم جامعه‌ی جهانی از حقوق و آزادی‌های زنان پاسداری کرده می‌توانند. بنابراین، باید قانون منع خشونت علیه زنان در مجلس نمایندگان تصویب شود و عملا قوانینی برای منع قضاوت و فیصله‌ی نهادهای سنتی غیرقانونی تصویب و به اجرا گذاشته شود. در کنار ایجاد حمایت‌های قانونی از زنان باید دو راهکار دیگر را نیز به اجرا گذاشت: اولا این که نهادینه کردن حقوق زنان را به عنوان یک موضوع اجتماعی و فرهنگی باید تلقی کرد و برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی را در این راستا روی دست گرفت. باور‌مند ساختن مردم به رعایت حقوق زنان و تبدیل کردن آن به امر اخلاقی و انسانی، راهکار فرهنگی و اجتماعی در این راستا می‌باشد که این امر زمان‌بر و مستلزم تلاش‌های دوام‌دار است. دوما این که به فرهنگ معافیت پایان داده و نهادهای امنیتی و قضایی نقض حقوق زنان را به عنوان جرم جدی تلقی کرده و عاملان آن را مورد باز پرسی قرار دهند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *