محمدامان مهریار
چند روز مانده به سال نو با مدیر یکی از مکتبهای خصوصی در کابل گپ زدم. قرار بود سال 1399خورشیدی بهعنوان معلم در این مکتب تدریس کنم. مدیر مکتب از آشناها است. موافقت کرد فردای همان روز، روزانه چهار ساعت و در بدل معاش بسیار پایین کار کنم. چارهای نداشتم، وضعیت مالیام تعریف نداشت، پذیرفتم. خوبیاش این بود که دیگر نگران بیکاری نبودم. با کار تازه که دستوپا کرده بودم، برایم حکم روزنهای را داشت که میتوانستم به روزهای بهتر فکر کنم. بهدلیل اینکه تنها دلخوشی و مصروفیت من کارم بود، بیشتر وقتها پیشتر از دیگران سر کار میرفتم. روزی در اتاق کار نشسته بودم. همکاران یکی پس از دیگری دور هم جمع شدند. سر صحبتها که باز شد، برخلاف معمول همه از کرونا و حاشیههایش حرف میزدند. بار اول بود که نام ویروس کرونا را میشنیدم. در میان جمع یکی از همکاران سر رسید و گفت: «ولا این کرونا خطرناک بهنظر میرسد.» دیگری گفت: «خرافات مردم را ببین! یکی در اتاق ما میگفت: نمیدانم جز چندم قرآن است که با «تلک رسوله» شروع میشود؟ میگوید آنجا یک تار موی است. هرکس آن تار موی را با آب شسته و آبش را بنوشد، از کرونا درامان میماند.» همه خندیدیم و با شوخی گفتیم خانه که رفتیم، این موی را پیدا کرده خود را واکسین میکنیم. دیگری گفت: «نه، هر رقم آدم آن را نمیبیند. آدمهای پاک و بیگناه باشد.» باز خندیدیم که خوب است آخر خود را امتحان کنیم که گناهکار هستیم یا بیگناه!
از این پس هر جا سخن از کرونا بود. روزی در جایی مهمان بودیم که حرف و حدیث از کرونا شروع شد. ضمن موی در قرآن، یکی گفت که خانم فلانی از ایران برای فلانی زنگ زده که فضلهی خر ماده را پیدا کرده پیش خود دود کند. دیگری گفت خاکشیر بخورند. دیگری آن را غضب خدا خواند. دیگری جنگ بیولوژیکی و … وقتی تصویر کرونا را دیدم، کروی بود و چندین شاخ داشت. با خود گفتم که بیجا نبوده که مردم از آن افسانه بسازد و از هزار پهلو تعریف کنند.کمکم وحشت را در مردم حس میکردم.
تا اینکه پای کرونا در ایران رسید و به سرعت آمار مبتلایان و فوتشدگان بالا میرفت. به هرات و کابل رسید. شبی در کابل نعرهی الله اکبرگویان سکوت شب را بر هم زده بود. نرخ مواد غذایی بالا گرفت. چندی نگذشت که نگرانیها بیشتر و بیشتر شد.
روزی بازار رفتم تا ببینم که میتوانم اندکی آرد بخرم و در خانه نان بپزم. جلوی یک فروشگاه بزرگ رسیدم که مردم شلوغ کرده بودند و همه آرد میخریدند. فروشنده پشت میز نشسته بود و فقط پول میشمرد. سلام کردم. بدون اینکه به من نگاه کند. گفت: «علیکم، بفرمایید.» گفتم: «آرد چند است؟» جواب داد 1850 افغانی. گفتم: «1800 درست است. خانه دور است، 50 افغانی کرایه کراچیوان میدهم.» سرش را بلند کرد و غضبناک بهسویم نگاه کرد و گفت: «نه، نمیشود.» دوباره مصروف دستهبندی پولهایش شد. دو بار دیگر پرسیدم که 1800 درست است. جوابی نداد. فروشگاه را ترک کردم.
به فروشگاه دیگر رفتم. سرانجام به 1800 افغانی یک بوجی آرد خریدم. در خانه که رسیدم دیدم هیچ وسیله برای نانپختن نداریم. خانم همسایه وقت دید کاری برای پختن نان از ما ساخته نیست، گفت: «آرد را خمیر کنید و من برایتان میپزم.» چند روز چنین کردیم، اما مشکل بود و نتوانستیم ادامه بدهیم. مکتب رفتم از مدیر مکتب خواستم که پول بدهد. او سههزار افغانی داد و دیگر عذر خواست. چاره نداشتم و همان سههزار افغانی را گرفتم. در مسیر راه با خود میگفتم من که یک و نیم ماه برای این آدم کار کردم. چرا او مرا درک نمیکند؟ انگار که پول مفت میدهد. باز گفتم شاید من او را درک نتوانم.
این روزها برایم سخت میگذرد. دوستم اویس حکمت مرا در جمع معلمان مکاتب خصوصی دعوت کرد که از دولت خواهان همکاری شویم. نمیدانم که دولت به این خواست ما جواب مثبت خواهد داد یا نه؟
ویروس کرونا بر تمام زندگیام تأثیر گذاشته است. دلخوشی اندکی که داشتم با تعطیلشدن مکتبها روی هوا مانده است. هر جای صحبت از کرونا است. بیشتر از این ویروس، به نان و زندگی خود فکر میکنم. نگرانیام از زندگی و درآمد، زیادتر از ویروس کرونا است. چند روز پیش جاغوری زنگ زدم. مادرکلانم مریض بود و خواستم جویای احوالش شوم. بعد از آگاهییافتن از صحتمندیاش، خبر شدم که زن مامایم 15 روز پیش از فرارسیدن ماه رمضان از پاکستان آمده است. مردم او را تا آغاز رمضان در فاصله سه دقیقه از خانه خودشان در یک خانهی دیگر که صاحبش در کابل زندگی میکند، قرنطین کرده است. گفتم: «کرونا نفرینت! عجب روزگاری را آوردی که همه این قدر بیرحم شده است. حتا عضو خانوادهاش را به خانه راه نمیدهد. »
کرونا بزرگترین غم زندگی این روزهای خیلیها شده است. بههرحال در کنار دربهدری و آبوناناندیشی با گروهی از دوستان کتاب میخوانیم. چند دوست دیگر کتابهایم را به امانت گرفته و خوشحالم که حداقل کتاب، این یار مهربان را داریم. میخوانمش به دوستانم میدهم. آنها هم لحظههای کروناییشان را با کتاب به فرصت برای فربهشدن داناییشان تبدیل میکند.
***
زندگی در دورهی کرونا؛ باهم این دوره را بنویسیم
در سال 1900 در کابل وبا آمد. مرض واگیر و مهلکی که هر چند سال یکبار میآمد و هر بار، طی سه-چهار ماهی که دوام میکرد، جان آدمهای بسیاری را در شهر میگرفت. دلیل اصلی شیوع مکرر مرض هم آب رودخانهی کابل بود که مردم از آن هم در شستوشو استفاده میکردند و هم در پختوپز.
ما این حادثه را میدانیم بهدلیل اینکه فرنک مارتین، کارمند انگلیسی دولت، تمام اینها را دید و بعد در کتاب خاطرات خود نوشت. ساکنان کابل اما هیچ سند مکتوبی از وحشت وبا در آن سالها از خود بر جای نگذاشتهاند. چه بسا فجایعی که در تاریخ ما اتفاق افتاده و امروز یا ما آنها را به یاد نداریم و یا وارونه به یاد داریم.
در این روزها که ویروس کرونا دنیا را درنوردیده و به یک بلای عالمگیر بدل شده است، برخی مورخان پیشنهاد کردهاند که مردم تجربیات شخصیشان را ثبت کنند تا سندی باشد برای آیندگان.
ما در حال زندگیکردن یک لحظهی مهم تاریخی هستیم و مشاهدات شخصی ما سند باارزشی برای فهم این لحظه در آینده خواهد بود.
ثبت مشاهدات شخصی بهخصوص در افغانستان مهم است؛ جایی که هم ملت نانویسا است و هم دولت. به همین دلیل، آیندگان ما دربارهی حوادث این روزها به معلوماتی که توسط شاهدان عینی ثبت شده باشد، دسترسی محدود خواهند داشت؛ درست همانطور که امروز ما به سختی میتوانیم معلومات قابل اعتمادی دربارهی حوادث بزرگ قرون گذشته پیدا کنیم.
بیگمان، روزنامهها به مثابه تاریخ مکتوب یکی از گزینههای اصلی و بیبدیل برای ثبت این تجربهها است. بنابراین از شما مخاطبان گرامی دعوت میکنیم از تجربههای شخصی خود، از تغییرات و تأثیراتی که این بیماری همهگیر در زندگی شخصی و کاری، خانوادگی و اجتماعیتان آورده، از بیمها و امیدها و از سختیها و نگرانیهای که با آن درگیرید و از آنچه در اطراف و محل زندگیتان میبینید، از طریق ما برای آیندگان روایت کنید.
روزنامه اطلاعات روز یادداشتها، تجربهها، چشمدیدها و روایتهای شما را منتشر میکند.
dailyetilaatroz@gmail.com
+++
«کمپین همدلی: کرایه خانه قانونا نصف شود» در روزهای دشواری که همه درگیر ویروس کرونا یا COVID-19 هستیم، برای گسترش همدلی، همکاری و همدردی میان مردم و بهویژه میان مالک و مستأجر راهاندازی شده است. در این کمپین از مالکان خانههای مسکونی میخواهیم که با همدلی و همیاری، از ماه حمل تا پایان وضعیت کنونی، کرایه ماهوار را کم کنند. حامیان این کمپین درحالیکه میدانند شماری از مالکان پیش از این اقدامات انسانی و درخور ستایش انجام دادهاند، تأکید میکنند که کرایههای ماهوار خانهها حداقل نصف شود. برای امضای این دادخواست به این آدرس رفته پس از امضا آنرا با دوستان خود شریک سازید: