دانا جاوید
باز هم صبح شده، اما نه از آن صبحهایی که 15 دقیقه جلوی خیابانی پر از خاک و دود منتظر موتر مکتب میایستادم. چند وقتی میشود که از روزهای پرسروصدای مکتب خبری نیست. من هم مانند میلیونها دانشآموز دیگر در سرتاسر جهان بهجای حضور در صنف در خانهام و اگر خوششانس باشم و برق داشته باشیم، میتوانم بهصورت آنلاین درسهایم را دنبال کنم. در روزهایی که بیشتر مردم مجبور به خانهنشینی شدهاند و زمان برایشان به سختی میگذرد، من فرصت کافی برای فکرکردن و خیالپردازی دارم. خیال نوعی تسکین برای روح انسان است، راهی برای فرار از دردها و رنجهای خفقانآوری که روزهایمان را سیاه و شبهایمان را تاریکتر میکند.
این روزها که دشمنان حتا روشنی شبهایمان را هم به غارت برده، بیشتر غرق خیال میشوم و اجازه میدهم تاریکی هم بخشی از افکارم باشد. به مردم شهر فکر میکنم که چگونه روزهای کسالتبار خانهنشینی را بدون برق و سرگرمی و شبهای طولانی را بدون روشنایی سپری میکنند. این اولین بار نیست که برای چندین روز متوالی برق نداریم، اما هیچ کس برای جلوگیری از قطع برق کاری نمیکند؛ شاید مردم دیگر به این قطع و وصلشدنهای مکرر جریان برق و به این تاریکی های طولانی خو گرفتهاند، همانطور که به خیلی از چیزهای ترسناک دیگر هم خو کردهاند، همانطور که به انفجار و صدای شلیک گلوله عادت کردهاند.
مردم کمکم به بیماری هم خو میگیرند. بیپروایی و بیتوجهی مردم مرا میترساند، میترسم وقتی میبینم چگونه خرافه بر علم غلبه میکند و هر روز یک شایعه ذهن مردم را تسخیر میکند. میترسم وقتی عدهای را میبینم که به شکلهای مختلف محدودیتها را دور میزنند، توصیههای صحی را پشت گوش میاندازند و خود را ابرقهرمان نامیرا میپندارند. این طناب داری که با دست خود برای خود میبافیم مرا میترساند.
فکرکردن به اینکه کسانی هم هستند که برای دفاع از زندگی میجنگند، آرامم میکند؛ قهرمانانی که در خط مقدم جنگ بین مرگ و زندگی در شفاخانهها و دیگر مراکز ضروری حضور دارند، ولی برای مقابله با بیماری حتا تجهیزات حفاظتی شخصی هم ندارند، درست مانند سربازانی که هر شب در اخبار تلویزیون میبینم که نه سلاح کافی برای جنگیدن و نه نانی برای خوردن دارند، اما هنوز هم در مقابل دشمنان میجنگند.
اما چیزی که بیش از همه آزارم میدهد این است که صد سال بعد همهی ما در یک گروه قرار خواهیم گرفت و یکسان قضاوت خواهیم شد. روزی که ما هم مانند قربانیان طاعون و وبا و دیگر بیماریهای همهگیر فقط تبدیل به ارقام و آمار میشویم و کسی آرزوها و افکارمان را به یاد نخواهد آورد. آیندگان، مبارزان بدون اسلحه و بیتوجهان خودشیفته را از هم تفکیک نخواهند کرد و از ما بهعنوان مردمانی یاد میکنند که «نتوانستند به اندازه کافی دستهایشان را بشویند».
از پنجره به بیرون نگاه میکنم. مردمی را میبینم که دسته-دسته بدون رعایتکردن هر گونه فاصلهگیری اجتماعی، بیتوجه از تپههای اطراف خانهمان بالا میروند. مردمی را میبینم که از دلتنگی محصورشدن در چاردیواری خانههایشان به تنگ آمدهاند اما انگار از دلتنگیِ از دستدادن عزیزانشان نمیترسند. البته نباید انتظار داشت مردمی که از جنگ و انفجار و انتحار ترسی ندارند از ویروسی ناچیز بترسند… مردم به همه چیز عادت میکنند؛ بهپروایی، به جنگ، به بیماری، به از دستدادن و به تاریکی. یک بار دیگر شب فرا میرسد، باز هم شهر تاریک است و تنها نور چراغهای کنار خیابان در جایی در مرکز شهر سوسو میزند. دیگر تاریکی مثل گذشته آزارم نمیدهد، شاید من هم مثل دیگران به تاریکی عادت کردهام، ولی ای کاش به تاریکی خو نگیریم…
***
زندگی در دورهی کرونا؛ باهم این دوره را بنویسیم
در سال 1900 در کابل وبا آمد. مرض واگیر و مهلکی که هر چند سال یکبار میآمد و هر بار، طی سه-چهار ماهی که دوام میکرد، جان آدمهای بسیاری را در شهر میگرفت. دلیل اصلی شیوع مکرر مرض هم آب رودخانهی کابل بود که مردم از آن هم در شستوشو استفاده میکردند و هم در پختوپز.
ما این حادثه را میدانیم بهدلیل اینکه فرنک مارتین، کارمند انگلیسی دولت، تمام اینها را دید و بعد در کتاب خاطرات خود نوشت. ساکنان کابل اما هیچ سند مکتوبی از وحشت وبا در آن سالها از خود بر جای نگذاشتهاند. چه بسا فجایعی که در تاریخ ما اتفاق افتاده و امروز یا ما آنها را به یاد نداریم و یا وارونه به یاد داریم.
در این روزها که ویروس کرونا دنیا را درنوردیده و به یک بلای عالمگیر بدل شده است، برخی مورخان پیشنهاد کردهاند که مردم تجربیات شخصیشان را ثبت کنند تا سندی باشد برای آیندگان.
ما در حال زندگیکردن یک لحظهی مهم تاریخی هستیم و مشاهدات شخصی ما سند باارزشی برای فهم این لحظه در آینده خواهد بود.
ثبت مشاهدات شخصی بهخصوص در افغانستان مهم است؛ جایی که هم ملت نانویسا است و هم دولت. به همین دلیل، آیندگان ما دربارهی حوادث این روزها به معلوماتی که توسط شاهدان عینی ثبت شده باشد، دسترسی محدود خواهند داشت؛ درست همانطور که امروز ما به سختی میتوانیم معلومات قابل اعتمادی دربارهی حوادث بزرگ قرون گذشته پیدا کنیم.
بیگمان، روزنامهها به مثابه تاریخ مکتوب یکی از گزینههای اصلی و بیبدیل برای ثبت این تجربهها است. بنابراین از شما مخاطبان گرامی دعوت میکنیم از تجربههای شخصی خود، از تغییرات و تأثیراتی که این بیماری همهگیر در زندگی شخصی و کاری، خانوادگی و اجتماعیتان آورده، از بیمها و امیدها و از سختیها و نگرانیهای که با آن درگیرید و از آنچه در اطراف و محل زندگیتان میبینید، از طریق ما برای آیندگان روایت کنید.
روزنامه اطلاعات روز یادداشتها، تجربهها، چشمدیدها و روایتهای شما را منتشر میکند.
dailyetilaatroz@gmail.com