رییس محترم جمهور، ضمن آرزوی سلامتی برایتان میخواهم به اصل مسألهام بپردازم.
در انتخابات ۲۰۱۴ شما در شعارهای انتخاباتی خود از «یک میلیون شغل» سخن گفتید. این شعار برای مردم فقیر و بیچارهی افغانستان بهترین نوید بود و در هر انجمنی با ذوق و شوق از آن سخن میگفتند. این ضربالمثل را شنیدهاید که «از گرسنهای میپرسند: اگر دو با دو جمع شود، چند میشود؟ گرسنه جواب میدهد: چهار نان». بهراستی غم نان، بزرگتر از غم جان است. وقتی مردم گرسنه و بینوا شنیدند که کسی میخواهد به سفرههای خالیشان نان بیاورد، بسیار شادمان شدند.
آن روزها این صدای شما که از ابتداییترین نیازهای یک جامعهی فقرزده سخن میگفتید، برای مردم بسیار خوشایند و امیدبخش بود و مورد استقبال گستردهای قرار گرفت.
بسیاری از مردم و مخصوصا نسل نخبه و تحصیلکردهی کشور به حمایت شما برخاستند و تلاش میکردند تا این بار کسی به زعامت ملک برگزیده شود که از سنگر سبز دانایی آمده است، نه از سنگرهای سرخ جنگ؛ کسی که کولهباری از تجربههای زندگی نوین را به همراه دارد، نه آنهایی که دستهای آغشته به خون در آستین دارند. مردم روزگاری را ببینند که فرمانروایی با دانش و داد باشد، نه با زور و استبداد.
خوشبختانه شما به حکومت رسیدید، اما بدبختانه مردم به آرزوهای خود نرسیدند. امیدواریهای مردم زیاد دوام نکرد و بسیاری از وعدههای شما برای آنها خاطره شد. شغل و نانی که مردم به آن دل بسته بودند در سفرهی «منشور تحول» ماند و خشکید، و فقر و بیچارگی و جنگ بیشتر از پیش «تداوم» یافت. نهتنها از شغل میلیونی خبری نشد، بلکه دامنهی فقر و بیکاری هموارتر شد.
این دور با تمام فراز و نشیبهایش به پایان رسید. توفیق با شما رفیق شد و مرغ دولت برای بار دوم بر سر مبارک نشست. دور جدید مسئولیت شما در شرایطی آغاز شد که بلای کرونا هم بر فقر و جنگ و بیکاری و صدها مشکل دیگر افزوده شده است. بلاهای بیرحمی که دستبهدست هم داده و بر گلوی مردم پا نهاده، آنها را خفه کردهاند. کاروان کرونا و مرگ قدم به قدم مردم ما را تعقیب و تهدید میکند. اما خطر فقر و گرسنگی بسیار جدیتر است. بسیاری کارگران بیکار، و سفرهها خالی شده است. اگر فکر و تدبیری برای نجات مردم نشود، فاجعهای جبرانناپذیر اتفاق خواهد افتاد.
آلبرکامو در رمان «طاعون» در مورد شهر طاعونزدهای که از آسمانش مرگ میبارد و از زمینش جنازه میرُوید و زندگان به دفن مردگان رسیدگی نمیتوانند، مینویسد: «همهی کسانی که به شغل گورکنی و حمل و دفن طاعونزدگان کار میکردند، پس از مدتی به دام طاعون میافتادند و میمردند، اما با آنهم همیشه فهرستی طولانی از داوطلبان برای این کار وجود داشت؛ یعنی فقر بسیار قویتر از مرگ است.»
با آمدن کرونا و تعطیلی نهادهای آموزشی و تحصیلی، بیشترین آسیب متوجه نهادهای آموزشی خصوصی شد. اتحادیههای مکاتب خصوصی از احتمال سقوط بیش از هفتاد درصد این نهادها خبر دادند. حجم بزرگی از نیروهای انسانی که در این نهادها مصروف بودند، بیکار شدند. معلمان مکتبهای خصوصی که یگانه منبع درآمدشان از راه تدریس بود، اکنون هیچ منبع دیگری در اختیار ندارند.
شما به خوبی میدانید که یکی از بزرگترین همکاران حکومت در زمینهی کارآفرینی، مکاتب و نهادهای آموزشی خصوصی است که کمازکم در موارد زیر بار بزرگی را از دوش حکومت برداشته است:
۱. این نهادها توانسته جمعیت پرشماری از جوانان دانشآموخته را صاحب وظیفه کند. وقتی از کارآفرینی میگوییم، حتما برای شما اهمیت دارد؛ زیرا شما رییسجمهور کشوری هستید که جمعیت انبوهی از بیکاران را در خود جای داده است و اکثر مردم زیر خط فقر زندگی میکنند و شما هم بر کارآفرینی میلیونی تأکید داشتید.
۲. سالانه عواید بزرگی از مالیات مکاتب خصوصی به بودجه دولت واریز میشود. حتما این موضوع برای شما اهمیت زیادی دارد؛ زیرا شما رییسجمهور یک کشور مصرفی هستید که از نگاه اقتصادی کاملا وابسته است و این وابستگی، زمینهی دخالتها و مصیبتهای فراوانی را در کشور فراهم کرده است و شما همیشه بر نقش و اهمیت خودکفایی در استقلال کشور تأکید کردهاید و در این راستا اقدامها و ابتکارهایی کردهاید.
۳. این نهادها توانسته زمینهی آموزش معیاری و باکیفیت را برای صدها هزار دختر و پسر کشور فراهم کند. مسئولیتی را که مادهی ۴۳ قانون اساسی به دوش دولت گذاشته است؛ «تعليم حق تمام اتباع افغانستان است که تا درجه ليسانس در مؤسسات تعليمي دولتي بهصورت رايگان از طرف دولت تأمين ميگردد.» وقتی از آموزش معیاری و باکیفیت میگوییم حتما برای شما پراهمیت است؛ زیرا شما رییسجمهور کشوری هستید که شمار بزرگ بیسوادها را در خود جای داده است و بسیاری از مشکلات کشور، مخصوصا جنگ و خشونت و فقر در بیسوادی و جهل ریشه دارد. به یاد دارم که روزی در جمع دانشآموزان و استادان دانشگاه از یک تأسف عمیق و نگرانی بزرگ سخن میگفتید. میگفتید تا وقتی که عریضهنویسها از دم دروازههای وزارت معارف و تحصیلات عالی گُم نشوند، ما با سواد فاصلهی زیادی داریم. یعنی فارغالتحصیلان مکتبها و دانشگاههای ما نمیتوانند عریضهی خود را بنویسند. این درک شما توجه جدی به معارف و تحصیلات را میطلبد.
جناب رییسجمهور!
مردم افغانستان به یاد دارند که وقتی میلیاردها دالر کمکهای جامعهی بینالمللی به معارف کشور، بیرحمانه تاراج میشد و سرنوشت نسلهای آیندهی کشور برباد میرفت، این نهادهای آموزشی خصوصی بودند که با سرمایههای اندک و همت و زحمت زیاد، درهای دانش و آگاهی را گشوده بودند و راههای ورود بیشتر دانشآموزان به دانشگاههای بزرگ داخلی و خارجی از داخل همین صنفها میگذشت.
اینکه در گذشته بر سر معارف افغانستان چه جفایی رفته، شما میدانید و مردم هم میدانند. مکتبهای خیالی پرشمار و دزدیهای نجومی از پولهای خیراتی و گدایی که برای آموزش دختر و پسر این کشور فراهم شده بود، سیاهترین برگهای تاریخ افغانستان را خواهد ساخت. از آن میگذریم که شرح آن سراسر رسوایی و شرمندگیست.
شما بارها به توجه به معارف و حل مشکلات معلمان تأکید کردهاید. اما کجاست آن شهرکهایی که برای معلمان ساختهاید؟ آیا این بیچارهها باید بمیرند تا آن شهرکهای زیرزمینی را ببینند؟!
افزایش معاش معلمان کی خواهد بود؟ معلمانی را میشناسم که زندگی خود را وقف تعلیم و تربیت نسل آیندهی کشور کردهاند، اما برای تأمین مخارج خانوادهی خود همیشه مجبور به قرض از این و آن بودهاند، اکنون که خود را از زندگی دور و به مرگ نزدیک میبینند، نگرانند که دَینهای شان را چگونه بپردازند؟ آیا از این معاشهای وعده دادهشده، برای پرداخت دَینهای معلم مرحوم خواهد رسید؟
شما بهعنوان یک معلم وقتی خبر گدایی یک معلم را شنیدید، چه احساسی داشتید و بهعنوان بالاترین مقام مسئول این کشور چه انگیزه و حسی پیدا کردید؟ باور کنید این حال یک نفر و دو نفر نیست. این وضعیت هزاران معلمی است که از اول زمستان تا کنون، شش ماه است که یک افغانی معاش نگرفتهاند. بسیاری از آنها هیچ درآمد دیگری ندارند. وقتی روزگار معلم در یک جامعه چنین باشد، از آیندهی آن چه انتظاری میتوان داشت؟
مگر برای نجات و آبادی یک کشور راهی غیر از تعلیم و تربیت وجود دارد؟ آموزش پایه و اساس یک جامعه است؛ هر کشوری با ضعف معارف، ضعیف میشود و با نابودی آن، نابود میشود. میگویند: «برای نابودی یک کشور نیاز نیست به آن لشکرکشی کنید، کیفیت آموزش را در آن کشور پایین بیاورید خودبهخود نابود میشود.»
آقای رییسجمهور شما در برابر رقیبهای انتخاباتی خود همیشه برگهی امتیاز دانایی تیم خود را به رخ میکشیدید که البته هم درست بود و هم مردم به آن اهمیت میدادند. اکنون کسانی را که در راستای دانایی قدم و قلم میزنند، حمایت کنید تا این دیدگاه در جامعه نهادینه شود. آیا از رییسجمهوری که دانش و معرفت را سرلوحهی برنامههای خود قرارداده است، انتظاری جز این میرود؟
امروز بسیاری از این نهادهایی که در آوردن دانایی و روشنایی به جامعه، با حکومت و مردم خود همکار بوده، در آستانهی سقوط قرار دارند؛ بسیاری از معلمانی که سالها به نسلهای آیندهی کشور دانش و معرفت هدیه کردهاند، نان ندارند و حکومت فقط ناظر بیطرف احوال آنها است. درحالیکه کمکهای زیادی برای رسیدگی به اوضاع کرونایی و نجات مردم، به کشور سرازیر شده است. لطفا از این معادله یک نتیجهی درست و عادلانه دریابید. حد اقل انتظار مکاتب خصوصی از حکومت معافیت مالیاتی برای پنج سال، پرداخت معاش معلمین از کمکها و بودجههایی که به این شرایط اضطرار اختصاص یافته است، قرضههای بدون بهره یا با بهرهی کم برای مکاتب خصوصی و مانند آن است که در طرحهای مکتبهای خصوصی به وزارت معارف پیشنهاد شده است.
یار دیگر میخواهم تکرار کنم آقای رییسجمهور، اکنون شرایط بحرانی است؛ نه سخن از شغل میلیونی است، نه معلمان بلاکهای رهایشی و معاش کافی میخواهند. اکنون مسألهی مرگ و زندگیست.
امیدوارم این سیاهه را بخوانید به آن پاسخ دهید، تا مردم بدانند که تنها رأیشان برای حکومت و مسئولان مهم نیست، بلکه صدایشان هم شنیده میشود.
توفیقهای بیشترتان را در تأمین عدالت و خدمت به خلق خواهانیم که بهراستی «عبادت به جز خدمت خلق نیست».
با احترام
علی احمدی، آموزگار