این روزها وقتی آفتاب در شهر دهلی نو طلوع میکند، دِلیپ سِینگ با خیال راحت از کوچههای منطقهی «تِلکنگر» در حومهی دهلی نو گذشته و برای اشتراک در عبادت صبحگاهی به درمسال میرود. وقتی سرداران سیک موسیقی مذهبی را به صدا درمیآورد، دِلیپ سینگ با خدایش به راز و نیاز میپردازد اما گاهی بهصورت ناخودآگاه فکرش از ولایت غزنی افغانستان سر درمیآورد. وقتی از درمسال به خانهی کرایی خود برمیگردد، خیالش راحت است. دیگر نگران نیست و نواسههایش در کوچههای شهر غزنی مورد آزار و اذیت کودکان محل قرار نمیگیرد. با آنکه از خود کسبوکاری ندارد، اما دیگر کسی او را در محل کارش کافر خطاب نکرده و به اسلام دعوت نمیکند. او حالا راحت است اما آواره و از وطن دور.
دِلیپ سینگ تا همین 9 ماه قبل، زمانی که فرودگاه کابل را به قصد فرودگاه دهلی ترک نکرده بود، نمایندهی سیکها و اهل هنود ولایت غزنی بود. او در اوایل پادشاهی چهلسالهی ظاهرشاه در شهر کهنهی ولایت پکتیا متولد شده و حدود 65 سال در غزنی زندگی کرده است. دِلیپ سینگ 83 ساله فعلا در هند زندگی میکند.
به گفتهی او، قبل از آغاز جنگهای مجاهدین و حکومت خلقیها، حدود 350 خانواده از مردمان سیک و اهل هنود در ولایت غزنی زندگی میکردهاند. بیشتر آنها در ساحات شاهمیر، پلان سه و شهر کهنه زندگی میکردهاند. اما بهدلیل شدت چالشهای اجتماعی و ناامنیهای اخیر، شه.روندان سیک و اهل هنود شهر غزنی افغانستان را ترک کرده است. همین دو ماه پیش آخرین گروه آنها .کابل را به مقصد دهلی نو ترک کرد.
«شما کافر هستید، چرا مسلمان نمیشوید؟»
بیشتر شهروندان سیک و اهل هنود افغانستان مصروف تجارت و فعالیتهای اقتصادیاند و همیشه در میدانهای سیاست بیطرفی اختیار کرده و از هیچ جناحی طرفداری نکردهاند. اما این بیطرفی در دادوستدهای اجتماعی گرهی از چالشهای آنها باز نکرده است.
دِلیپ سینگ در هند نشسته و در مورد چالشهای گذشته با من سخن گفت. اولین قربانی آنها در چالشهای اجتماعی جامعهی افغانستان، کودکان آنها بوده است که در کوچهها و شهر و بازار مورد آزاد و اذیت لفظی قرار میگرفتهاند. آقای سینگ میگوید: «کودکان ما وقتی بیرون میبرآمد، مردم از موهایشان کش میکردند. آزار و اذیت میکرد.» به همین دلیل چند نسل از کودکان سیک و اهل هنود شهر غزنی از آموزش و پرورش محروم ماندند و درمسال و درسهای دینی تنها چیزی بود که در دسترس آنها قرار داشت.

برعلاوه کودکان سیک، زنان سیک و اهل هنود هم از زخم زبان مردم بی نصیب نماندند. آقای سینگ گفت: «خانمهای ما بیرون برآمده نمیتوانستند. اگر میبرآمدند، بسیار با ترس و لرز و بیم.»
بیشتر خانوادههای سیک و اهل هنود در افغانستان از رهگذر کسبوکارهای چون رختفروشی، زرگری و طبابت یونانی امرار معاش میکنند. شیوا سینگ، پدر دِلیپ سینگ زرگری میکرده است، اما دِلیپ سینگ بعد از چند سال عکاسی در محکمه و ثبت احوال نفوس ولایت غزنی، حدود 23 سال در غزنی داروهای یونایی میفروخته است. حتا دِلیب سینگ 83 ساله را هم از زخم زبان و مزاحمتهای اجتماعی بینصیب نماندهاند: «وقتی در دکانهای خود مینشستیم، میگفتند که شما کافرید، شما چرا نماز نمیخوانید و چرا مسلمان نمیشوید؟»
شهروندان سیک و اهل هنود شهر غزنی سالها زخمزبانها و کنایههای مردم در مورد دین، پوشش و باورهایشان را تحمل کردند و همچنان بر زندگی در وطن خویش تأکید کردند اما قتل و کشتار کاسهی صبر آنها را لبریز کرد.
دِلیپ سینگ داستان قربانیان سیک و اهل هنود در سالهای اخیر را با حادثهی 10 سرطان 1397 آغاز کرد. در آن روز در یک حملهی انتحاری بر تجمع سیکها در شهر جلالآباد 14 شهروند سیک افغانستان بهشمول اوتار سینگ خالصه، یکی از چهرههای مطرح و برجستهی سیکهای افغانستان و نامزد انتخابات پارلمانی از آدرس سیکها با دو معاونش (راجا سینگ و راول سینگ) و شماری زیادی از نخبگان و تحصیلکردگان این اقلیت مذهبی افغانستان جان باختند.
نمایندهی سیکها و اهل هنود شهر غزنی وقایع تروریستی را یکی پی دیگر برشمرد. از ترور نافرجام سمپل سینگ، رییس اتحادیه طبیبان هرات تا لتوکوب و بههمریختن دکان یک سیک در کابل، از قتل ارجت سینگ جوان در کابل تا قتل یک خانم سیک در کارته پروان و قتل یک سیک در قندوز.

بعد از وقوع این حوادث تروریستی، شهروندان سیک و اهل هنود شهر غزنی در دوراهی رفتن و ماندن قرار گرفتند که حمله گروه تروریستی داعش بر درمسال آنها در منطقهیشور بازار کابل عزم آنها را برای ترک افغانستان جزم کرد. در آن زمان سخنگوی وزارت داخله آمار قربانیان را 25 کشته و هشت زخمی اعلان کرد. دِلیپ سینگ میگوید: «بعد از این وقایع تصمیم گرفتیم که دیگر جای ما در افغانستان نیست. هر روز برای ما دسیسه جور میکنند، ما را اذیت میکنند. مجبور شدیم که کودکان و ناموس خود را پیش کرده از افغانستان برآمدیم.»
نتیجهی یک نظرسنجی نهاد تحقیقی «پرسش» که در فبروری سال گذشته نشر شده است، نشان میدهد که هندوها و سیکهای افغانستان از دههی 80 میلادی به اینسو بیش از دیگر شهروندان این کشور پیوسته مورد خشونت و بیتوجهی سیاسی، حقوقی و مدنی قرار گرفتهاند.
نهاد پرسش در این نظرسنجی با حدود سهصد نفر از هندوباوران و سیکها در ولایتهای غزنی، ننگرهار و کابل گفتوگو کرده است. 96 درصد گفتهاند که همیشه یا بیشتر اوقات نگران مصونیت و امنیت جان خود و خانوادههایشان هستند. 67 درصد گفتهاند که جوانان هندو و سیک به نبود امکانات و مواد آموزشی روبهرویند و از این سبب بیسواد ماندهاند. 4۰ درصد گفتهاند که زنان این اقلیت نمیتوانند آزادانه گشتوگذار کنند. 89 درصد از پاسخدهندگان نظرسنجی، مغازهداری را بهعنوان تنها منبع درآمدشان یاد کردهاند. تحقیر، تبعیض، آزار و اذیت در کنار بیکاری بهعنوان مشکل بازار کار یادآوری شده است.

تنها 300 نفر باقی ماندهاند
نرندر سینگ خالصه، تنها نمایندهی این اقلیت قومی و مذهبی در مجلس نمایندگان افغانستان میگوید که شمار سیکها و اهل هنود افغانستان در اوایل دهه هفتاد خورشیدی به حدود 350 هزار نفر میرسیده است. جنگ، ناآرامی و زورگویی تفنگسالاران و افراطیها باعث شده است که این اقلیت قومی- مذهبی افغانستان در پرتگاه نابودی قرار گیرند. آقای خالصه میگوید که در حال حاضر حدود 300 نفر از سیکها و اهل هنود در شهرهای کابل و ننگرهار باقی ماندهاند.
به گفتهی آقای خالصه، سیکها و اهل هنود سایر شهرها و نقاط افغانستان را به کلی ترک کرده و با گرفتن ویزه به هندوستان رفتهاند، اما در آنجا هم از سوی دولت هند هیچ کمکی دریافت نکرده و در حالت بدی در درمسالها زندگی میکنند: «آنها فقط صحت و زنده بودن خود را آنجا دوست دارند و دیگر هیچ زندگی ندارند.»
سیکها و اهل هنود که افغانستان را ترک کردهاند، بخشی از خانه و ملک خود را فروختهاند اما بخشی زیاد جایداد آنها غضب شدند. آقای خالصه میگوید: «هزار خانه در قندهار بیسرنوشت مانده، در ننگرهار و کابل و… هم جایدادهای را که نفروختهاند، مردم غضب میکنند.»
وقتی از کمک دولت برای آنها پرسیدم، با صدای شکوهآمیز گفت: «هیچ چیزی نکرده برادر. همراه شورای امنیت گپ زدیم، در پارلمان صدای خود را بلند کردیم و با رسانهها صحبت کردیم اما کدام نتیجهی نداده است.» وقتی پرسیدم که دولت برای شما چه باید بکند و خواست شما دقیقا چیست؟ آهنگ صدایش پایین آمد و با خندهی مملو از ناامیدی گفت: «حالا دیگر ختم است. 300 نفر مانده که [حکومت] از آنها هم محافظت کرده نمیتواند.»

دِلیپ سینگ که حالا در هند شب و روز را سپری میکند، میگوید که در شهر غزنی از جایداد سیکها و اهل هنود فقط چهار خانه در غزنی باقی مانده و بقیه برای رسیدن به هند همه دارایی خود را فروختهاند و برای درمسالهای خود چوکیدار استخدام کرده است. او میگوید که در مدت دو سال 450 نفر از سیکها و اهل هنود افغانستان به هندوستان رفتهاند و در دهلی نو در منطقه «تِلک نگر» زندگی میکنند: «کسی در شاگردی و کسی دستفروشی و کسی سر سرک کار میکند.»
از این مرد 83 ساله پرسیدم که که دوباره چه وقت به افغانستان برمیگردید، پاسخ ناامیدانهای داشت. گفت وقتی در غزنی بوده، برای برقراری صلح در چهار روز هفته در درمسالهای پایمنار، شاهمیر صاحب و پلانسه مراسم نیایش برگزار میکرده است و حالا هم یگانه آرزویش برقراری صلح در افغانستان است: «افغانستان وطن ماست و در همانجا متولد و بزرگ شدیم. اگر افغانستان امن شود چرا نیایم؟ اما فکر نمیکنیم و امید نداریم که افغانستان در صد سال دیگر هم امن شود.»
چند بار گپوگفتهای از اعطای پناهندگی کشور کانادا برای آنها بلند، اما آقای خالصه اعطای پناهندگی از سوی دولت کانادا را یک توطئه میداند و میگوید که هیچ گام عملی در این زمینه برداشته نشده بلکه چهار سال قبل در حد یک حرف از سوی چند نماینده پارلمان کانادا بیان شده است.
اطلاعات روز برای گرفتن نظر حکومت موضوع را با صدیق صدیقی، سخنگوی ریاست جمهوری مطرح کرده است، اما آقای صدیقی میگوید که این موضوع مربوط نهادهای امنیتی میشود. طارق آرین، سخنگوی وزارت داخلهی کشور به اطلاعات روز گفت: «تأمین امنیت همه برای ما مهم است. از نزدیک همراه هموطنان اهل هنود به تماس هستیم. در هر نقطه که تهدید حس شود، نیروهای امنیتی و پولیس در خدمتشان است.»
پیشینهی حضور سیکها و اهل هنود در افغانستان
از نگاه تاریخی حدود دوهزار سال قبل از میلاد هندوها همزمان با آریاییها وارد منطقه شده که افغانستان جز آن بهشمار می رود. از نگاه نژادی مردم افغانستان و هندوها دارای ریشه مشترک بوده و بیگانه از هم بهحساب نمیآید.
دکتر فاروق انصاری، آمر دیپارتمنت قومنگاری (اتنوگرافی) اکادمی علوم افغانستان باور دارد که هندویسم متاثیر از فرهنگی است که از افغانستان به هند منتقل شده است. تمدن «ویدی» اولین تمدنی است که در منطقهی ما وجود داشته است و سرودههای ویدی اساس و ریشهی هندویسم را شکل میدهد. آیین بودیسم که در افغانستان دارای قدمت تاریخی است، از درون هندوییسم بیرون آمده است. دین بودایی تا قبل از ورود اعراب و دین اسلام به افغانستان، فرهنگ غالب و دین مهم جغرافیایی امروز افغانستان دین بودایی بوده است و نشانههای آن در سراسر افغانستان و بهویژه در بامیان، جلالآباد و بگرامی کابل قابل مشاهده است. آیین سیکهیسم هم ماننده بودیسم از درون هندوییسم بیرون آمده است.

آقای انصاری میگوید، قبل از ورود اسلام به خراسان و افغانستان امروزی، در کابل سلسلهی «هندوشاهان» از بقایای سلسلهی «کوشانیان خُرد» که به «کابلشاهان» هم معروف است، حکومت میکرده است. بالاحصار کابل از این سلسله بهجا مانده و حضور هندوها را در افغانستان و بهخصوص در کابل اثبات میرساند: «قبل از بهوجود آمدن افغانستان امروزی و ورود اسلام به این مناطق، مراودات تجاری میان شبهقارهی هند و مناطق خراسان وجود داشته است. در پی این مراودات شماری از مردمان خراسان به هند رفته و در آنجا باقی ماندند. مانند خلجیها، سوریها، غوریها و لودیها که ریشهی خراسانی دارند و در هند حتا سلسلههای پادشاهی را تأسیس کردند. در عین حال، شماری از هندوها که برای تجارت به شهرهای مهم افغانستان امروزی آمده بودند، ماندگار شدند.»
از نظر تاریخی آیین سیک یا سیکهیسم مذهب یکتاپرستانه و در بین ادیان اصلی جهان، از تازهترین آنهاست که در سده پانزدهم میلادی در منطقه پنجاب از شبهقاره هند توسط بابا نانک (اولین مرشد و راهنمایی این دین) بنیان نهاده شد. در آیین سیکهیسم بابا نانک بهزعم خودش ارزشهای خوب هندو و اسلام را با هم جمع کرده است و یکتاپرستی، برابری بشر، تلاش برای عدالت اجتماعی، رفتار و زندگی صادقانه و… از باورهای اساسی این دین بهحساب میآید.
بابا نانک در کابل
آغاز حضور سیکها در افغانستان برمیگردد به قرن شانزدهم که بابا نانک، مؤسس سیکهیسم در آواخر قرن شانزدهم (1599میلادی) سفری به کابل داشته است. پیروان این مذهب از همان زمان در کابل و جلالآباد وجود داشته است.
آقای انصاری توضیح میدهد که یکی از نشانههای نفوذ سیکها و هندوها در افغانستان و ویژه کابل اسمهای مناطقی است که هنوز به اسم خدایان آنها است. مثلا در جنوب کابل منطقهای به اسم «شیوکی» وجود دارد که برگرفته از نام «شیوا»، خدای آسمان و مهمترین خدای هندوها است. منطقهی دیگر به اسم «اندرکی» در کابل که از نام «اندرا»، خدای هوا و فصول آیین هندویسم گرفته شده است، هنوز وجود دارد. در متون و اعتقادات هندویسم رودخانهی «لهوگرد» – همین رودخانهی لوگر امروزی میباشد- بسیار مهم است که حتا مثل رودخانه گنگا برای هندوها مقدس است و در کنار این رودخانه معابد هندوها وجود داشته است.
در عصر غزنویان، درمسال هندوها در کنار کنیسه یهودیها و مسجد مسلمانان در بالاحصار غزنی در نزدیکی هم وجود داشتهاند و پیروان این سه دین باهم زندگی مسالمتآمیز داشتهاند و شاهان غزنه هم حضور ادیان مختلف را در غزنه پذیرفته بودهاند.
در دورههای مختلف پادشاهی شاهان و امیران افغانستان هم سیکها و هندوهای افغانستان زندگی مسالمتآمیزی داشته است. طوری که حتا در زمان حکومت عبدالرحمن خان در سمتهای تجاری حکومت کار کرده است.
به باور دکتر فاروق انصاری، آمر دیپارتمنت قومنگاری (اتنوگرافی) اکادمی علوم افغانستان، تقسیم شبهقارهی هند به هند و پاکستان و آغاز رقابتهای این دو کشور در افغانستان از یک سو و رشد افراطیت مذهبی از سوی دیگر، باعث شده است که شهروندان سیک و اهل هنود افغانستان هم از نگاه روانی و فیزیکی تحت فشار قرار گیرند. این فشارها باعث شده است که شماری زیادی از شهروندان سیک و اهل هنود افغانستان به کشورهای دیگر مهاجرت کنند: «حتا زمینهای زراعتی، معابد، خانه و کاشانهی آنها تصرف شده است.»

به باور او، در پی کودتاه هفت ثور 1357 خورشیدی و اشغال افغانستان توسط قشون سرخ شوروی شیرازه ملت و ملتشدن در افغانستان از هم پاشید و کشور در حالت هرج و مرج قرار گرفت. در این میان اقلیت قومی مذهبی سیک و اهل هنود افغانستان مانند دیگر اقوام کشور صدمه دیدند و این صدمه برای جمعیت کوچک آنها زمانی آسیبپذیرتر شد که افراطیت و دگماندیشی در کنار ناامنی و بیثباتی رشد یافت. این اقلیت قومی و مذهبی درست در همین زمان موقف قبلیشان را از دست دادند.
به هر اندازه که رقابت هند و پاکستان در افغانستان شدت گرفت و به هر اندازه که افراطیت رشد کرد، زمینه برای زندگی سیکها و اهل هنود افغانستان تنگتر شد. آنها ابتدا از روستاها به مراکز شهرها کوچیدند و در سالهای اخیر از شماری شهرهای افغانستان از جمله غزنی و قندهار به کلی مهاجرت کردند و به کشورهای دیگر بهویژه هند مهاجر شدند.
دِلیپ سینگ 83 ساله بخش از تاریخ معاصر کشور را مرور میکند. او میگوید که در زمان خلقیها زیاد زجر ندیده و فقط عسکری کرده است. در وقت مجاهدین مثل همه اقشار افغانستان قربانی داده است و در این دوره بسیاری از آنها اختطاف، کشته و از کوهها به پایین انداخته شدهاند: «در افغانستان ما مردم بیطرف بودیم و در هیچ طرف کار نداشتیم. تنها کار و غریبی خود را میکردیم تا نفقه اولاد و فامیل خود را پیدا کنیم.»
او میگوید که در وقت طالبان هم زیاد مورد ظلم و ستم قرار نگرفته است و اوضاع آنها در وقت کرزی هم خوب بود، اما در هنگام حکومت آقای غنی بسیار زجر دیده است. در مورد دوره حکومت آقای غنی میگوید: «هم بسیار شهید دادیم و هم مردم ما را بسیار اذیت کردند؛ روز از یک جای اخطار میآمد که اگر این قدر پیسه داری بده، اگرنه صبا چنین و چنانت میکنم.»