گروه یازده نفری چینی یک شب و روز را بدون وقفه کار کرده بودند. آفتاب در پشت تپهای که روزگاری بودا بر روی آن تکیه زده بود، پنهان شده بود و هوا هر لحظه تاریکتر میشد. جای خالی مجسمهی عظیم سلسال همچون شبح ایستادهای، ترس اسرارآمیزی را بر بینندگان مستولی میساخت. اما هرچه هوا تاریکتر میشد، شوق تازهای جای آن اندوه اسرارآمیز را پر میکرد. شمار زیادی در میدانی پیش جای خالی سلسال منتظر ایستاده بودند. دوربینهای عکاسی و موبایلهای هوشمند آماده شده بودند تا از نخستین لحظههای به قول آنان «زنده شدن بودا» عکس بگیرند.
نورافگن (Projector) روشن شد و تصویر سالهای آخر سلسال، پیش از تکهوپاره شدن به دست طالبان در ماه مارچ سال 2001، جای خالی او را پر کرد. فریاد شادی سکوت شب را شکست و همه خیره شدند به تماشای تصویر بازسازیشده بودا از نور.
همهی تماشاگران کف میزدند. دهل و دمبورهی یک هنرمند محلی آماده بود و به زودی نوای آشنای دمبوره و صدای طربناک دهل همه را به رقص آورد.
همه از دیدن تصویر سلسال هیجانزده شده بودند. وقتی یکی از هماهنگکنندگان گروه چینی از من پرسید که اکنون پس از دیدن تصویر بودا چه احساس داری، نتوانستم درست صحبت کنم؛ فقط گفتم:«احساس میکنم بودا برای همیشه نمرده است.» مردی که شاهد منفجر شدن سلسال بوده، گفت:«خوشحالم. اما این بودای بیست سال قبل ما نیست.»
***
صبح وقت از کابل به طرف بامیان حرکت کردیم. شوقی آمیخته با نگرانی از چهرهی همه خوانده میشد. کسی زنگهای موبایلش را جواب نمیداد و مسافران از خیر احوالپرسی و معرفی گذشته بودند. لباسهای کهنه برتن کرده بودند و در راه بین خود کمتر صحبت میکردند. تا زمانی که به شیخ علی ولایت پروان نرسیدیم، کسی نه خنده بر لب داشت و نه خود را معرفی کرد. در کوتل شیبر بود که مسافران تلفنهای شان را کشیدند و به خانه ودوستان شان زنگ زدند که از منطقهی خطر به سلامتی گذشته اند.
تدابیر امنیتی برای برگزاری جشنوارهی سارک در بامیان جدی بود. نخستینبار بود که میدیدم در مسیر راه مسافران و موتر حامل آنان تا این حد دقیق تلاشی میشوند.
در همان لحظهای که به شهر بامیان نزدیک میشوی، حس گنگی در وجود آدم رخنه میکند. در همان ابتدای دره، خاک سوختهرنگ و دیوارهای ریختهی شهر ضحاک توجه رهگذران را به خود جلب میکنند. از یکسو شوقی در دل آدم زنده میشود که آن خاک را لمس کند و از سوی دیگر، میبینی که چه شکوهی با خاک یکسان شده است و از همان آغاز دره احساس میکنی که چه آرامش پررازی بر دره حاکم است. جوانی که در چوکی پیش روی من نشسته بود، با بیپروایی به دوستش گفت:«شهر خدایان چقدر خاموش است.»
به مرکز شهر نزدیکتر میشدیم. اما به جز افزایش شمار ایستگاههای بازرسی و تلاشی، هیچ تغییری در شهر نیامده بود. جز پرچم سه رنگ افغانستان که در مسیر بعضی راهها نصب شده بود، چهرهی بامیان هیچ تغییری با سال قبل نکرده بود.
فردای آن روز (روز جمعه)، روز محفل رسمی نامگذاری بامیان به عنوان نخستین پایتخت فرهنگی کشورهای عضو سارک (سازمان همکاریهای منطقهای جنوب آسیا) بود. از همان آغاز هویدا بود که وزارت اطلاعات و فرهنگ و دیگر نهادهای محلی مسئول برگزاری جشنواره تلاشی صادقانهای برای بهتر برگزار کردن برنامههای رسمی جشنواره، انجام نداده اند. کسانی که در میدان هوایی بامیان به استقبال مقامهای به اصطلاح بلندپایهی دولتی رفته بودند، میگفتند که تندیس نخستین پایتخت فرهنگی سارک در میدان هوایی بامیان دوبار رونمایی شد، یک بار توسط محمد محقق و بار دوم توسط سرور دانش.
هیچیک از سخنرانیهای برنامهی رسمی جذابیت نداشت. سرور دانش سخنرانی طولانی داشت و به موضوعات مرتبط با گذشتهی افتخارآمیز بامیان و دیگر مسایل مرتبط با مناطق مرکزی و بامیان صحبت کرد. او گفت که دولت وحدت ملی نباید اجازه دهد که محرومیت تاریخی مناطق مرکزی ادامه یابد. اما پیام او حامل هیچ نکتهی جدی و تضمینی برای عملی شدن این گفتهها نبود. محمد محقق سخنرانیاش را با نکوهش افراطیت آغاز کرد و با اشاره به ضروری بودن اصلاح نظام انتخابات افغانستان پایان بخشید. سخنرانی وزیر اطلاعات و فرهنگ هیچ نکتهی تازهای فرهنگی نداشت و احساس میکردی که از دانشنامههای آنلاین جمعآوری و به عبارت خودش «به دری ترجمه» شده است.
سیستم صدا به درستی کار نمیکرد و سخنرانیهای فرستادهی دبیرکل و رییس فرهنگی سارک به راحتی قابل فهم نبود. در سخنرانی سرپرست ولایت بامیان یک پیشنهاد زیرکانه وجود داشت و آن این بود که بامیان برای سکرتریت دایمی سارک در نظر گرفته شود.
اما دیگر برنامههای فرهنگی برای گرامیداشت از معرفی شدن بامیان به عنوان پایتخت فرهنگی سارک تا حدودی دیدنی بودند. ترانههای محلی و ملی، بازیهای محلی، نمایشهای تیاتر و نمایش صنایع دستی ولایتهای مختلف تا حدودی میتوانست نگاه بینندگان را جلب کنند. غرفههای صنایع دستی و تولیدات محلی مربوط به خود ولایت بامیان غنامندی و گوناگونی قابل وصفی داشت.
جالبترین برنامهی این جشنواره، شام غلغله بود که توسط اتحادیهی توریزم بامیان و به ابتکار دو بانوی جوان، مریم شریفی و زهرا حسینی، مدیریت و برگزار شده بود. راهروهای شهربازسازی شدهی غلغله با نور زرد و کمرنگ چراغ هریکین تزیین شده بودند. موسیقی، دوبیتی محلی و سرود صلح کودکان آشیانهی سمر این شهر رنجدیدهی تاریخی را پرشور و خاطرهانگیز ساخته بود. آهنگ یک جهان اعجاز دارد بامیان/ سینهی پر راز دارد بامیان/ بامیان گهوارهی زیبای شرق/نقطهی وصل تمدنهای شرق سکوت شهر را شکسته بود و پرندهی خیال را به پرواز و تصور گذشتهی پرشکوه بامیان وامیداشت.
در کنار همهی شکوه و زیبایی بامیان، اما واقعیت تلخ زندگی دشوار مردم این ولایت و نهادهای محلی ناکارآمد، بدون مدیریت و به اصطلاح یکی از فعالان اجتماعی بامیان «سهمخور و معاملهگر» است. مردم شکایت داشتند که به جز نهادهای امنیتی، باقی بخشهای دولتی تقریبا به دردسر جدی برای مردم تبدیل شدهاند و هیچ نظارت و مدیریت کلانتری وجود ندارد. این در حالی بود که نمایندگان بامیان در مجلس نمایندگان در روزهای نزدیک به برگزاری جشن انتخاب بامیان به عنوان پایتخت فرهنگی سازمان همکاریهای منطقهای جنوب آسیا، به جای برنامهریزی و برگزاری بهتر این جشن، مصروف جلسهبازیهای شبانه برای سازماندهی مخالفت با والی جدید بامیان بودند. این جنجالها در روز پیش از برگزاری محفل رسمی تا آنجا پیشرفت که یکی از استادان بامیان آنان را در حضور رسانهها و در یک جمع بزرگ مردم «دلال و معاملهگر» خواند.
همهی این نابسامانیها و بیمسئولیتیها در برابر مردم چه از سوی حکومت محلی و چه از سوی حکومت مرکزی تا آنجایی تکاندهنده شده است که امیدهای مردم بامیان آهسته آهسته تبدیل به ناامیدی میشوند. در آخر درهی فولادی و چند متر پایینتر از برفهای دامنهی کوه بابا با پسر نوجوانی برخوردیم که بر خرش سوار بود و برای جمعآوری هیزم به کوه میرفت. وقتی از او پرسیدم که در آینده چه میخواهد شود، در جواب ما گفت: «ما غریب مردم هیچ چیز نمیشویم.» این پاسخ او تکاندهنده بود. دشواریهای زندگی او را به نتیجه رسانده بود که جان بدر کردن از آن را ناممکن میدانست.
به جز جادهی بامیان-یکاولنگ، هیچ اثری از توسعه و پروژههای زیربنایی در این ولایت پیدا نیست. باقی جادههای مرکز ولایت پیش از آنکه پخته شوند، تخریب شدهاند. آدم تعجب میکند که چه وجدانی حاضر شده است آن طور جاده بسازد و چه وجدانی حاضر شده است که آنها را به عنوان پروژههای تکمیل شده از شرکتهای قراردادکننده تحویل بگیرد. جادهای که از روبروی شهر ضحاک میگذرد و تنگی شش پل را با شهر بامیان وصل میکند، نمونهی چنین کاریست. بیشتر از یک سال از تکمیل شدن این جاده نمیگذرد. اما اکنون بدتر از جادههای خاکی است.
یکی از جوانان بامیان در هنگام دیدن از شهر غلغله با اشاره به نادیده گرفته شدن این ولایت توسط رهبران حکومت وحدت ملی و با اشاره به گفتهی شهید جواد ضحاک که «یک چشم حکومت افغانستان کور است و بامیان در طرف چشم کور آن قرار دارد» گفت:«اکنون این حکومت چهار چشمه شده و چهار چشم آن نسبت به بامیان کور است. غنی در کابل آشغال جمع میکند، اما برای دیدن از این شهر (شهر غلغله) حاضر نیست.»
زیبایی طبیعی و شکوه تاریخی بامیان زوج چینی را به فکر احیای معنویت بودا در بامیان انداخته بود و آنان تا جای خالی بودا را با تصویر نوری آن پر نکردند، آرام ننشستند. وقتی از آن زوج پرسیدم که چه باعث شد آنان به این فکر بیفتند، یکی از آنها در جواب گفت که ما زمانی عضو یک گروه نجات زلزلهزدگان بودیم. در آنجا پیبردیم که زندگی چقدر غیرقابل پیشبینی، زودگذر و پر از دشواریهاست. پس از آن تصمیم گرفتیم که «به خود آییم، خود مان باشیم و کاری کنیم برای بشریت.» و اکنون نتیجهی کارها آنها جاری ساختن لبخند بر لبان هزارها شهروند بامیانی و احیای معنویت بودا در درهی بامیان بود.
از آن لحظه تا کنون من به گفتههای آن مهندس چینی میاندیشم و ازخود میپرسم که چرا رنج بامیانیها مقامهای محلی و دولت مرکزی را به خود نمیآورد، به کار وانمیدارد و وجدانشان را بیدار نمیکند.
نامگذاری این ولایت به عنوان پایتخت فرهنگی سارک فرصتی بزرگی بود برای توسعهی بامیان. اما هیچ ظرفیت و ارادهای برای استفاده از این فرصت تا کنون وجود ندارد. از 40 پروژهی توسعهای که دولت افغانستان وعده داده بود پیش از برگزاری مراسم رسمی معرفی بامیان به عنوان پایتخت سارک تکمیل شوند، هیچ یک تکمیل که هیچ، بلکه آغاز نشد و برای آمادهسازی این ولایت برای جشن، فقط 400 هزار دالر امریکایی آن هم چند روز پیش از موعد جشن داده شد. همهی اینها نشان میدهد که هیچ علاقه و تعهدی در حکومت افغانستان برای جذب کمک و عملیساختن تعهداتش در قبال این ولایت وجود ندارد.
ظرفیتهای توسعهی بامیان خیلی بالاست. از معدن بزرگ آهن حاجیگک گرفته تا معادن کوچک دیگر و مهمتر از همه، جاذبههای گردشگری آن، میتواند بامیان را به زودی در مسیر توسعه قرار دهد.
مهمتر از همه، ظرفیت فرهنگی، روحیهی مدنی و توسعهپذیر مردم بامیان است که شرط اصلی برای توسعه است. آنان با وجود درک تبعیض و بیتوجهی حکومت مرکزی، از دولت و تمام نهادهای حکومتی با تمام توان حمایت میکنند و با وجود درک بیمسئولیتی رهبران حکومت وحدت ملی در قبال این ولایت، بیصبرانه انتظار میکشند که غنی و عبدالله از ولایت شان دیدن کنند.