نویسنده: علیرضا یونسپور، دانشجوی دورهی دکترا در رشتهی مطالعات سیاسی و بینالمللی در مدرسهی علوم اجتماعی در اکادمی نیروهای دفاعی استرالیا
منبع: The conversation
برگردان: جواد زاولستانی
این روزها ژورنالیستان و صاحبنظران برای هر مورد قتل، قاچاق مواد مخدر و انسان، تروریزم و دیگر کارهای از این دست، دفعتا دلایل شخصی جستوجو میکنند. در چنین کاری اما، آنان از شناسایی اینکه این رویدادها، رویدادهای به هم پیوستهی اجتماعی-سیاسی اند که نشاندهندهی محدودیتها و ناکامیهای «جهان مدرن»اند، عاجز میمانند.
در رابطه به مورد اخیر که سه مادر مسلمان بریتانیایی با نه فرزند شان که بین سه تا 15 ساله بودند، چنین اتفاقی افتاد. باور بر این است که آنان به گروه دولت اسلامی در سوریه پیوستهاند. بر اساس گزارشها، خواهران داوود، متعلق به یک خانوادهی «شدیدا محافظهکار» مسلمان بودهاند و ازدواج دوتن آنان ناموفق بودهاست.
هیچ آدم معقولی به سادگی نمیتواند برای کار این خواهران که در بریتانیا زاده و پرورده شدهاند توجیهی پیدا کند که چرا شوهران شان را ترک کرده و و کودکان شان را با خود گرفته به منطقهی جنگی بردهاند. و نیز هیچ کسی نمیتواند نقش قوی انگیزهها و مشوقهای شخصی را در بزهکاری و اقدامات غیرقانونی انکار کند.
با این وجود، برای نخستین بار امیل دورکهایم، جامعهشناس، دریافت که انتحار و با بسط این مفهوم، میتوان گفت که ابراز همدردی و همفکری و پشتیبانی از گروههایی مانند گروه دولت اسلامی، القاعده و بوکو حرام، پیامدهای اختلال و آشفتگی نظم اجتماعی ماست.
احمد اکبر قاطعانه چنین استدلال میکند:
پیشرفتهای جهانی ارزشهای بسیاری از مردم را ربوده است. تغییرات سریع جهانی ساختارهای سنتی جوامع را تکان میدهند. گروهها مجبور به تغییر موقعیت یا زندگی با و یا توسط گروههای دیگر میشوند. در روند جابجایی آنان در برخورد با مشکلات دیگران تحمل اندک دارند. نابردباری و عدم تحمل در درون آنان شکل میگیرد و آنان، آن را با خشم ابراز میکنند. هیچ جامعهای ]از آن[ مصئون نیست. حتا جوامعی که اقتصاددانان آن را « توسعهیافته» مینامند، در مواقع بحرانی پس به دام ]مسئلهی[ ارزش و انتقام میافتند.
بر اساس اظهارات کمیشنر عالی ملل متحد در امور پناهندگان، شمار مجموعی بیجاشدگان در سراسر جهان در حدود 60 ملیون رسیده است. از میان دیگر مسایل، جابجایی سریع این شمار عظیم انسانها منجر به بحران هویت و تعلق شده است.
رویکرد «ما علیه آنها» احساس بیگانگی را تقویت میکند
در کشورهای با اکثریت جمعیت مسلمان، بحران هویت خود را به شکل خیزشهای «بهار عربی» در برابر ناکامی سیاسی مقامهای دولتهای شان در تأمین امنیت و شیوههای معنادار برای ادامهی حیات اقتصادی و اجتماعی، خود را نشان داد. چنین سرنوشتی برای آنان بر اثر بیعدالتیهای تاریخی ناشی از سیطرهی قدرتهای غربی از آغاز سدهی نوزدهم، بر آنها تحمیل شدهاست.
اکثر مسلمانان جهان در سرویهای متعدد ناراحتی و تلقی منفی خود را نسبت به ایالات متحده به خاطر آنچه حمایت آشکار ایالات متحده از اسراییل در رابطه بحران فلسطین-اسرائیل و عدم تعهد ایالات متحده به اصلاحات معنادار دموکراتیک در منطقه میدانند، ابراز کردهاند.
ناکامیهای دولت و بحران هویت راه را برای ظهور گروههای تندرو مرتبط با القاعده، مانند جبههی نصره و دولت اسلامی (داعش) در خاور میانه و بوکو حرام در شمال افریقا باز کرده است.
جهان غرب به محدودیتها و ناکامیهای مدرنیته تقریبا اعتراف نمیکند. گفتمان «ما»ی بر حق در برابر «آنها»ی شریر و بدکار که غرب را استثنا میداند، بر اکثر واکنشهای رسانهها و حکومت، به ویژه پس از 11 سپتامبر، غلبه کردهاست. آنچه در زیر چنین گفتمان غالبی پنهان میماند، نگرانی اکثر حکومتهای غربی، به شمول استرالیا، دربارهی این است که آیا مسلمانها ظرفیت آن را دارند که بدون نقض وجایب مذهبی شان شهروندان کاملا فعال باشند؟
به جای رفع دلایل اصلی مشکل، بسیاری در غرب، به این پندار رسیدهاند که دینداری اسلامی مجموعهای از باورها و کردارهاست که به حقوق و وجایب یک شهروند فعال در تناقض قرار دارند. در چنین زمینه و محیطی، احساس بیارزشی از نگاه شخصی و اجتماعی و بیاحترامی به دیگران با حفظ فرضی ارزش و احترام گروه خود، به شکل فزایندهای به یک هنجار اجتماعی تبدیل میشود.
شوربختانه، به نظر میرسد که حفظ و نگهداری ارزش و احترام با دنبال کردن یک هدف والا/مقدس، نکوهش ظلم و قساوت، ایستادگی در برابر بیعدالتی و دست یافتن به عدالت برای اطرافیان، به تاریخ پیوسته است.
احمد اکبر آن را اینگونه بیان میکند:
آنچه زمانی انحراف پنداشته میشد، اکنون به مثابه یک هنجار پذیرفتهشدهاست. وفاداری غلو شدهی قبیلهای و مذهبی –تعصب بیش از حد- به اقدامات خشونتبار علیه دیگران تغییر قیافه دادهاست. اما نه رسم و رواجهای قبیلهای و نه ایدیولوژی مذهبی به خشونتهای احمقانهای که ما در زمان خود شاهد هستیم، نیاز ندارد. استفادهی گستردهی ارزشها به این شکل منحرفشده نشان میدهد که ما در واقع یا در جهانی زندگی میکنیم که ارزش و افتخاری اندکی دارد یا هیچ ارزش و افتخاری ندارد یا در یک جهان پسا-ارزش وافتخار زندگی میکنیم.
چه باید کرد؟
بدون شک، استراتژی کشورهای غربی برای کار با «رهبران اجتماع» کذایی و اعضای اجتماعهای خاص، میتواند در شناسایی افرادی مظنون ممد واقع شود و شاید بتواند آنان را از پیوستن به گروههایی مانند دولت اسلامی باز دارد. اما نظارت و زیر نظر داشتن آنان، فعالیتهای شان را نیز محدود میکند.
با اینحال، این اقدامات نمیتواند واقعا ریشههای مشکل را از بین ببرد و معروض به ناکامیاند، چنانکه استرالیاییها و اروپاییهای زیادی در سال 2013 به گروه دولت اسلامی پیوستهاند.
اکنون به یک گفتوگوی مخلصانه برای شناسایی ظرفیتها و ناکامیهای جهان مدرن نیاز است. این رویکرد باید شمولیت، گوناگونی فرهنگی، گفتوگوی میان مذهبی و مدارای مذهبی را تشویق کند.
برعلاوه، میکانیزمها و پالیسیهای عدالت اجتماعی و «شفقت به همه» باید جاگزین ذهنیت محدود «ما علیه آنها» شود تا «جنبشی را که ما را به جهان پسا-ارزشها برده است، به عقب برگرداند.» خلاصه اینکه، سیاستگذاریهای مبتنی بر عدالت اجتماعی بر سیاستگذاریهای صرفا بر ادغام و شاملسازی «دیگران» در سطوح محلی، ملی و جهانی اولویت داده شوند.
این نکته نیز مهم است که درک خود از انگیزهها و عملکردهای گروههای رادیکال مانند گروه دولت اسلامی را وسعت بخشیم. عموما گزارششده است که گروه دولت اسلامی شاخهای جداشده از القاعده در عراق و سوریه است که با ناکامی مقامهای شیعهی عراق در شامل ساختن قبیلههای سنی در حکومت، صعود کردند. این روایت، سادهسازی محض است. یک عامل به تنهایی (شگاف میان شیعه و سنی بدون در نظرداشت اینکه بحث چقدر قوی و مرتبط است) نمیتواند انگیزهها، باورها و کردارهای جنبشی مانند گروه دولت اسلامی را بیان کند.
درست است که بعضی موضعهای ایدیولوژیکی و انگیزههای گروه دولت اسلامی با القاعده یکسان است؛ هر دو گروه آیدیالهای ایجاد یک دولت-ملت را رد میکنند و به دنبال برپایی «خلافت اسلامی» اند. اعضا و حامیان دولت اسلامی با رهبر پیشین القاعده، اسامه بن لادن، احساس همدردی و همفکری دارند و او را «شیخ اسامه» یاد میکنند. با این حال، گریم وود بیان داشته است که:
جهادیگری از روزهای اوج القاعده، از سال 1998 تا 2003، رو به تکامل بوده است و بسیاری از جهادیهای ]کنونی[ اولویتهای این گروه و رهبری کنونی آن را مایهی ننگ میدانند.
هر اقدام ملی و جهانی باید به رسمیت بشناسد که گروه دولت اسلامی و القاعده از جهات مختلف با هم فرق دارند. اعضای گروه دولت اسلامی فداکاری عمیقتر مذهبی از خود نشان دادهاند. رهبری گرو دولت اسلامی نیز تصرف سرزمینها را به مثابه بخشی ضروری استراتژیاش برای دست یافتن به اهداف خود میپندارد.
دولت اسلامی استفاده از شبکهها و رسانههای اجتماعی را نیز برای ترویج پروپاگندای خود در سراسر جهان استراتژیک میداند و یک فرهنگ جهادی متمایز برای خود خلق کرده است. یک تحلیل اخیر از تبلیغات این گروه آشکار ساخته است که:
برخلاف ویدیوهای سربریدنها و آتشزدنها، که اساسا برای مصرف بیرونی ساخته میشوند، این تبلیغات پنجرهای برای این گروه برای صحبت با خودش باز میکند. این گونه است که این پیکارجویان به واضحترین شکل، فانتزی زندگی جهادی را به تصویر میکشد.
گروه دولت اسلامی نسبت به گروههایی مانند جبههی نصره، القاعدهی شبهجزیرهی عرب و بوکو حرام، نیاز به یک واکنش متفاوتتری نظامی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دارد.