انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان اخیراً تحقیقی را زیر عنوان «بررسی گفتوگوهای صلح در افغانستان در چهار دههی اخیر» انجام داده است.
این تحقیق که روز پنجشنبه، 23 جدی منتشر شد در آن تلاش شده که یک نقشهی راه برای رسیدن به صلح عادلانه و پیشبرد موفقانهی مذاکرات جاری صلح با مخالفان مسلح بر مبنای «فهم تاریخی دلایل و علل شکست پروسههای صلح و حل سیاسی منازعات در طول چهار دههی گذشته»، ارائه شود. این تحقیق عناصر و عوامل فعال در شکلدهی منازعه و جنگ در مقاطع مختلف پس از کودتای 7 ثور سال 1357 را بررسی کردهاست. در این تحقیق با 32 تن از رهبران سیاسی و شخصیتهای فکری و فرهنگی با درنظر داشت تنوع قومی و زبانی و تناسب و توزان جنسیتی و گرایشهای سیاسی مصاحبه شده است.
تحقیق نشان میدهد که مسألهی مصالحه در افغانستان پیچیدهتر از آن است که تصور میشود و برای رسیدن به صلح پایدار باید با یک طرح و استراتژی مشخص حرکت کرد که حل مشکلات تمام عوامل داخلی و خارجی ناکامی صلح در آن سنجیده شده باشد.
این تحقیق دریافته که جنگ در افغانستان بهشکل بارزی متأثر از عوامل خارجی (دخالت شماری از کشورها) و داخلی است که در هر برهه و مرحلهیی از منازعات در کشور، در تداوم جنگ و خشونت نقش داشتهاند. همچنان در طول چهار دهه تداوم جنگ و مشکلات داخلی با منافع بیرونی بهشکلی از اشکال گره خورده و درهمپیچیدگی عوامل بیرونی و عوامل داخلی کشور را درپی داشته و یکی از عوامل اساسی دوام جنگ و خشونت و مانعی برای صلح و ثبات در کشور مطرح بوده است.
ضعف و ناکارآمدی بسیاری از دولتهای منطقه و حضور بازیگران بیدولت، بحران هویت و ستیزههای قومی در افغانستان، سیاستهای قومی رهبران و نخبگان و انحصارگرایی در ساختار سیاسی، گسترش فساد و بیعدالتی در سطوح مختلف، توسعهنیافتگی و فقر، پراکندگی در طیفهای سیاسی و اجتماعی، نبود اجماع ملی و منطقهیی در مورد صلح، اجرایی نشدن مذاکرات مستقیم میان طرفها (آدرس را اشتباه رفتن)، نقش ضعیف و منفعلانهی سازمان ملل متحد، دیپلماسی ضعیف و ناکارآمد، ناکارایی استراتژی نظامی برای رسیدن به صلح و… از چالشهای اصلی در برابر صلح و ختم جنگ در دورههای مختلف گفته شدهاست.
بیشتر مصاحبهشوندگان گفتهاند که تجربهی یکونیم دههی گذشته، بینتیجه بودن تأکید طالبان بر گفتوگو با امریکا و تأکید دولت بر گفتوگو با پاکستان؛ و یا گفتوگو از طریق پاکستان با طالبان را ثابت میکند. گفتوگوی دولت داکتر نجیب با دولت پاکستان در جینوا و نشست مجاهدین با شوروی نیز منجر به شکست تلاشهای صلح در آن زمان شده بود.
تلاشهای صلح داخلی و خارجی؛ از کودتای 7 ثور تا ورود مجاهدین به کابل
کودتای 7 ثور 1357 که به سقوط دولت جمهوری داوود خان منجر شد، سرآغاز فصل جنگ و گسترش خشونت در افغانستان بود که کشور را به گونهی مستقیم به ورطهی جنگ سرد کشاند و تهاجم ارتش سرخ را در ششم جدی 1358 در پیداشت. از آن زمان تاکنون هرچند تلاشهایی برای صلح و آشتی در سطح داخلی، منطقهیی و بینالمللی انجام شده، اما این تلاشها به مصالحه منتج نشده و تاکنون افغانستان درگیر جنگ است.
1_ صدور 8 قطعنامهی جمع عمومی سازمان ملل مبنی بر محکومیت حضور ارتش سرخ و درخواست خروج آنان از افغانستان (از جنوری 1980 تا نوامبر 1981) یکی از تلاشها برای حل قضیهی افغانستان بود.
2_ پیشنهاد صلح ایران در مورد مذاکرات میان پاکستان، ایران، شوری و نمایندگان گروههای مجاهدین در نوامبر 1981 از تلاشهای دیگر بود.
3_ پس از هفت سال تلاش برای حل سیاسی قضیهی افغانستان، در اپریل 1988 معاهدهی جینوا میان دولت افغانستان و پاکستان به اضافهی شوروی و ایالات متحدهی امریکا در جینوا امضا شد. با آنکه این معاهده منتج به خروج نیروهای شوری از افغانستان شد اما نتوانست به مهار و پایان خشونت و جنگ کمک کند.
4_ طرح آشتی و مصالحهی ملی داکتر نجیب در جنوری 1987 یکی از جدیترین تلاشها برای پایان دادن به جنگ افغانستان بود. این تحقیق دریافته که جانمایهی طرح آشتی ملی داکتر نجیب ایجاد دولت فراگیر با شامل ساختن مخالفان در نظام سیاسی و ایجاد و اختصاص پستهای کلیدی در سطح وزرات برای احزاب و شخصیتهای جهادی و توافق بر سر یک روند انتقالی و برگزاری انتخابات بود. اما در طول شش سال تا سقوط دولت داکتر نجیب برنامهی آشتی ملی موفق به جلب حمایت نیروهای ملی نشد و گروههای جهادی نیز به پیوستن به این برنامه یا پذیریش شرایط آن علاقهیی نشان ندادند و در نهایت این طرح نیز راه به جایی نبرد.
5_ پایان حضور ارتش سرخ در افغانستان در فبروری سال 1989
6_ طرح صلح سازمان ملل و تلاشهای بنین سیونان؛ براساس این تحقیق، سازمان ملل با توجه به سنگینی سیاست حاکم بر دوران جنگ سرد در طول دههی هشتاد میلادی نتوانست نقشی فراتر از محکوم کردن تجاوز شوری بازی کند و برنامهیی برای افغانستان پس از اشغال ارائه کند. برای حل قضیهی افغانستان و ایجاد ترتیبات انتقال قدرت یا مصالحه میان نیروهای درگیر جنگ، برنامهی سیاسی جامعی نداشت. اما در 7 نوامبر 1990 مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهیی را تصویب کرد که بر مبنای آن، سرمنشی سازمان ملل برای حل اساسی مسألهی افغانستان اعلامیهیی پنج مادهیی صادر کرد که شامل بهرسمیت شناختن حاکمیت ملی افغانستان، تأکید بر حق مردم افغانستان برای انتخاب حکومت و سیستم سیاسی، ترتیبات موقت و ایجاد میکانیزم قابل اعتماد برای نظارت از انتخابات و حکومت، آتشبس تحت نظارت سازمان ملل و کمک مالی برای عودت مهاجرین و بازسازی اقتصادی و اجتماعی افغانستان بود.
اما در طرح صلح بنین سیوان فهرست 150 نفر از اقوام مختلف و نمایندگان احزاب تهیه شد تا آنان پس از جلسه در ویانا از میان شان 35 نماینده انتخاب میکردند که نمایندگان زمینهی برگزاری لویه جرگه را فراهم میکردند و لویه جرگه نیز روی ساختار یک حکومت انتقالی تصمیم میگرفت که به برگزاری انتخابات و حکومت جدید منجر میشد. اما این طرح نیز به رقم استقبالی که از آن شد، به موفقیت نیانجامید. اکثر مصاحبهشوندگان طرح بنین سیوان را طرحی کارآمد دانستهاند اما گفتهاند که حمایت لازم جهانی از آن صورت نگرفت.
چرا تلاشهای صلح ناکام بود؟
این تحقیق عوامل و دلایل ناکامی تلاشهای صلح را در 11 شماره خلاصه کرده است؛ 1) احساس بدنامی سازش با حکومت داکتر نجیب الله در میان تنظیمهای جهادی و علاقهمندی گروههای جهادی بهشکل دادن یک حکومت اسلامی بدون حضور داکتر نجیب و بقایای دولت وی 2) احتمال شکست و عدم موفقیت طرح آشتی و مصالحهی ملی و در نتیجه حذفشدن از طرح سیاسی پاکستان و سایر احزاب جهادی 3) سوءظن شدید و رقابتهای میان رهبران تنظیمهای جهادی که از شکلگیری حکومت ائتلافی و غافلگیرانه میان احزاب رقیب با دولت داکتر نجیب الله هراس داشتند 4) اختلافات داخلی حزب وطن و عدم حمایت کادر رهبری حزب از طرح آشتی ملی 5) دخالت همسایهها بهخوص پاکستان 6) شکاف در مسکو، تغییر سیاست شوروی و عدم حمایت آن از طرح آشتی ملی 7) امیدواری مجاهدین به پیروزی در جنگ و عدم ضرورت به پذیرش طرح آشتی ملی 8) عدم اعتماد مجاهدین به صداقت داکتر نجیب الله در طرح آشتی ملی 9) سربرآوردن مسایل قومی در میان هردو جانب مجاهدین و حکومت کابل که بیشتر صفبندیها را به سوی قومیت و هویت کشاند 10) شکل نگرفتن مذاکرهی جمعی و رویکرد انفرادی و مراجعه به رهبران تنظیمهای جهادی 11) نقش ضعیف و منفعلانهی سازمان ملل متحد که رفتار آن در قبال افغانستان بیشتر طابع سیاستهای قدرتهای بزرگ بود.
از حضور مجاهدین در کابل تا امارت ملاعمر در قندهار
پس از شکست طرح آشتی ملی داکتر نجیب و ناکامی طرح صلح سازمان ملل، هرچند در 8 ثور 1371 داکتر نجیب از سمتش استعفا کرد و قدرت به شورای قیادی تحت رهبری صبغت الله مجددی انتقال یافت. اما منازعهی افغانستان همچنان ادامه یافت. بیشتر مصاحبهشوندگان گفتهاند که مجاهدین فقط به خروج نیروهای شوروی فکر میکردند و برنامهیی برای تشکیل حکومت نداشتند.
در این دوره مجاهدین برخی از تلاشهای تیت و پراکندهیی کردند از جمله شورای راولپندی را که 1989 تشکیل دادند و توافقاتی کردند، اما این برنامه تا سال 1992 به نتیجهی مطلوب و ملموسی دست نیافت. در سال 1992 مجاهدین در پیشاور به توافقی رسیدند که منجر به انتقال قدرت از داکتر نجیب به مجاهدین شد. برنامهی مجاهدین نیز نواقص و معایب فروان داشت از جمله احزاب جهادی شیعه در فیصلهی پیشاور در نظر گرفته نشده بود.
از دیگر تلاشهای صلح در این دوره عبارت بودند از؛ 1) امضای موافقتنامهی آتشبس میان احمد شاه مسعود و گلبدین حکمتیار در می 1992؛ 2) امضای موافقتنامهی اسلامآباد در مارچ 1993؛ 3) امضای موافقتنامهی آتشبس میان جنرال دوستم و گلبدین حکمتیار در جولای 1993؛ 4) برقراری آتشبس میان نیروهای حزب وحدت اسلامی و حزب اسلامی حکمتیار در اگست 1991؛ 5) رد طرح صلح 11 مادهیی پاکستان توسط برهانالدین ربانی در جون 1994؛ 6) امضای توافقنامه میان حزب اسلامی و برهانالدین ربانی مبنی بر قطع مخالفت علیه یکدیگر در می 1996.
عوامل و دلایل ناکامی تلاشهای صلح در این دهه
این تحقیق دریافته که 1) بیتجربگی مجاهدین در امر حکومتداری و مدیریت چالشهای پس از جنگ 2) انحصار قدرت و خودخواهی تعدادی از رهبران جهادی 3) پراکندگی و اختلافات شدید میان احزاب جهادی 4) دخالت پاکستان و ایران و کشورهای غرب 5) نقش منفعلانهی سازمان ملل در مقایسه با برنامههای آن در یوگسلاویا و کامبوج 6) بیعلاقگی قدرتهای بزرگ بهخصوص امریکا که نه ماندن یک حکومت کمونیستی را به نفع خود میدیدند و نه قدرت گرفتن بنیادگرایی اسلامی را 7) ترتیبات موقت و انتقالی نادرست و غیرعملی پس از تشکیل شورای قیادی و پیروزی مجاهدین 8) فقدان ظرفیتهای فکری و مدیریتی برای تعامل و مدیریت تحولات اجتماعی که در طول دوران جهاد اتفاق افتاده بود و بهخصوص عدم آمادگی بسیاری برای مواجههی معقول با تغییر موازنهی قومی 9) تأکید بر تشکیل حکومت بر مبنای تقدم و تأخر قومی ملهِم از سابقهی تاریخی حکومتداری 10) برجستهشدن موضوع هویت قومی و مذهبی و فقدان ظرفیتهای لازم برای مدیریت آن از عوامل و دلایل ناکامی تلاشهای صلح در این دوره بوده است.
از سقوط طالبان تا فروریختن برجهای تجارت جهانی
براساس این تحقیق، ظهور تحریک اسلامی طالبان در سال 1994 چرخشگاهی در جنگهای داخلی پدید آورد و جغرافیای جنگ را به شمال – جنوب دیگرگون کرد. با اینکه طالبان در تأمین امنیت موفق شدند، اما نتوانستند راه را به سوی صلح پایدار و پایان خشونت در افغانستان باز کنند. تلاشهای صلح در این برهه عبارت بوند از؛ 1) مذاکرات علما برای یافتن راهحل بحران افغانستان در اسلامآباد در می 1998 که شکست خورد 2) مذاکرات نمایندگان مجاهدین و جنبش طالبان در شهر عشقآباد در مارچ 1999 3) تلاش کشورهای همسایهی افغانستان+ امریکا و شوروی برای یافتن راهحل برای بحران افغانستان در سپتمبر 1998 4) پیشنهاد طرح صلح ظاهر شاه در اپریل 1999 میباشند.
براساس یافتههای این تحقیق 1) نداشتن برنامهی سیاسی برای حکومتداری از سوی طالبان 2) بیتجربگی و ناآشانایی طالبان با وضعیت سیاسی کشور و منطقه 3) فقدان برنامهی صلح در چهارچوب فکری طالبان و تأکید آنان بر حل قضیه از طریق جنگ 4) تمامیتخواهی طالبان وعدم آمادگی آنها برای مذاکره با سایر جوانب درگیر بهخصوص حکومت برهانالدین ربانی و جبههی مشهور به ائتلاف شمال 5) دخالتهای مستقیم پاکستان و کشورهای عربی 6) آشکارشدن چهرهی واقعی طالبان بهعنوان یک نیروی واپسگرا و مخالف حقوق اولیهی انسانی زنان و سایر اقشار اجتماعی 7) پررنگ بودن عصبیتهای قومی در میان طالبان 8) مخالفت قدرتهای بزرگ با طالبان و عدم حمایت این قدرتها بهخصوص امریکا از عوامل و دلایل ناکامی تلاشهای صلح در این برهه بوده است.
تلاشهای صلح داخلی و خارجی از کنفرانس بُن تا امروز
در این تحقیق آمده که، ترور احمدشاه مسعود در 9 سپتمبر 2001 توسط دو انتحاری عرب، جبههی متحد شمال را در وضعیت دشواری قرار داد و طالبان را در تحقق استراتژی برد از راه جنگ بیشتر از پیش امیدوار کرد. این اتفاق تلاشهای نیمهجانی که برای صلح ادامه داشت را نیز از جریان انداخت. اما حملهی 11 سپتمبر در امریکا سرنوشت افغانستان را بهشکل غیرقابل پیشبینی دچار تحول کرد. در رابطه با برههی پس از سقوط طالبان و امضای موافقتنامهی بن، اغلب مصاحبهشوندگان این تحقیق گفتهاند که برنامهیی برای صلح وجود نداشت و بیشتر یک استراتژی جنگی در قبال طالبان دنبال میشد.
تلاشهای صلح داخلی و خارجی در این دوره؛ 1) تشکیل کمیسیون تحکیم صلح در جون 2005 2) برگزاری جرگهی ملی مشورتی صلح با اشتراک 1600 تن از نخبگان افغانستان در جون 2010 3) آغاز به کار شورای عالی صلح افغانستان در اکتبر 2010 4) پنج نشست پگواش برای صلح افغانستان از 2012 تا 2016 5) توافق افغانستان و پاکستان روی طرح صلح پنج مرحلهیی به نام «نقشهی راه» در دسامبر 2012 6) بازشدن دفتر طالبان در دوحهی قطر در جون 2013 7) ارائهی طرح صلح از سوی پارلمان افغانستان با عنوان «طرح صلح ملی» در جولای 2013 8) برگزاری پنج دور گفتوگوهای چهارجانبهی صلح (امریکا، چین، پاکستان و افغانستان) در 2016 9) شروع به کار شورای عالی صلح افغانستان با ترکیب جدید به رهبری پیر سید احمد گیلانی در فبروری 2016 10) تهیهی طرح استراتژی پنجساله صلح توسط شورای عالی صلح در اگست 2016 11) امضای موافقتنامهی صلح بین دولت افغانستان و حزب اسلامی حمکتیار در سپتمبر 2016 بوده است.
چرا ناکامیم؟
این تحقیق دریافته که 1) نبود ارادهی جدی برای صلح از سوی امریکا و متحدین آن و همچنین از سوی دولت افغانستان 2) تأکید بر پیروزی از راه جنگ و دنبال کردن استراتژی عسکری و نظامی و انعطافناپذیری از سوی دولت و بهخصوص طالبان 3) رفتن به آدرسهای اشتباه به این معنا که طالبان با دولت مذاکره نمیکنند و خواهان مذاکره با امریکا اند و دولت افغانستان با طالبان مذاکره نمیکند و دنبال پاکستان میگردد. 4) سیاست تکیهی بیش از حد بر پاکستان برای رسیدن به صلح با طالبان 5) عدم تعریف درست از صلح و نبود برنامهی مشخص و راهبردی روشن برای مصالحه 6) عوامل فرهنگی و تبدیلشدن جنگ بهعنوان یک ارزش در میان بخشی از پشتونها 7) ضعف میکانیزمهای موجود برای پیشبرد مصالحه و گفتوگوهای صلح 8) دخالت گروههای جنگطلب در داخل دولت و گرهخوردگی منافع این گروهها با جنگ 9) درهمتنیدگی اقتصاد مافیایی و جنگی با دوام جنگ و ناامنی 10) عدم شناخت دقیق و درست از عوامل جنگ با طالبان و نیز پاکستان بهعنوان حامی طالبان 11) دخالت همسایههای افغانستان و سیستمهای امنیتی و ژئوپلیتیک جنگی منطقه و رقابتهای منطقهیی که افغانستان قادر به مهار یا مدیریت آن نبوده است 12) عدم شفافیت پروسهی صلح و طرحنشدن آن بهعنوان یک روند ملی که ابعاد فرهنگی و اجتماعی آن نیز مورد توجه قرار میگرفت 13) ابهام در خواستههای رهبری طالبان و نداشتن آدرسی برای مذاکره 14) حضور نیروهای خارجی و حساسیتهای داخلی و منطقهیی در برابر آن 15) دیپلماسی ضعیف و ناکارآمد با توجه به ابعاد منطقهیی و بیرونی موضوع مصالحه در افغانستان 16) ناکارآیی استراتژی نظامی برای رسیدن به صلح از عوامل و دلایل ناکامیهای تلاشهای صلح در این دوره بوده است.
راهکارها و پیشنهادها برای رسیدن به صلح
اجماع داخلی؛ مصاحبهشوندگان گفتهاند که در قدم اول افغانستان نیاز به وحدت نظر و ایجاد یک اجماع ملی داخلی در رابطه با فرایند صلح با مخالفان مسلح و تعریف از خواستهها و مطالبات ملی دارد. چون پراکندگی در طیفهای سیاسی و اجتماعی بهعنوان یکی از موانع اصلی پیشبرد گفتوگوهای صلح بهشمار میرود، بهخصوص هرگونه اختلاف نظر و دیدگاه میان رهبران حکومت و حدت ملی و یا رهبران احزاب و اعضای سیاسی نسبت به فرایند مصالحه و آشتی ملی میتواند موجب تضعیف تلاشها برای صلح شود.
اجماع منطقهیی؛ پس از ایجاد اجماع داخلی، اجماع منطقهیی برای تغییر سیاست جنگ و خشونت از سوی کشورهای منطقه ضرورت است. هرچند چنین اجماعی کار دشوار و زمانبر گفته شده اما ضرورت به کنشگری دیپلماتیک و فعالسازی دستگاه سیاست خارجی کشور و جلب حمایت کشورهای بزرگ جهان دارد.
گفتوگوهای صلح دوسویه و تأکید بر مذاکرات مستقیم با طالبان، اصلاح ساختار و نقش شورای عالی صلح، نقش دادن به علما و نهادهای مدنی، بومیسازی مقولهی صلح، کنشگری دیپلماتیک، طرح استراتژی روشن برای صلح، صلح بُرد- بُرد، نه تسلیمِ بدون شرط، تقش سازمان ملل، نقش مذهب و و نظارت مؤثر بر نظام تعلیمات دینی، اهمیت مشروعیت دولت، تأمین عدالت، روشن ساختن مرز میان جنایت و عدالت، حکومتداری خوب بهعنوان راهحل، رویکرد اقتصادی با تغییر اهمیت ژئوپلیتیک به اهمیت ژئواکانومیک و توجه به جوانان و پلزدن شکاف میان نسلی از دیگر راهکارها برای رسیدن به صلح در این تحقیق گفته شده است.
این تحقیق تأکید کرده که «صلح باید در قالب یک برنامهی بُرد- بُرد پیش برده شود تا مطالبات هر دو جانب در سطح معقولی در برنامهی صلح در نظر گرفته شده و تأمین شود. استراتژی بُرد- باخت و یا غلبه از راه نظامی و جنگ ممکن است در کوتاهمدت مسیر باشد، اما راهحل اساسی و نهایی را فراهم نمیسازد.»