رحمتالله رفعت، استاد دانشگاه
مقدمه
ویروس کرونا در ماه دسامبر سال گذشته میلادی برای اولینبار در شهر ووهان ایالت هوبئی جمهوری خلق چین شیوع کرد. در ابتدا باور کادر درمانی محلی این بود که این ویروس از طریق حیوانات -به احتمال اغلب خفاش- وارد بدن انسان شده و از قابلیت انتقال از انسان به انسان برخوردار نیست؛ بههمین دلیل اهتمامات لازم برای جلوگیری از گسترش آن در نظر گرفته نشده بود. شماری از داکترانی که از وجود این ویروس و پیامدهای گسترش آن هشدار داده بودند، نیز سرکوب شدند. امری که زمینهی انتقادهایی از سوی تعدادی از کشورها بهویژه ایالات متحده امریکا را نسبت به چین و حتا ادعاهای انتشار عمدی این ویروس را فراهم کرده است.
به هر صورت «کووید 19» با گذشت بیش از پنج ماه از زمان پیدایش خود در حال حاضر مرزهای بسیاری از کشورها را شکافته و اکنون به یک پاندمی تمامعیار جهانی تبدیل شده و مهار آن در صدر اولویتهای دولتهای ملی و نهادهای بینالمللی قرار گرفته است. پاندمی کرونا تمام حوزههای حیات انسانی از جمله روابط بینالمللی را تحت تأثیر قرار داده و دستخوش دگرگونی کرده است. در این نوشتار به پیامدهای گسترش ویروس کرونا در روابط بینالملل بهویژه تغییراتی که درخصوص کارآمدی آموزههای دو نظریه لیبرالیسم و رئالیسم در این حوزه بهمیان آمده است، میپردازم.
تقویت نقش دولتهای ملی بهعنوان کنشگران اصلی در نظام بینالملل
از نظر واقعگرایان بازیگران اصلی در نظام بینالملل دولتهای ملی است. این بازیگران در سطح جهانی بهدنبال منافع ملی خود بوده و در جهت تحقق این هدف از هر ابزاری ممکن استفاده میکنند. و از آنجایی که مناسبات بینالمللی از نظر رئالیستها چیزی جز مبارزه قدرت نیست و منافع ملی دولتها هم هرازگاهی در تضاد قرار میگیرند، پس جنگ واقعیت انکارناپذیر در روابط بینالملل است. در سوی دیگر، لیبرالها بهرغم پذیرش نقش دولتها در سیاست و روابط بینالملل، معتقد به وجود بازیگران دیگری نظیر سازمانهای بینالمللی، سازمانهای بینالمللی غیردولتی، شرکتهای چندملیتی و افراد در نظام بینالمللی هستند. از دید لیبرالها مناسبات بینالمللی ترکیب از تأثیرگذاری بازیگران متعدد این عرصه است.
با گسترش ویروس کرونا اولین موجودیتی که به داد شهروندان و مردم رسید و برای نجات آنان سیاستها و برنامههایی طرح کردند، دولتهای ملی بود. شهروندان کشورهای مختلف نیز در اوج ترس و وحشت ناشی از کرونا به سازمانهای حکومتی خویش چشم دوخته و امید بستند. تمام دولتها نیز فارغ از نوع نظام سیاسی برای نجات شهروندان خود دست به اقدامات مختلف از قرنطین کامل شهرها تا اختصاص بودجههای هنگفت برای ساخت دارو و واکسین تقلا کرده/میکنند. در این میان سایر کنشگران روابط بینالمللی نظیر سازمانهای بینالمللی نقشهایی منفعل از تماشا تا توصیه اختیار کرده اند. حتا سازمان بهداشت جهانی بهعنوان نهاد بینالمللی سکاندار ارائه خدمات صحی در جهان فعالیتی مثمر قابل توجهی انجام داده نتوانسته است. تلاش دولتها و موضع مفعلانه سایر بازیگران سبب تقویت حس ناسیونالیستی مردم کشورهای مختلف جهان شده و به نزدیکی روابط دولت-ملتها انجامیده است.
- کاهش وابستگی متقابل
وابستگی متقابل که یکی از نظریههای مهم لیبرالیستی است توضیح میدهد که با گسترش مبادلات اقتصادی در سطح جهان، رشد تکنولوژی و ارتباطات، اهمیت فزاینده مسائل جمعی جهانی نظیر بحران زیستمحیطی، مسابقه تسلیحاتی هستهای، تروریزم و پیامدهای مشترک آن، جهان به سمتی حرکت میکند که تغییر در موقعیت یک دولت و صدمه به منافع آن، منافع و جایگاه سایر دولتها را نیز در همان جهت تغییر خواهد داد.
با شیوع کووید 19 رفتوآمدها برای مدتی متوقف شده (در آینده هم احتمالا کاهش خواهد یافت)، صنعت حملونقل هوایی و زمینی خوابیده، سیاستهای ضدمهاجرپذیری پرطرفدار شده، فعالیتهای مبارزه با خطرات آلودگی زیستمحیطی از اولویت دولتها خارج، سازوکارهای امنیت دستهجمعی بیرونق و حس تعلق و وفاداری به دولتهای ملی و حس پیوستگی فروملی میان شهروندان کشورهای مختلف افزایش یافته است.
بهطور نمونه دونالد ترمپ، رییسجمهور ایالات متحده امریکا در 20 اپریل سال جاری با امضای دستور اجرایی مهاجرت به امریکا را برای 60 روز متوقف کرد و شرکت آیایجی، شرکت مادر هواپیمایی انگلستان اعلام کرد که 12 هزار شغل این شرکت را میبندد؛ و در بسا کشورها پولهایی که قرار بود صرف مبارزه با آلودگی زیستمحیطی شود برای مبارزه با کرونا اختصاص داده شد.
- اثبات ناکارایی نهادهای بینالمللی
از نظر لیبرالها هرچند تاریخ روابط بینالملل آکنده از جنگ و برخوردهای نظامی است اما امکان تحول در این عرصه وجود دارد. لیبرالیسم قائل به امکان دگرگونی روابط بینالملل از جنگ و تعارض بهسمت همکاری، صلح و امنیت بینالمللی از طریق نهادهای بینالمللی، حقوق بینالملل، امنیت دستهجمعی، کاهش تسلیحات و … است. پژوهشگران لیبرال تفکیک میان قلمرو داخلی و بینالمللی را به چالش کشیده و معتقدند مرزهای ملی در حال نفوذپذیری است. درحالیکه رئالیستها با بدبینی نسبت به این سازوکارها، جنگ در روابط بینالملل را امری دایمی و امکان تغییر در این عرصه را مردود میدانند. از دید واقعگرایان امکان تأمین صلح و امنیت بینالمللی از طریق نهادهای بینالمللی وجود ندارد.
بحران کرونا مرز میان دولتها را برجسته و بنیان تفکرات شهروند جهانی را سست کرده است. ناتوانی سازمان ملل متحد بهعنوان کانون اصلی نهادهای بینالمللی در ایجاد هماهنگی برای مبارزه با کووید 19 و ضعف سازمان بهداشت جهانی در مواجههی فنی با این پاندمی، باورمندی به سازمانهای جهانی و مراکز جهانی را کاهش داده و برعکس به تقویت هویتهای مستقل ملی منجر شده است. مضاف بر اینکه تلاش کنشگران دولتی برای مهار ویروس کرونا و تقلا برای نجات جان شهروندان شان در درون قلمرو سرزمینی بیانگر عملکرد این بازیگران در مطابقت با آموزههایی رئالیسم یا قانونمدیهای رفتاری واقعگرایانه است.
خواست بیش از نیمی از مردم ایتالیا برای خروج از اتحادیه اروپا در دوران شیوع کرونا در این کشور دال بر ناکارایی نهادهایی بینالمللی و بیباوری نسبت به یکپارچگی فراملی هست.
- چالش در روند جهانیشدن با مختصات لیبرالیستی
با تضعیف اتحاد جماهیر شوروی در سالهای پایانی دهه 1980 و نهایتا فروپاشی کامل این کشور در سال 1991م مدل توزیع قدرت در نظام بینالملل دچار دگرگونی شده و ساختار نظام بینالملل از دو قطبی به تک قطبی تغییر یافت. با شکست کمونیسم و پایان جنگ سرد، به میزان مداخلهگری ایالات متحده امریکا در جهان افزوده شده و این کشور با اتکا به آموزههای همیلتونیسم و ویلسونیسم از تمام ظرفیت برای گسترش ارزشهای لیبرالیستی نظیر حقوق بشر، لیبرال دموکراسی، آزادی فردی، پلورالیسم سیاسی و اقتصاد بازار آزاد بهره گرفته است. تا آنجا که فرانسیس فوکویاما با اعلام فراگیر شدن ایدئولوژی لیبرالیسم پایان تاریخ مناظرات ایدئولوژیکی جهان را اعلام نمود. گسترش ارتباطات و رشد تکنولوژی نیز به یاری فراگیر شدن ارزشهای غربی شتافته و جهان ماقبل کرونا چنان بهنظر میرسید که روند جهانی شدن با مختصات امریکایی در آن به پایه اکمال رسیده است.
با گسترش ویروس کرونا اما نویسندگانی بسیاری معتقدند که چین با ترکیب قدرت اقتصادی و سیاسی در حال پایان دادن به هژمونی ایالات متحده امریکا است. چین با پشتسر گذاشتن امریکا از نظر اقتصادی، مدل توزیع قدرت در نظام بینالملل را تغییر داده و روند جهانی شدن با معیارهای غربی را با چالش مواجه خواهد ساخت. بیتردید چین که نظام سیاسی غیردموکراتیک دارد، پس از تبدیل شدن به قدرت هژمون دنیا ارزشهای متفاوتی را عرضه خواهد کرد و به این ترتیب نوعی جنگ سرد جدید میان ایالات متحده امریکا و چین آغاز خواهد شد. ارسال کمکهای بهداشتی چین به کشورهای مختلف در همین راستا قابل فهم است، این کشور در حال پر کردن خلای است که پیشتر در روابط بینالملل توسط امریکا پر میشد. برعلاوه، مهار قدرتمندانه کرونا توسط حزب کمونیست چین و ناکامی امریکا در این امر، از چین در ذهن جهانیان تصویر کشور مقتدر و برعکس تصویر امریکا را در ذهن جهانیان مخدوش ترسیم خواهد نمود.
با همهی آنچه گفته شد بهنظر میرسد بحران کرونا، شکست -حداقل نسبی- مفروضههای لیبرالیسم را برای توضیح و تبیین مسائل سیاست و روابط بینالملل آشکار کرده و در مقابل به تقویت آموزههای رئالیستیک انجامیده است. در مورد صعود چین به قدرت هژمون درجه اول دنیا اما باید گفت بیتردید این صعود، تحولی بدون دردسری نخواهد بود و مهمترین چالش در برابر آن مقاومت قدرت هژمون کنونی جهان یعنی ایالات متحده امریکا است.